واقعیت این است که اگر این بخش از اپوزیسیون، که در خارج از کشور مستقر شده و از امکانات وسیع رسانه ای نیز برخوردار است چنانچه در داخل کشور و در میان مردم ایران نفوذ و اعتباری داشت، به وابستگی و دریوزگی از کشورهای خارجی تن نمی داد و می توانست با اتکا به پایگاه مردمی خود به مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی بپردازد.
به تعبیری ساده تر پناه بردن آنها به کشورهای خارجی و تلاش آنها برای جلب حمایت کشورهای امپریالیستی و حتی دولت های به شدت مرتجع منطقه، گویای ناتوانی آنها در جلب حمایت و همراهی مردم ایران است. | |
پیشاپیش لازم است تاکید کنم که خوشبختانه بخش عمده ی اپوزیسیون جمهوری اسلامی را احزاب و گروه ها و حریاناتی تشکیل می دهند که طی چهل و پنج سال اخیر علیرغم سرکوب های بغایت خشن و خونین رژیم، شامل اعدام هزاران نفر از اعضا و هواداران آنها، زندان و شکنجه ی سبعانه ی ده ها هزار و تحمیل انواع و اقسام محرومیت ها در داخل کشور و همچنین تحمل مصیبت های فراوان در مهاجرت، تاکنون هرگز ننگ وابستگی به کشورهای خارجی و دریوزگی از نهادهای گوناگون امنیتی و غیرامنیتی خارجی را نپذیرفته و همچنان مستقل، پایبند به آرمانهای انسانی خود و باورمند به قدرت لایزال توده های مردم ایران باقی مانده اند.
این بخش از اپوزیسیون که طیف وسیعی از نیروهای چپ، ملی دموکرات و استقلال طلب ایران را دربر می گیرند، نوید بخش آینده ای روشن و سعادتمند برای ایران و دستیابی مردم ستمدیده ی این کشور به استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی هستند.
با این حال متاسفانه بخشی از اپوزیسیون ' راست گرا و ارتجاعی ایران' سالهاست قبح وابستگی به دولت ها، محافل ارتجاعی و نهادهای امنیتی خارجی را شکسته و به اشکال مختلف، حتی 'فروش اطلاعات امنیتی' کشور و تقدیم طرح و نقشه ی 'حمله ی نظامی به ایران' و یا بمباران این کشور، نه تنها به مردم و امنیت ملی کشور خیانت کرده اند و همچنان بر آن پای می فشارند، بلکه هیچ ارزشی برای جان و مال مردم ایران و منطقه نیز قائل نیستند.
آنها به هر قیمتی، ولو بمباران وسیع ایران و به ویژه بمباران سایت ها و مراکز هسته ای این کشور، که بدون تردید منجر به نشت وسیع مواد رادیواکتیو در بخش های بزرگی از ایران و کشتار ده ها و بلكه صدها هزار نفر از مردم ایران، فقط و فقط به 'کسب قدرت' دولتی توسط خود و طرفدارانشان می اندیشند.
تردیدی نیست که این بخش از اپوزیسیون، به دلیل اعتبار ناچیز اجتماعی و نفوذ اندک در میان مردم ایران، به وابستگی به کشورهای خارجی متکی شده اند تا بلکه با حمایت آنها، چه از طریق حمله ی نظامی مستقیم و چه بوسیله ی بمباران وسیع ایران، به قدرت دولتی دست یابند.
آنها با سر دادن شعار دروغین و عوام فریبانه ی 'جلب حمایت بین المللی از مردم ایران' وابستگی و دریوزگی خود را موجه جلوه می دهند و سعی می کنند ننگ وابستگی و نوکری اجانب را که بر تمامی موجودیتشان نشسته است، از چشم توده های مردم مخفی نگه دارند که خوشبختانه تاکنون موفق به آن نشده اند و جز طرفداران اندکشان، کمتر کسی پلیدی وابستگی و نوکری اجانب، برای رهایی از رژیم قرون وسطایی و بشدت ارتجاعی جمهوری اسلامی را موجه و قابل قبول می داند.
واقعیت این است که اگر این بخش از اپوزیسیون، که در خارج از کشور مستقر شده و از امکانات وسیع رسانه ای نیز برخوردار است چنانچه در داخل کشور و در میان مردم ایران نفوذ و اعتباری داشت، به وابستگی و دریوزگی از کشورهای خارجی تن نمی داد و می توانست با اتکا به پایگاه مردمی خود به مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی بپردازد.
به تعبیری ساده تر پناه بردن آنها به کشورهای خارجی و تلاش آنها برای جلب حمایت کشورهای امپریالیستی و حتی دولت های به شدت مرتجع منطقه، گویای ناتوانی آنها در جلب حمایت و همراهی مردم ایران است.
اما آنها و افراد و محافلی که تحت تاثیر تبلیغات و توضیحات آنها به لزوم جلب حمایت کشورهای خارجی باور دارند بایستی با دقت به سرنوشت و سرانجام اشرف غنی در افغانستان و زلنسکی در اوکراین توجه کنند و اگر هنوز توان اندیشیدن دارند، کمی به عاقبت مسیری که در پیش گرفته اند اندیشه کنند.
در سال ۲۰۰۱همانگون که همگان می دانند آمریکا و برخی اعضای ناتو به افغانستان حمله ی نظامی کردند و پس از سرنگونی طالبان، شماری از 'مهره های' خود را به کابل برند و در راس دولتی قرار دادند که کاملا مورد حمایت و تحت نظر خودشان قرار داشت و طی بیست سال صدها میلیارد دلار صرف آن نمودند.
آمریکا با دولت دست نشانده ی کابل 'قرارداد امنیتی استراتژیک' امضا کرد و ناتو آن را جزو دولت های 'شریک ناتو' قرار داد.
اما نه دولت کابل و نه مقامات آن هیچ پایگاهی در میان مردم افغانستان نداشتند و بیست سال تلاش آنها و حمایت همه جانبه ی رسانه ای، دیپلماتیک، مالی و نظامی آمریکا و اروپا از آن دولت و مقامات آن، نتوانست کمترین اعتبار مردمی و پایگاه اجتماعی برای آن در پی داشته باشد.
سرانجام آمریکا بدون مشارکت و حتی بدون اطلاع دولت کابل (اشرف غنی) در قطر با طالبان به توافق رسیدند و افغانستان را تحویل طالبان داد.
بخش مضحک ماجرا اینجا بود که در حالی که آمریکایی ها قرارداد خروج از افغانستان و تحویل آن کشور به طالبان را امضا کرده بود، اشرف غنی و اطرافیانش در کابل مشغول حرافی درباره ی آینده ی درخشان افغانستان بودند و با استناد به قرارداد امنیتی استراتژیک خود با آمریکا از ثبات دولت کابل سخن می گفتند.
تنها چند روز پس از آن، وقتی طالبان بدون درگیری از کنار پایگاه های نظامی آمریکا و ناتو گذشتند و حتی ارتش افغانستان هم (طبق دستور افسران آمریکایی) گلوله ای به سمت آنها شلیک نکرد به دروازه های کابل رسیدند، تازه اشرف غنی متوجه شد که ساعات اندکی برای فرار باقی مانده است.
در واقع آمریکا حتی او را لایق آن ندانست که چند روز قبل از تخلیه ی افغانستان وی را در جریان توافق خود با طالبان قرار دهد. زیرا غنی و دارودسته اش دیگر مهره های سوخته و بی خاصیتی بودند که بایستی دورانداخته می شدند.
زلنسکی در مسیر اشرف غنی رانده می شود
نوشتن درباره ی این که زلنسکی چگونه و تحت چه شرایطی وبا کمک کدام نهادهای داخلی و خارجی و کشورها رئیس جمهور اوکراین شد، مجال دیگری می طلبد و موضوع این نوشتار نیست. با این حال جهت یادآوری، بد نیست اشاره ای به آن داشته باشم.
تا سال ۲۰۱۹ زلنسکی، یک کمدین رده پنجم بود که با اجرای برنامه های عوام پسند بینندگان تلویزیون اوکراین را سرگرم می کرد.
درسال ۲۰۱۸ یک سریال کمدی- سیاسی به نام 'خادم مردم' از برخی شبکه های تلویزیونی اوکراین پخش شد که به شدت مورد استقبال بینندگان قرار گرفت.
زلنسکی در آن سریال نقش رئیس جمهور تازه به قدرت رسیده ای را بازی می کرد که بر مشکلات کشور وقوف داشت و در جهت حل آنها تلاش می نمود.
در سال ۲۰۱۹ زلنسکی ( با حمایت بخشی از اولیگارش اوکراین، باندهای مسلح ناسیونال- فاشیست 'دنیپر' و 'آزوف' و ناتو، به ویژه آمریکا) نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد و برنده ی انتخابات اعلام گردید.
دولت زلنسکی کمی بعد فعالیت تمامی احزاب، گروه ها، سندیکاهای کارگری و رسانه های چپ، دموکراتیک واستقلال طلب را سرکوب کرد و به جنگ داخلی علیه روس زبانهای اوکراین شدت بخشید و سرانجام فرصت و بهانه های لازم برای دخالت روسیه و حمله ی نظامی آن کشور به اوکراین را فراهم نمود.
در سال ۲۰۲۲ نیروهای نظامی روسیه وارد خاک اوکراین شدند و رسما جنگ اوکراین آغاز گردید.
اما این جنگ نه در ابتدا و نه اکنون، جنگ روسیه و اوکراین نبود و به قول مارکو روبیو وزیر امور خارجه ی آمریکا : جنگ اوکراین جنگ نیابتی بین دو قدرت هسته ای آمریکا و روسیه بود'
با شروع جنگ، آمریکا و کشورهای عضو ناتو که ده ها سال بود آرزوی 'نابودی' روسیه را داشتند، فرصت را غنیمت شمرده و با تمام توان به ارسال تسلیحات و پول برای زلنسکی پرداختند و با اعطای القاب و عناوین توخالی عوامفریبانه ای همچون 'قهرمان دموکراسی، چرچیل زمان، فرمانده ی شجاع دفاع از ارزشهای اروپایی' به تحریک و تشویق او به ادامه ی جنگ با روسیه پرداختند.
زلنسکی – حتی اگر از ابتدا نبوده باشد – با دریافت این کمک ها و القاب و عناوین بی ارزش، به زودی و با سرعت تبدیل به یک 'مهره' در دست سران اروپا و آمریکا و نهادهای امنیتی گردید و گوش به فرمان آنها و برای تامین منافع آنها، هرگونه تلاش داخلی یا میانجیگری خارجی برای پایان جنگ را رد کرده و مذاکره با روسیه را غیر قانونی و در حکم خیانت به کشور اعلام کرد.
اکنون با برسرکارآمدن ترامپ، آمریکا در قبال جنگ در اوکراین سیاست متفاوتی را در پیش گرفته است و ترامپ خاتمه دادن به این جنگ خانمانسوز را هدف خود اعلام کرده است.
بنابراین، در نخستین گام بدون دعوت از زلنسکی و حتی بدون اطلاع او نمایندگان آمریکایی و روسی در عربستان گردهم آمدند تا در باره ی جنگ اوکراین مذاکره و 'توافق' کنند.
نشست آمریکا و روسیه درباره ی جنگ اوکراین، بدون هماهنگی یا دعوت از زلنسکی یادآور مذاکرات آمریکا و طالبان بدون حضور اشرف غنی است و این پیام را مخابره می کند که زلنسکی نیز برای آمریکا به یک 'مهره' ی سوخته و بی خاصیت تبدیل شده و قهرمان دموکراسی و چرچیل زمان دیر یا زود، دور انداخته خواهد شد.
اما ترامپ مایل است که قبل از دور انداختن او، قرارداد واگذاری معادن مواد کمیاب اوکراین را به امضای او برساند، که زلنسکی هم با خفت و خواری هرچه بیشتر برای امضای آن اعلام آمادگی کرده است.
زلنسکی حتی بعد از بیرون انداخته شدن از کاخ سفید، گمان نمی کرد که دوران مصرف او به پایان رسیده باشد، به همین دلیل بلافاصله و یک راست از واشنگتن به لندن رفت و به سران اروپا پناه برد که آنها هم جز یک مشت لفاظی و 'تحمیل' یک وام دیگر کاری برای او انجام ندادند.
شواهدی وجود دارد که آمریکایی ها با شماری از مخالفین داخلی زلنسکی تماس گرفته و درصدد حذف اواز صحنه ی سیاسی اوکراین هستند.
اپوزیسیون وابسته ی ایران
همانگونه که در ابتدا اشاره کردم، بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی به دلیل نداشتن پایگاه مردمی در داخل کشور و بریدن از مردم ایران، برای دستیابی به قدرت به دامن کشورهای خارجی و نهادهای امنیتی این کشورها پناه برده و عملا به 'کارت بازی' و عامل سیاست های آنها تبدیل شده اند.
صریح بگویم که این بخش از اپوزیسیون از سازمان مجاهدین خلق، طرفداران رضا پهلوی و برخی افراد و محافل کوچک مجهول الهویه تشکیل شده اند که علیرغم تفاوتها و اختلافاتی که در بین آنها دیده می شود، در خوش خدمتی و سرسپردگی به کشورهای خارجی و جلب حمایت انها گوی سبقت از هم می ربایند.
آنچه برای من بسیار دردناک است وضعیت خفت باری است که سازمان مجاهدین در آن گرفتار شده است.
سازمانی که در ابتدای تشکیل، یکی از برجسته ترین ویژگی های افتخار آمیزش وجهه ی ضد امپریالیستی آن بود، اکنون به داشتن رابطه با کشورهای امپریالیستی مفتخر است و تا حد 'فروش اطلاعات امنیتی' ایران به نهادهای نظامی و امنیتی کشورهای امپریالیستی سقوط کرده است.
اخیرا این سازمان با نهایت مسرت از جلب حمایت شماری از مقامات این کشورها ( به ویژه آمریکایی) از 'طرح ۱۰ ماده ای مریم رجوی برای ایران بعد از جمهوری اسلامی' خبر داد و چنین ننگی را جزو موفقیت های خود به شمار آورد.
به تعبیری ساده تر خانم رجوی و سازمان مجاهدین به جای آنکه طرح ۱۰ ماده ای خود را به 'مردم ایران' ارائه دهند و حمایت آنها را جلب کنند، طرح را به آمریکایی ها تقدیم کردند!
چنین ننگی را فقط افراد و سازمانهایی می توانند بپذیرند که خود نیز درک کرده باشند که در کشور خود و در بین مردم خود هیچ جایگاه و پایگاهی ندارند و برای دستیابی به قدرت بایستی دست به دامن دولت های خارجی شوند.
از طرفداران رضا پهلوی جز وابستگی و کاسه لیسی کشورهای امپریالیستی انتظار دیگری نمی توان داشت و هم کودتای ۱۲۹۹ و هم کودتای ۲۸ مرداد در تاریخ خاندان پهلوی ثبت شده اند و اگر پسر در مسیر پدر و پدربزرگ گام بردارد تعجب برانگیز نیست.
با همه ی اینها خوشبختانه مردم ایران طی دهه های اخیر به آن اندازه آگاهی یافته و تجربه کسب کرده اند که جز اتکا به نیروی خود و احزاب و سازمانهای مترقی، مردمی و استقلال طلب خود، به کشورهای خارجی و عوامل داخلی آنها امید و اعتماد نداشته باشند.
بنابر این تردیدی وجود ندارد که آنچه در انتظار اپوزیسیون وابسته ی ایران است، سرنوشت و سرانجام اشرف غنی و زلنسکی خواهد بود.
آنها باید بدانتد که در حال حاضر برای کشورها و محافل خارجی، فقط و فقط یک 'کارت فشار' هستند که این کشورها برای کسب امتیاز هرچه بیشتر از رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی از آنها استفاده می کنند و هرگاه به توافق های مورد نظرشان با رژیم دست یافتند، آنها را مانند 'اشرف غنی و زلنسکی' به دور خواهند انداخت.
اپوزیسیون وابسته به خارج بایستی بداند که حتی اگر تحت شرایط خاصی با کمک کشورهای خارجی نیز به ایران بازگشته و به قدرت نیز دست یابند، نخواهند توانست حمایت مردم را جلب کنند و در چنین شرایطی هم، مردم به آنان به چشم مزدور بیگانگان خواند نگریست و همان سرنوشتی را برایشان رقم خواهند زد که برای رژیم کودتایی محمدرضا رقم زدند.
بایز افروزی ۷ مارس ۲۰۲۵
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد