پدرسالاری: پاشنههای بلند ملانیا
نژادپرستی و جنگ اقتصادی (که بد است، اما بهتر از جنگ با تانکهاست) جهان را به لرزه درآوردهاند. آلیس شوارتزر خود را موظف میداند که به یک معضل دیگر اشاره کند: سکسیسم. آیا کسی به این موضوع توجه میکند؟ پدرسالاری در حال بازگشت است. روی پاشنهای غلط. از میان هر دو نوجوان، یکی رویای خطرناک یک زندگی شبیه به زندگی آنها را در سر دارد.
این اتفاق در ۲۰ ژانویه در دومین سخنرانی ترامپ، در مراسم تحلیف او رخ داد؛ در پیشزمینه، در مقابل طرفداران. پشت سر او معاون رئیسجمهور، ج. دی. ونس، چندین بار با دست زدن محترمانه نشان میداد که رئیسجمهور تازه منصوب باید بالاخره به پایان سخنرانیاش برسد. اما او به هیچوجه به این فکر نکرد. او با سخنانی طولانی از اینکه چطور به او ظلم شده است، صحبت کرد و این که حالا همه خواهند دید که چه مرد بزرگی است.
در انتهای سخنرانی، ترامپ لحظهای سرش را به سمت ملانیا که در سمت راستش نشسته بود، چرخاند. او، همانطور که همیشه شیک و elegant بود، با کلاه گردی به رنگ آبی شب با روبانی سفید خود را نمایش میداد. فقط کافی بود کمی سرش را پایین میآورد تا کاملاً پشت کلاه مخفی شود. اما حتی این هم نتواست او را از چیزی که حالا در پیش بود، محافظت کند.
دونالد ترامپ: عزیزم، تو میتوانی این کار را انجام دهی، فقط ۵۰۰ متر بیشتر نیست!
ترامپ از طریق میکروفون همسرش، «ملانیا عزیزم» را تحسین کرد. برای چه؟ برای اینکه با وجود درد در پاهایش توانسته بود تا اینجا با کفشهای پاشنهبلند خود بیاید. «گفتم: 'عزیزم، تو میتوانی این کار را انجام دهی. فقط ۵۰۰ متر بیشتر نیست!'» و عزیزم این کار را انجام داد. «عالی بود!»
این ترس وجود دارد که خود ترامپ متوجه نبوده است که موضوع تا چه حدی تحقیرآمیز است که او، را نجاتدهنده آمریکا و جهان میخواند، چنین رفتار توهینآمیزی را علناً با همسر خود روا داشته است.
آیا این آغاز پایان برابری جنسیتی در رأس قدرت جهانی است؟
در سال ۱۹۹۲، کلینتونها با شعار انتخاباتی «دو به قیمت یکی» وارد عرصه شدند. اگر یک نفر را انتخاب کنید، دو نفر خواهید داشت (که بعداً به روشنی معلوم شد بیل چطور هیلاری و دوستان فمینیست او را تحقیر خواهد کرد). بوش پدر و پسر همسر محترم و سنتی خود را در کنارشان به نمایش گذاشتند. اوباما هم این موضوع را به صراحت بیان نکردند، اما آنها هم به نوعی «دو به قیمت یکی» بودند؛ یک زوج برابر در رأس کشور (و واضح بود که او هیچ وقت اجازه نمیداد چنین تحقیرهایی از او بشود). زوج بایدن هم دوباره مدل بوش را تکرار کردند. حالا ترامپ، در حالی که با سرعت دنیا را با چکمههایش درنوردیده، از همسرش بابت اینکه توانسته ۵۰۰ متر راه برود، تعریف میکند. این تحقیر بزرگتر از این نمیتوانست باشد.
در همین حال، مارک زاکربرگ، یکی از شاهان "سیلیکون ولی"، اعلام کرد که دوست دارد «انرژی مردانه بیشتری» در شرکتها وجود داشته باشد. زاکربرگ که ۲۰ سال پیش به عنوان یک سفتافزار و نرمافزارنویس شروع به کار کرده بود، اکنون صاحب متا (فیسبوک، اینستاگرام و واتساپ) با ۷۰,۰۰۰ کارمند است. او در ژانویه در یک پادکست گفت که نظرش را تغییر داده و از زمانی که به ورزشهای رزمی پرداخته، این نظر را پیدا کرده است. احتمالاً انتخاب ترامپ به عنوان مبارز در نوامبر باعث تقویت این نظر در زاکربرگ شده که «انرژی مردانه بیشتری» باید وجود داشته باشد – مهم نیست که این انرژی چه باشد. در هر صورت، در مورد زنان، و به طور خاص درباره شریل سندبرگ، مدیر سابق او، چنین تفکری به ذهن نمیآید.
آیا ۵۰۰۰ سال پدرسالاری میتواند در ۵۰ سال از بین برود؟
پس تمام شد؟ ۵۰ سال مبارزه خشمگین و با افتخار برای آزادی زنان، و حالا دوباره پدرسالاری بازگشته است. خام و آشکار.
چطور این اتفاق افتاد؟
البته که این یک توهم است که باور کنیم میتوان ۵۰۰۰ سال پدرسالاری را در ۵۰ سال از بین برد. در نهایت، این مدت بیشتر از نیم عمر انسان است، اما فقط یک چشم بر هم زدن در تاریخ بشر محسوب میشود. چرا که ساختارها و آداب دیرتر از قوانین تغییر میکنند. در درون ما زنان هنوز مادران و مادربزرگهایمان وجود دارند، و در مردان هم خانهداران و پدرسالاران.
اما ما به پیشرفت ایمان داشتیم – و در حقیقت در ابتدا دستاوردهای زیادی داشتیم. اما از ابتدای دهه ۲۰۰۰، در مسیر طولانیمان به سوی برابری، نوههایمان در پاشنهبلندها و با بدنهای ضعیفشان عقب ماندند. دوباره به آنها گفته شد که مبارزه ما تنها یک «اعتراض جانبی» نبود که دیگر کهنه شده باشد. همچنین گفته شد که جندرنویسی (نوشتن از جنسیت) با زیرخط و ستاره مهمتر از مقاومت در برابر خشونت مردانه و مبارزه برای حقوقی مانند "مستمری انسانی" برای زنان است. و اصلاً: «زنان» که دیگر وجود ندارند، هر انسانی میتواند زن باشد. زنان چیزی جز «افراد با رحم» یا «فلینتاس» (Flintas یک اصطلاح جمعی برای: «زنان، لزبینها، افراد بیناجنسی، غیر دوتاییها، ترنس و افراد بدون جنسیت» – یعنی همه چیز، به جز مردان) نیستند. این را ایدئولوژی آگاهانهای اعلام میکند که در دانشگاهها گسترش یافته است و توسط رسانههای چپگرا و لیبرال به شدت تبلیغ میشود.
زنان آمریکایی در سال ۲۰۲۴ بین طاعون و وبا، بین یک مرد سفیدپوست بیمرز و یک زن سیاهپوست آگاه به مسائل اجتماعی، حق انتخاب داشتند. در مورد او میدانستند با چه کسی روبهرو هستند. در مورد او هم همینطور. با پذیرش ایدئولوژی عجیب ترنس، فمینیست پیشین، حقوق و حمایت از زنان را فدای آن کرده بود. پس چه کسی را باید انتخاب کرد؟ بسیاری از فمینیستهای آمریکایی اصلاً به پای صندوقهای رأی نرفتند.
زنان در همه جا بین طاعون و وبا حق انتخاب دارند
وضعیت در آلمان نیز مشابه است، اگرچه (هنوز؟) به این شدت نیست. در اینجا هم ما زنان حق انتخاب داریم بین گروه سبزهای آگاه به مسائل اجتماعی از یک سو (با سوسیالدموکراتهایی که به دنبال آنها میروند) و مردان مسلط و سنتی محافظهکار از سوی دیگر. نخواهیم گفت که از انحراف یک حزب دست راستی مردسالار که در راس آن یک زن لزبین آشکار قرار دارد، چه میتوان گفت.
تا پایان قرن بیستم، زنان کشورهای دموکراتیک غربی در خط مقدم بودند (در حالی که مردان در کشورهای خودکامه و اسلامی به شدت برای مقابله آماده میشدند). اما حالا دختران و نوههای ما (بین ۱۲ تا ۱۷ سال) واقعاً روزی دو و نیم ساعت را به لبهای بوتاکسزده اختصاص میدهند که به آنها وعده خوشبختی از طریق مصرف و بهبود ظاهری میدهند.
نتایج مطالعه اخیر بین جوانان نیز هشداردهنده است: نظرات جوانان بین ۱۵ تا ۲۵ سال در مورد «تطابق شغل و خانواده»، یعنی اشتغال زنان، به طور وحشتناکی متفاوت و واپسگرا است. ۴۵ درصد از مردان جوان میخواهند تماموقت کار کنند، اما تنها ۶ درصد از زنان جوان قصد کار دارند. (حتی ۶ درصد از مردان هم رویای داشتن یک زن شاغل تماموقت را دارند. این هنوز قابل قبول است.) زنان جوان به میزان ۴۳ درصد میخواهند نیمهوقت کار کنند، در حالی که فقط ۱۳ درصد از مردان جوان به دنبال این کار هستند. هیچ مردی نمیخواهد اصلاً شاغل نباشد، اما هر دوازدهمین زن چنین آرزویی دارد. ایدهآل – یک هفته کاری ۳۰ ساعته برای مردان و زنان، تا زمانی که بچهها مدرسه میروند – حتی در رویاهای آیندهنگرانه جوانان امروز هم کمتر به چشم میآید. برعکس، مدل زندگی پدربزرگها و مادربزرگها دوباره در حال بازگشت است.
این هم نتیجه از فمینیسمی است که از درون تهی شده است. حالا ممکن است که نیروی پدرسالارانهای از بیرون با یک ضربه ملایم باقیمانده آن را از بین ببرد. چرا که قابل درک است که مردان فمینیسمی را که زنان را به عنوان «افراد با رحم» میشناسد و جندرنویسی (از جنسیت نوشتن) با زیرخط و ستاره را مهمتر از برابری واقعی برای زنان میداند، جدی نگیرند. در حالی که آنچه که به اصطلاح «نیوفمینیستها» به خود تحمیل میکنند، آنها را به حاشیه میراند، مردان همچنان دانش، پول و قدرت را بین خود تقسیم میکنند.
آیا پس از انتخابات مجلس در آلمان، نیرویی در سیاست وجود خواهد داشت که علاقهمند باشد تا به جنون مردانگی و زنانگی که دوباره شعلهور شده است پایان دهد و تلاشها برای برابری واقعی را از سر بگیرد؟ این موضوع مهم خواهد بود تا بدانیم که آیا ما زنان میتوانیم دوباره به یک عامل قدرت تبدیل شویم که باید جدی گرفته شویم.
به نقل از نشریه فمینیستی اما Emma
برگردان: الف هوشمند