جهان در آستانه یک تغییر بزرگ و بنیادی و مقاومت در برابر آن توسط دارندگان ثروت و قدرت روز به روز شفاف تر و عریان تر خود را نشان می دهد. مرزبندی های نوین و تضادهای رو به تعمیق در درون ساختار سرمایه داری در سطح جهانی، بیان واضح و روشنی بر این تغییر و دگرگونی و نوید دنیای دیگری می باشد که با بارزه های نامتعارف کنونی تفاوت اساسی خواهد داشت. بعد از ناکامی و شکست سیاست های نئولیبرالیستی به عنوان منحط ترین مرحله نظام سرمایه داری، مقاومت، اهتمام و تلاش عمال سرمایه برای احیا و ابقای اعتبار و مشروعیت از دست رفته؛ اشکال جدیدی با ماهیتی ارتجاعی تر و مخرب تر پیدا کرده است. | |
جامعه های انسانی آبستن حوادث بسیاری است که ضرورت های طبیعی و اجتماعی همراه با تکامل تاریخی جامعه و انسان بدان ها پایه و مایه می بخشند. نادیده گرفتن روند تکامل تاریخی و برآمدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ناشی از این تکامل، تبیین و تحلیل ها را در انتزاع و معلول ها از درک و درایت لازم برای ریشه یابی رخدادهای کنونی جهانی دور ساخته است. ساختار جهان شمول سرمایه داری امروز در گردابی از بحران ها و ناکامی های ناشی از فرتوتی و ضعف بنیادین ساختی فرو خسبیده؛ و برای رهایی از آن ها به هر ترفند و دستاویزی متوسل شده و می شوند. ترامپ و ترامپیست ها محصول برآمد دوره ای از تحول و تکامل جامعه های انسانی است که سرمایه داری در آزمون های تاریخی خویش به بن بست تعیین کننده ای رسیده که جز تغییر ساختی بنیادین راه و چاره دیگری برای خروج از آن ندارد. ترامپ محصول استیصالی است که سرمایه داری با گذر از مرحله ای از تکامل تاریخی خویش با شکست تمامی اهتمام و تلاش نئولیبرالیسم، در برابر نیازها و مطالبات نوین جامعه های انسانی از خود مقاومت نشان داده؛ و در تلاشی بی سرانجام برای احیا و ابقای بسیاری از بارزه های عصر لیبرالیسم، می خواهد بر بحران ها فائق آید که امکان پذیر نیست.
بحث و بررسی های روشنفکرانه و یا آکادمیک پیرامون ترامپ و ترامپیست ها، در حد یک بحث و جدل غیر دیالکتیکی با تکیه بر انتزاع و نگاه معلولی به رویکردهای محیطی فراتر نرفته است. بیان پوپولیسم، فاشیسم، جنایتکار و یا یک مجرم بالقوه شمردن ترامپ تمامی اهتمام جریان های مترقی و چپ برای چرایی برآمدن ترامپ و ترامپیسم می باشد. برایندی که متکی به معلول هایی است که علیت را در پس ناتوانی های تئوریکی به حاشیه رانده و امر مبارزه با بنیان های ستم طبقاتی را به بیراهه هدایت کرده است. چرا که اینگونه تبیین و تحلیل ها بسیاری از نیازها و الزامات واقع اتخاذ مشی اصولی مبارزاتی را در پس درک معلولی ناشی از دور شدن از درک تکاملی مادیت تاریخی جامعه و انسان از نظر دور داشته است. چونکه در درک معلولی پرگویی فاقد شناخت و فهم ریشه ای و بنیادی جای رخدادهای محیطی را گرفته و در دام اوهام و ساده سازی های مفهومی عامیانه و عوامانه گرفتار می سازد. شناخت ترامپ و چرایی برآمدنش نیاز به شناخت دقیق روندهای کنونی تحول و تکامل ساختار سرمایه داری دارد که به بسیاری از فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی جهان شمول وابسته است. بررسی ترامپ با تکیه بر بارزه های و شاخصه های شخصی و فردی وی یک بحث انتزاعی و یک نگاه غیر دیالکتیکی به روندهای کنونی تحول و تکامل جامعه های انسانی می باشد. ترامپ محصول یک جامعه و یک ساخت مستاصلی است که نیاز به بارزه های نوینی از تعامل و تحول دارد تا به نیازها و مطالبات کنونی پاسخ مناسب را بدهد. روندی که با مقاومت و ایجاد وقفه های مداوم از سوی صاحبان ثروت و قدرت مواجه می باشد؛ تا هزینه های تغییرات الزامی را به حداقل ممکن برساند.
ناتوانی و ناکامی مداوم ساختار سرمایه داری در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به رشد تضادهای درون آن مدد رسانده و با تعمیق آن، مرز تضادها روز به روز شفاف تر و عمومی تر خود را نشان می دهد. اگر در گذشته چین و روس از عوامل تضاد درون ساختاری سرمایه داری نمود داشته اند؛ امروز اروپا نیز در این تضاد و اعتراض عرض اندام می کند. این بیان روشن گشایش عرصه های نوینی از دنیای جدیدی است که بسترهای آن از بطن این تضادهای رو به رشد در حال ظهور و نمود است. رشد این تضادها نشان از گسیختگی و آسیب دیدگی جدی زنجیره وحدت درونی ساختار سرمایه داری است که بشدت تضعیف شده و برای ترمیم نیازمند یک دگرگونی بنیادین می باشد. ترامپ محصول این ضعف و خذلان ساختار سرمایه داری است که با زیر پا گذاشتن تمامی معیارها و بدعت های جهانی تلاش دارد بر این ضعف و زبونی فائق آید. چرا که از بطن تضادهای رشد یابنده عموما نگاه ناسیونالیستی و ملی گرایی افراطی سر بر می آورد که برای تحمیل خود به ابزارهای ارتجاعی و غیر انسانی متوسل می شود. در این استیصال و ابتذال کنونی ساختار سرمایه برای صاحبان ثروت و قدرت اصلا مهم نیست که گذشته ترامپ چه بوده و چه ایده و اعمال ارتجاعی و جنایت کارانه ای را دنبال می کند؛ بلکه خروج از این بن بست های شکننده و خرد کننده اولویت اول است که از طریق سیاست های ارتجاعی ترامپ ممکن می پندارند.
ماهیت سلبی نهفته در خشونت ساختاری سرمایه در رشد تضادها و تهی ساختن توان بالقوه ساختی سرمایه در ترمیم خود، نقش اصلی را بازی کرده است. این خشونت به دو طریق در تضعیف ساختی و رشد تضادها نقش داشته است. اول تحمیل هزینه های مالی سنگینی که روند بهسازی و نوسازی بنیان های مادی و علمی را کند و یا غیر ممکن ساخته است. دوم بیداری و آگاهی های جامعه بر بستر رشد و تکامل دامنه دانش و فناوری از عوامل اصلی خشونت، و مشروعیت زدایی از فاجعه آفرینانی که بشریت را در سراشیبی نیستی و انهدام هدایت کرده و می کنند. اینکه اکنون ترامپ با نگاه سلبی ولی صلح خواهانه می خواهد بر رویکردهای امحایی گذشته سایه افکند؛ یک ترفند نوظهوری است که امکان بقا و تداوم آن در حد صفر می باشد. اگر در اعصار تاریخی گذشته ترامپ و ترامپ ها با تکیه بر پتانسیل درونی ساختار سرمایه توانستند بر بحران های حاد و ثقیل فایق آیند؛ اکنون با از دست رفتن پتانسیل بالقوه این ساختار معیوب و مخروب دیگر امکان گذر از این بحران های حاد و شکننده بدون تغییر ساختی وجود ندارد.
اندیشه ورزی که مادّیت تاریخ تکامل اجتماعی را در تبیین و تحلیل های اجتماعی خود مدنظر قرار ندهد؛ به نتایج وهم آلودی دست می یازد که بسیاری از رویکردهای محیطی را وارونه می بیند و یا با مرتجعین و متجاوزین به حریم انسانی همراه می شود. چرا که بدون درک و شناخت روندهای تکامل تاریخی، بسیاری از مفاهیم و مضامین حیات اجتماعی در ساده سازی ها و عامیانه نگری های درک معلولی فرو خسبیده؛ و از عمق یابی و واقع نگری های تبیین و تحلیل های علمی و عینی فاصله می گیرد. اصولا در درک معلولی موضع گیری ها و بحث و تبادل نظر تابعی از روندهای غالب محیطی می گردند که با واقع نگری و حقایق مستتر در رویکردهای محیطی فاصله بعید دارند. زیرا بدون توجه به درک مادیت تکامل تاریخی، مبانی تئوریک در بارزه های فکری گذشته جای خوش کرده و با نیازهای برآمده از تکامل و تحول جامعه و انسان همراه نیست. این ضعف مبانی تئوریکی همراه با انجماد اندیشه از درک چرایی بسیاری از افت و خیزها و رویدادهای جامعه جهانی فاصله می گرفته؛ و در حد و حصر تبیین و تحلیل های سطحی و وام گرفته از متون گذشته یا فکت های ایدئولوگ های بورژوازی باقی می مانند. بدین گونه است که منتقدین ترامپ و ترامپیست های برآمده از استیصال مرحله ای از تکامل تاریخی نظام سرمایه داری، در هرج و مرج اندیشه و تبیین و تحلیلی های درک معلولی، با ساده سازی های مفاهیم و مضامین تاریخی، به یک درک و تحلیل جامع و منطقی دست نمی یازند.
ترامپ به عنوان نماینده جامع و همه جانبه راست افراطی در سطح جهانی، تلاشی ارتجاعی است برای احیای اعتبار و مشروعیت از دست رفته هژمونی سرمایه داری جهانی به سرکردگی آمریکا می باشد. اعتبار و مشروعیتی که با دیجیتالیزه شدن حیات اجتماعی و سیالیت نسبی اطلاعات و داده به آگاهی و بیداری نسبی عمومی منجر شده و بازگشت و ترمیم آن تنها با تغییر و دگرگونی بنیادی زیر بنای مادی حیات اجتماعی میسر بوده و با ترفندهای ترامپ و ترامپیست ها قابل حل و استیفا نمی باشد. تاریخ گواه صادق و راهنمای حاذقی است که نشان داده مقاومت در برابر روند تکامل تاریخی جز شکست و ناکامی ارمغان دیگری ندارد. عروج راست افراطی با نمایندگی ترامپ در سطح جهانی بیان واضح و روشن ایستادگی و مقاومت ساختار کهنه و فرتوت سرمایه داری در برابر برآمدهای نوین و نیازها و مطالبات الزامی است که بر بستر تکامل تاریخی جامعه و انسان نمود یافته اند. بنابراین اشکال مبارزاتی را بایستی متناسب با ویژگی های غالب کنونی و سمت گیری های انحرافی و تخریبی عمال سرمایه با شناخت دقیق ماهیت روندهای کنونی آن اتخاذ کرد. ترامپ و حامیان ریز و درشتش را نمی توان با مفاهیمی چون فاشیسم، پوپولیسم و دیگر واژه های تحقیرکننده سیاسی از مقاومت و هجمه در برابر نیازها و مطالبات نوین بازداشت؛ بلکه بایستی با شناخت ماهیت و چرایی برآمدن آن ها، یک وحدت جهانی را برای مبارزه با ترفندها و دسیسه های شیطانی آن ها شکل داد.
ارتجاعی ترین و بارزترین نمود چهره ضد مردمی سرمایه داری جهانی، برآمدن ایلگار های مالی در اداره امور اجتماعی می باشد که منافع و مصالح شان با افسار گسیختگی تراکم و انباشت سرمایه و سودهای افسانه ای از طریق گسترش دامنه فقر عمومی و نابسامانی های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گره خورده است. قشر و طبقه ای که اکنون با ترامپ و راست افراطی در سطح جهان نمایندگی می شوند. در حقیقت ایلگار های مالی تلاش دارند به عنوان کاتالیزوری عمل کرده و با قدرت مجازی و پوشالی سرمایه تراکم یافته خود بدنه ساختار فرتوت سرمایه داری را دست نخورده نگه داشته و از تغییر و دگرگونی الزامی تحول و تکامل تاریخی مصون نگه دارند.فرایند وهم آلودی که روند تکامل تاریخی شکست و ناکامی آن را بارها و بارها نشان داده است. البته این شکست و ناکامی با مبارزات اجتماعی و سازماندهی این مبارزات در راستای درک واقعی روندهای تکاملی و نیازهای برآمده از آنها، تسریع خواهد شد. نباید فراموش کرد که مبارزه طبقاتی را نمی توان صرفا با مفاهیم تاریخی متاخرین آن به پیش برد و نتیجه مطلوب گرفت.
نتیجه اینکه: جهان در آستانه یک تغییر بزرگ و بنیادی و مقاومت در برابر آن توسط دارندگان ثروت و قدرت روز به روز شفاف تر و عریان تر خود را نشان می دهد. مرزبندی های نوین و تضادهای رو به تعمیق در درون ساختار سرمایه داری در سطح جهانی، بیان واضح و روشنی بر این تغییر و دگرگونی و نوید دنیای دیگری می باشد که با بارزه های نامتعارف کنونی تفاوت اساسی خواهد داشت. بعد از ناکامی و شکست سیاست های نئولیبرالیستی به عنوان منحط ترین مرحله نظام سرمایه داری، مقاومت، اهتمام و تلاش عمال سرمایه برای احیا و ابقای اعتبار و مشروعیت از دست رفته؛ اشکال جدیدی با ماهیتی ارتجاعی تر و مخرب تر پیدا کرده است. ترامپ ار بطن استیصال و بن بست های حاد و شکننده مرحله کنونی ساختار سرمایه داری برخاسته و با حمایت ایلگار های مالی در اداره امور اجتماعی تلاش بی سرانجامی را برای حفظ هژمونی خود با بازگشت به عظمت و اعتبار وهم آلود گذشته آغاز کرده است. حدوث و حضور ایلگار های مالی در امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بیان روشن تعمیق فقر و نابسامانی ها و بی ثباتی های رو به گسترش مناسبات اجتماعی و انسانی در سطح جهانی می باشد. روندی که دامنه بی اعتباری و عدم مشروعیت نظام سرمایه داری را توسعه بخشیده و مبارزات اجتماعی برای تغییرات و دگرگونی های الزامی ابعاد نوینی می یابند. اکنون با دیجیتالیزه شدن زندگی اجتماعی و آگاهی های نسبی عمومی، بسیاری از زوایای پنهان قدرت تخریبی و انهدامی نظام سرمایه داری و سردمداران آن آشکار شده که تضادهای درون ساختاری و تشدید مبارزات مردمی را به همراه خواهد داشت. ترامپ و ترامپیست ها تجلی و برآمد تمامی اهتمام و تلاش نظام سرمایه داری با تعدی و تجاوز به حقوق طبیعی و اجتماعی انسانی است که به بن بست رسیده که برای حفظ و تداوم هژمونی بشدت آسیب دیده خود تلاش بی سرانجام و بدفرجامی را با حمایت همه جانبه ایلگار های مالی آغاز کرده است.
اسماعیل رضایی
03:03:2025
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد