درس هایی که از انقلاب ۵۷ گرفتم:
دیو چو بیرون رود، حتما فرشته در نیاید.
به جای اینکه سایه ی کسی یا چیزی را در ماه جستجو کنیم، اصل آن را در زمین و زیر نور آفتاب ببینیم.
وطن را به کسانی که احساسی برای آن ندارند و یا نمی خواهند کمترین هزینه ای برای آن بدهند، نسپاریم.
دیکتاتوری را جایگزین دیکتاتوری دیگر نکنیم (گرچه هیچ دیکتاتوری از همان اول خود را دیکتاتور معرفی نمی کند.)
پس از انقلاب الزاما ادامه ی پیش از انقلاب نیست: حکومت ها و دولت های پس از انقلاب، همیشه و همه جا نمایندگان راستین و پیگیر انقلاب و مردم نیستند.
به نام دفاع از انقلاب، از حاکمان ضد انقلاب دفاع نکنیم و به نام اصلاح و تغییر به آلت و زائده ی این یا آن جناح حکومتی بدل نشویم و در هر صورت، استقلال خود را حفظ کنیم.
به وعده و وعیدها اعتماد و دل خوش نکنیم، اما برای به واقعیت پیوستن آن ها تلاش کنیم.
آرزوهای کوچک و دست یافتنی را فدای آرزوهای بزرگ و دست نیافتنی نکنیم.
آزادی را فدای نان و عدالت نکنیم. فقط انسان های آزاد می توانند برای نان و عدالت مبارزه کنند.
هیچ شیوه ی مبارزاتی از پیش تعیین شده و مطلقی، به عنوان تنها و بهترین راه مبارزه برای همیشه و همه جا وجود ندارد. هر دوره ای و شرایطی، شیوه ی مبارزاتی خود را می طلبد و از این رو، راه برای هر شیوه ی مبارزاتی باز است.
وحدت سیاسی با دیگر نیروها و جریان های سیاسی فقط با حفظ هویت و استقلال سیاسی ضامن موفقیت است. هویت و استقلال سیاسی خود را به هیچ قیمتی از دست ندهیم.
تنها یک اپوزیسیون متحد و نیرومند می تواند از پس هر قدرتی بربیاید. تلاش های خودمحورانه و جدا از هم، راه به جایی نخواهند برد.
و... به هر قیمتی انقلاب نکنیم و حواسمان باشد که پس از آن که انقلاب کردیم، انقلاب ما را نکند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد