logo





شبی که سحر نداشت

به بهانه ۸ مارس

جمعه ۱۷ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۷ مارس ۲۰۲۵

باقر مرتضوی



گفتن و نوشتن از این‌که چرا انقلاب شد و شورش مردم علیه رژیم شاه بر چه بنیانی استوار بود، کاری‌ست لازم و بایسته تاریخ. من نمی‌خواهم به کندوکاو در این عرصه روی آورم، اما دوست دارم به یکی از ساده‌ترین و ملموس‌ترین موارد که همانا رفتار ساواک با مخالفان بود، اشاره کنم.

آن‌جا که آزادی‌های فردی و اجتماعی وجود نداشته باشند و سازمان‌های صنفی و سیاسی امکان حضور پیدا نکنند، مقابله فردی و جنبش مخفی جان می‌گیرد تا دیوار سنگین ترس و هراس را بشکند. حادثه‌ای که نقل می‌کنم، زاده چنین شرایطی است.

در روز يكشنبه هشتم اسفند ماه سال ١٣٥٥ روزنامه‌هاى عصر تهران خبر دادند كه "دو زن تروريست در زدوخورد با مأموران كشته شدند. كشته‌شدگان معصومه طوافچيان و مهوش جاسمى نام داشتند".

بنا به روایتی وقتی ساواک دو مبارز راه آزادی را زیر شکنجه کشت، به دستور ثابتی سردسته ساواک، پیکر بیجان آن دو را به دریاچه نمک قم انداختند تا کسی از آثار شکنجه بر بدن آنها آگاه نشود و آیندگان مزاری از آنها نشناسند.

فريدون توانگرى، شکنجه‌گر ساواک، با نام مستعار آرش اقرار دارد كه معصومه طوافچيان و مهوش جاسمى را نه در درگیری خیابانی، بل‌که به زير شكنجه به قتل رسانده‌اند(١).

اين دو زن عضو رهبرى "سازمان انقلابى" در تشکیلات داخل کشور بودند. هر دو متولد سال ۱۳۱۹ هستند، در پی سال‌‌ها مبارزه، در خارج از کشور جذبِ تشكيلات "سازمان انقلابی" شدند. برای ادامه مبارزه به داخل کشور رفتند، پس از چند سال مبارزه مشترکِ مخفی، در سال ١٣٥٥ بازداشت و زير شكنجه‌های ساواك، كشته شدند. گفته می‌شود که آنان در حضور سیروس نهاوندی نیز زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفتند. اگرچه این دو مبارز مردند ولی هنوز پس از گذشت سال‌ها، زندگی مخفی و چگونگی مرگشان بر تاریخ روشن نیست.

***

متنى كه در پى مى‌آيد، واپسين يادگار دكتر معصومه طوافچيان (شكوه) است. اين متن را چند روز پس از لو رفتن خانه‌اى كه با همرزم و همسرش، زنده‌ياد پرويز واعظ‌زاده مرجانى در آن مى‌زيست، به نگارش كشيد. گزارش او از چند و چون حمله‌ى مسلحانه‌ى مأموران سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) به خانه‌‌ى خيابان شهرآرا در بامداد سه‌شنبه ٣٠ آذر ١٣٥٥، دقيق‌ترين روايتى‌ست كه از آن رويداد خونين در دست است. دكتر طوافچيان نه تنها آنچه روى داد را بى‌شاخ و برگ به قلم كشيده، بلكه ناراستى‌هاى روايت برساخته‌ى ساواك را در رسانه‌هاى حكومتى برنموده تا رفقاى تشكيلاتى‌اش در خارج از كشور از چند و چون آن رويداد آگاه شوند. آنچه در گزارش دكتر طوافچيان خود مى‌نمايد، پى‌نبردن وى و پرويز واعظ‌زاده به سيماى راستين سيروس نهاوندى‌ست و نشناختن مرد دو چهره‌اى‌ كه به درون سازمان انقلابى حزب توده ايران در داخل كشور نفوذ كرده بود و خانه‌‌هاى آن سازمان‌ و نيز خانه‌هاى سازمان آزادیبخش خلق‌هاى ايران را زير نظر ساواك قرار داده بود.

گفتنى‌ست كه معصومه طوافچيان، چند روز پس از كشته شدن پرويز واعظ‌زاده، به دست مأموران ساواك بازداشت شد. ساواك اين زن انقلابى و نيز هم‌رزم وى مهوش جاسمى (وفا) را كه پيش از معصومه به تور انداخته بود، زير شكنجه شديد ‌كشيد و سرانجام نيز زير شكنجه آن‌ دو را كشت. واقعيتِ جنايت را اما از ديد همگان پنهان ساخت و چند و چون آن را بازنگفت. آنچه گفت و در روز ٨ اسفند در رسانه‌ها بازتاب يافت اين بود: «دو زن تروريست در زد و خورد با ماموران كشته شدند. كشته‌شدگان معصومه طوافچيان و مهوش جاسمى نام داشتند».»

باقر مرتضوی
هفتم مارس ۲۰۲۵

***

... و اما متن نامه معصومه طوافچیان:

«رفقای عزیز، رفیق حمید ما شهید شد. احساس مسئولیت در قبال خلق و جمع‌آوری و حفظ آن‌چه که او در طی ۷ سال مبارزه در ایران پرورده است، به ما اجازه نمی‌دهد که اظهار تأسف کنیم. این کینه‌ى شدید نسبت به رژیمی که بی‌رحمانه او را زیر رگبار مسلسل گرفت، فقط با کوشش برای برانداختن آن [رژيم] تسکین خواهد گرفت. قوی باشیم و ادامه دهیم. همان طور که حمید همیشه خواسته و کرده است.

شرح ماجرا به طور خلاصه: ما دو خانه‌ى مخفی داشتیم که در یکی از آن‌ها که در شهرآرا واقع بود، من و ر. حميد(۲) زندگی می‌کردیم و در خانه‌ى دیگر موسوى و سیروس. عصر روز دوشنبه وقتی رفیق موسوى از خانه‌ى خودش بیرون رفت، احساس کرد که تحت تعقیب است و دیگر به خانه برنگشت؛ تا آن‌که ساعت ۱۰ حمید را در منزل یافته و تلفنی به او اطلاع می‌دهد. حمید سراغ او می‌رود. او را شب به منزل ما می‌آورد. صبح ساعت هفت و ربع ر. موسوى برای تلفن کردن از خانه خارج می‌شود؛ ولی تا ساعت ۸ برنمی‌گردد. حمید وقتی برای پیدا کردن او می‌رود متوجه می‌گردد که خانه‌ى ما محاصره است. به خانه برمی‌گردد؛ اسناد و قرارها را می‌سوزانیم و از راه بالکن و منازل دیگر شروع به فرار می‌کنیم. رفیق یک قبضه اسلحه‌ى کمری داشت. در حین فرار به ما شدیدا تیراندازی می‌شود و رفیق هم جواب می‌دهد. ما مطابق قراری که داشتیم هر کدام به طرفی می‌رویم. من توانستم از مهلکه جان به در ببرم؛ ولی رفیق شهید شد. بعد از فرار، من فهمیدم که رفقا گلستانی و سروش [و] سیروس دستگیر شده‌اند.(۳) رفیق نمئينچى را پیدا نمی‌کنم؛ ولی کسی که ارتباط مختصر با او داشت دستگیر شده است.(۴) گلستانی و سیروس تا صبح روز سه‌شنبه بودند؛ ولی سروش را گویا از روز دوشنبه دستگیر کرده‌اند. بنابراین آن‌چه که مربوط به علت دستگیری‌ها می‌شود چون هنوز نتوانسته‌ام با رفقای موجود ارتباط بگیرم، چیزی نمی‌توانم بگویم.

چند مسئله محرز است. خانه‌ى ما به وسیله رفقا لو نرفته است؛ چون اول این‌که کسی قبل از حادثه دستگیر نشده. ثانیاً هیچ‌کس غیر از سه نفر ما از خانه‌ى ما خبر نداشته است.(۵) مسئله‌ی‌ نفوذ هم به طور مستقیم مطرح نیست؛ چون ارتباطات ما سه نفر با افرادی مشخص بود. مسئله‌ی [لو رفتن از راه] تلفن را هم منتفی نمی‌کنم؛ چون هر دو خانه‌ى ما تلفن داشت ولی هیچ‌کدام از رفقا به جز ما سه نفر از شماره‌های تلفن اطلاع نداشت فقط رفیق فرهاد شماره‌ی تلفن منزل موسوى را داشت.(۶) ممکن است رفقای دیگری هم دستگير شده باشند. علت این حدس من این است که روز دوشنبه حمید از ماشین یکی از دوستان استفاده می‌کرد و آن را شب جلوی خانه ما پارک کرده بود. در رابطه با این ماشین ممکن است رفقای دیگری دستگیر شده باشند.

علت استفاده‌‌ی حمید از ماشین یک آدم علنی این بود که در روزهای اول هفته رفقای س.آ(۷) به ما خبر دادند که به علت حادثه‌ای که برای‌شان اتفاق افتاده احتیاج به جا و کمک دارند. ما هم نیروهای خود را در این مورد بسیج کردیم و حتا ماشین سازمانی را که نمره‌اش به جایی وصل نمی‌شد به آن‌ها دادیم. در نتیجه حمید که روز دوشنبه به ماشین احتیاج داشت از ماشین یکی از دوستان‌مان استفاده کرد.

آن‌چه که در روزنامه آمده است سراسر تحریف است. خانه‌ی خیابان وثوق متعلق به ما نبود و آن رفقا هم اصلاً ارتباطی با ما نداشتند و گویا اتفاقِ خانه وثوق چند روز قبل اتفاق افتاده بود. یکی از کسانی که در آن خانه شهید شد، تا دو سال پیش عضو چریک‌های فدایی خلق در زندان بود. در خانه ما هم نه اسلحه و مهمات بود و نه پلاک ماشین و وسایل گریم. این‌که نوشته‌اند رفیق حمید به طرف آن‌ها تیراندازی کرده ولی آن‌ها او را دعوت به تسلیم می‌‌کردند، مطابق معمول نادرست است. خانه به وسیله‌ی افراد مسلسل به دست محاصره شده بود. این جلادان راه کوچه‌ها[ی] اطراف را به روی رفت و آمد ماشین‌ها بسته بودند تا ما نتوانیم با آن وسیله فرار کنیم. ولی عبور و مرور مردم را در کوچه‌ها آزاد گذاشته بودند. در ساعت هشت و نیم کوچه‌ها پُر از بچه‌های محصل بود که به مدرسه می‌رفتند و یکی از دلایلی که شاید رفیق حمید نتوانست از مهلکه جان سالم به در ببرد توجه او به جان بچه‌های مردم بود. در حالی که آن جلادان بدون توجه به این مسئله ما را بی‌امان به رگبار مسلسل بسته بودند. من از يکی از عابران شنیدم که زنی در اثر رگبار مسلسل به زمین افتاده است. دیگر نمی‌دانم به سر بچه‌های مردم چه آمده است.

چند مسئله:

۱- رژیم در شرح تحریفاتِ خود اسمی از سازمان ما نبرده است. او از چندی پیش تصمیم دارد وانمود کند که سازمان‌ها از بین رفته‌اند و فقط گروه‌های کوچک هستند که کار می‌کنند. چنان‌که می‌بینید نوشته است که از گروه ۲۰ نفری ۱۹ نفر را کشته و دستگیر کرده است. دیگر این‌که بعد از تأثیر شهادت رفقا خسرو [صفايى] و گرسی [گرسیوز برومند] در داخل و خارج، این دفعه اسم سازمان را حذف کرده و حتا خواسته است وانمود کند که رفیق حمید اصلاً ربطی به سازمان ندارد و مستقلاً در این‌جا سازماندهی، آن هم با خط چریکی می‌کرده است. بنابراین مسئله‌ى فعالیت سازمان در داخل را که وجه تمایز آن با سایر گروه‌های خارج است، منتفی اعلام کند.

۲- با مخلوط کردن دو واقعه خواسته است اثرات مثبت طرز کار ما را پرده‌پوشی کند؛ به عنوان مثال رفیق را رهبر گروه اعلام می‌کند ولی تمرکز تبلیغاتی‌اش بر روی چگونگی زندگی افراد در خانه‌ى وثوق است. او در مورد خانه‌ى ما چیزی نمی‌توانست بگوید؛ چون ما زندگی بسیار عادی داشتیم که با توجه به موقعیتِ اجتماعی نیمه علنی ما برنامه‌ریزی شده بود. هیچ واهمه‌ای در رفت و آمد نداشتیم. در طول ماه‌های اقامت ما در آن خانه به کرات پیش آمده بود که صاحب خانه و یا افراد دیگر آن ساختمان با خبر یا بی‌خبر به دلیل تعمیر و چیزهای دیگر که اجباراً پیش می‌آيد، به خانه‌ی ما سر زده بودند. ما مثل همه‌ى افراد آپارتمان زندگی می‌کردیم و روابط نسبتاً صمیمانه‌ای با بقیه داشتیم و می‌توانم بگویم که حتا به دلیل رفتارمان مورد احترام و محبت آن‌ها بودیم و طبیعی است که به دلیل محدود بودن دید و بازدید در محله‌های کارمندنشین، مثل بقیه، رفت و آمد ما هم محدود بود. این نوع زندگی کاملاً عادی، برخلافِ تصورات و تبلیغاتِ رژِیم بود و برای همین است که سعی کرده است ما را به یک گروه چریکی با طرز زندگی مخصوص آن‌ها وصل کند. در مورد خانه‌ى ما فقط شرحی از شاهدان عینی آورده است که آن هم با دروغ شروع می‌شود.

۳- مسئله‌ی دیگر وجود اسلحه و مهمات و نقل و انتقالات وسایل سنگین است. ما هیچ گونه نقل و انتقال، حتا اسبا‌ب‌کشی از مدتی پیش نداشتیم. اسلحه و مهماتى هم در کار نبود. چون اصولاً ما غیر از تعداد محدود قبضه اسلحه برای دفاع از خانه‌های مخفی، اسلحه‌ی دیگری نداریم. همه‌ی ما و در رأس ما حمید مثل همه‌ی سازمان، عمیقاً به جنگ توده‌ای اعتقاد داریم. اعتقادی که در اثر فعالیت ما و سایر گروه‌های معتقد به آن می‌رود که کم‌کم جایش را در میان مردم باز کند و رژیم محیلانه خواسته است که با شرح این واقعه و منسوب کردن رهبر ما به خط چریکی، برای توده‌ها علامت سؤالی در مورد این برخورد ما ایجاد کند. باید سازمان و دیگر گروه‌های انقلابی هشیار باشند که در این چاله نیفتند. علت این‌که ما در خانه‌های مخفی یک یا دو قبضه اسلحه نگه‌می‌داریم، برای ایجاد امکان فرار از دست دشمن در مواقع ضروری است. ما عمیقاً معتقد هستیم که راه اصلی حفظ سازمان و رفقا از گزند دشمن، مخفی شدن در میان توده‌ها و رعایت دقیق اصول مخفی‌کاری است. ولی در مواقعی که به دلیل اشتباه مشخص خود ما و یا اتفاقاتی نظیر [آن] در محاصره‌ی دشمن افتادیم، داشتن اسلحه به ما کمک خواهد کرد که محاصره را شکسته و فرار کنیم. وقتی ما با داشتن اسلحه از خانه خارج شدیم، با تمام قوا مصمم به فرار بودیم. افکار هدایت‌کننده‌ى ما این نبود که زنده به دست دشمن نیافتیم و یا هر چه بیشتر از مأمورین دشمن بکشیم. زندگی ما برای مبارزه است و تا آن‌جا که مبارزه اقتضا کند زنده خواهیم ماند و آن‌جا که اقتضا کند، مرگ را پذیرا خواهیم شد. با چنین روحیه‌اى بود که رفیق حمید شجاعانه مبارزه و مقاومت کرد و شهید شد.

به دشمن، با متشکل کردن توده‌ها و هدایت آن‌ها به جنگ توده‌ای ضربه خواهیم زد.»

نامه طوافچیان در این‌جا پایان می‌یابد. این نامه که روایتی‌ست ساده از رفتار ساواک با مبارزان راه آزادی، گویاتر از آن است که محتاج توضیح باشد.

__________________________

۱- اطلاعات ٤ دى ١٣٥٥
۲- ر كوتاه شده‌ى رفيق است.
۳- موسوى نام تشكيلاتى مهوش جاسمى‌ست. سيروس نام تشكيلاتى سعيد شفق گيلانى‌ست.
۴- شناخته نشد
۵- سه نفر اين‌ها هستند: مهوش جاسمى، معصومه طوافچيان، پرويز واعظ‌زاده.
۶- فرهاد نام تشكيلاتی سيروس نهاوندى ست.
۷- سازمان آزادیبخش خلقهای ایران
۸- در متن دست نوشته آمده است كمى نيروها.

به نقل از کتاب "هم‌اندیشی چپ"



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد