برای یک لحظه اگر موفق شویم یکی از آن مرغان نیمایی را زنده کنیم، شاید گرهگشا باشد. ذهنی که از بالا و با نگاه پرنده که با نگاه قورباغه از پائین در تقابل است، به جامعۀ ایرانی مینگرد و گزارش میکند.
گفتن ندارد که مرغ همچون نمادی برای فاعل شناسا البته آن ویژگیهایی را در بر دارد که نیما از "عقل زیرک" یا بهزبان امروزی از "خرد هوشیار" تعریف کردهاست.
با این تماشای مرغ آرزویی ما، شاید این امر فهم شود که کشور ایران و مردمان درون مرز و برون مرزش با مشکلات عدیدهای دست و پنجه نرم میکنند و دغدغههای متفاوتی در سرها جولان میدهند.
مشکل ما امروزه البته فقط انسداد سیاسی نیست. گرچه این بیش از مسایل دیگر پیش چشم است و اذهان را به خود مشغول میدارد.
ما مشکلات عدیده زیستبومی و رفتاری داریم که از کمبود آب تا آلودگی هوا و از افت مرغوبیت خاک تا بحران اخلاق و گسترش دغلکاری و نیرنگبازی در سطح مسئولان و مردم عادی وجود دارد.
این مشکل آخری در نتیجه سقوط فرهنگی است که بهویژه در این چهار دهه اخیر بیشتر نمایان شدهاست. بی لیاقتی هایی که با قالتاق بازی رفع و رجوع میشوند.
منتها تا طریقۀ درست کشورداری پدید نیاید که از دل خرد جمعی و دیالوگ عمومی و دلسوزی برای مملکت بیرون میآید و باید جایگزین این خود شیفتگی خلیفه حاکم و تکبر بحرانساز بیت رهبریش شود، حل مسایل سیاسی پیششرط حل مسایل دیگر خواهد بود.
منتها مسائل سیاسی با حربه ترفندهای رسانهای و عظیمسازی این و آن شخصیت خودمنتخب که هواداران هورا کشش او را به جایگاه خدایی میرسانند، حل نخواهد شد.
اولین مشکلمان در سطح سیاست، نداشتن نهادهای وابسته به جریانات عمده سیاسی است که باید در میان دمکراتهای متعدل و در کرانههای راست و چپ شان شکل یابد. جالب است که در نبود جریان و حزب معتدل میانهرو، هم راست و هم چپ افراطی در پی ایناست که صورت مسئله را پاک کند و خود را به جای آلترناتیو یگانه و بینیاز از رقبای سیاسی مطرح سازد.
هر دوی این جرایانات افراطی در راست و چپ طیفهای سیاسی آرزوی وقوع کودتایی را دارند تا درها به تخته بخورند و ایشان یک تنه بهقدرت برسند.
ایشان یعنی افراطیون در این چهار و پنج دهه قبلی متوجه نشدهاند که ما یک گرایش سیاسی قوی داریم. حتا اگر نهاد و نمادهای خود را بروز ندادهباشد. گرایشی که تعادل شهروندی و مدنیت را نمایندگی میکند. در نتیجه در آتیه خار چشم جریانات افراطی خواهد بود که از رقابت بر سر استدلال درست در راه کشورداری تن میزند و با زور و قلدری میخواهد خود را به جامعه تحمیل کند.
