خاورمیانه: خبرنگار فلسطینی، وائل الدحدوح (Wael al-Dahdouh)، نیمی از خانوادهاش را از دست داده و خود نیز زخمی شده است. به همین دلیل، او در دنیای عرب به صدای مهمی در جنگ تبدیل شده است.
گزارشگر تلویزیونی، وائل الدحدوح، روی پشتبامی در شهر غزه ایستاده و برای شبکه الجزیره گزارش میدهد. آژیرها به صدا درمیآیند. او میگوید: «این میتواند شبی خونین باشد.» تاریخ، ۲۵ اکتبر ۲۰۲۳ است. مجری در استودیوی دوحه، قطر، از او که رئیس دفتر شبکه در غزه است، درباره ارزیابیاش از استراتژی جنگی اسرائیل میپرسد.
الدحدوح پاسخی نمیدهد. ده ثانیه میگذرد. در پسزمینه صداهایی به گوش میرسد. مجری میگوید: «وائل؟ وائل؟» و ادامه میدهد: «نمیدانم صدای مرا میشنوی یا نه. ما پخش زنده داریم.» صدای تهیهکننده شنیده میشود که زیر لب میگوید: «دختر بچه در بیمارستان است.» مجری ارتباط را به استودیو برمیگرداند.
در آن زمان، وائل الدحدوح در کشورهای عربی خبرنگاری شناختهشده بود. حق با او بود. شب ۲۵ اکتبر، شبی خونین شد. برای خانواده خودش.
همسرش آمنه، پسرش محمود ۱۶ ساله، دخترش شام ۷ ساله، و نوهاش آدم ۱۸ ماهه، در حمله هوایی اسرائیل به خانهشان در اردوگاه نصیرات کشته شدند.
ساعاتی بعد، جهان وائل الدحدوح، ۵۴ ساله، را در حالی میبیند که به بیمارستان الاقصی میرسد. او بدن بیجان نوهاش را در آغوش گرفته است. دور او، تعداد زیادی از مردم با دوربینها و گوشیهای هوشمند ایستادهاند. آنها ثبت میکنند که چگونه الدحدوح بدن کوچک را به پزشکان میسپارد، چگونه به سمت پیکر بیجان پسرش محمود میرود، چگونه اشکهایش روی صورت خونآلود فرزند نوجوانش جاری میشود، چگونه او را نوازش میکند، ناله میکند و بیشتر به خودش تا به اطرافیان میگوید: «آنها از کودکان ما انتقام میگیرند. مشکلی نیست، نگران نباشید. ما از خدا هستیم و به سوی او بازمیگردیم.»
کمی بعد، الدحدوح در راهروی بیمارستان ایستاده است. او رو به دوربینی میگوید: «این همان منطقه امنی است که ارتش اشغالگر اسرائیل از آن سخن میگوید.» سپس تلخ میخندد و میافزاید: «ارتش اخلاقمدار!»
هنوز جلیقه خبرنگاری به تن دارد که نماز میت را میخواند. چهار دختر بازماندهاش را در آغوش میگیرد و آنها محکم به او چسبیدهاند. دوربینها همچنان روشناند.
اما آنچه در هفتهها و ماههای بعد، وائل الدحدوح را به یک نماد در جهان عرب تبدیل میکند، فقط از دست دادن خانوادهاش نیست، بلکه واکنش او به این فاجعه است.
روز بعد، وائل الدحدوح بار دیگر بر روی پشتبام ساختمان دفتر الجزیره ایستاده است. جلیقه و کلاه خبرنگاری به تن دارد و دستانش را بر دو طرف بدنش تکیه داده است. در پسزمینه، پهپادهای اسرائیلی وزوز میکنند و دود از ساختمانهای ویرانشده به آسمان میرود. او از همبستگی و دعاهای مردم تشکر میکند و سپس میگوید: «من وظیفه خود میدانم که علیرغم درد، علیرغم زخمی که هنوز خونریزی میکند، به مقابل دوربین بازگردم.» او نمیداند که هنوز دردهای بیشتری در انتظارش است.
پیام وائل الدحدوح به هموطنانش این است: ما تسلیم نمیشویم. ما این جنگ را همچنان مستند خواهیم کرد.
مجله اشپیگل دو بار با این خبرنگار دیدار کرده است: یکبار در برلین، جایی که تحت درمان قرار دارد، و بار دیگر در پایتخت قطر، دوحه. او در ابتدا تمایلی به گفتوگو ندارد و نمیخواهد داستان خود را در معرض عموم بگذارد. خیلی زود مشخص میشود که چرا. وقتی از فقدان خانوادهاش سخن میگوید، از تماس چشمی پرهیز میکند، با لباسش بازی میکند و از گویش فلسطینی به عربی فصیح تغییر لحن میدهد، گویی در حال گزارش خبری از مقابل دوربین است.
از آغاز جنگ، که در پی حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد، ارتش اسرائیل هیچ خبرنگار خارجی را بهطور مستقل به غزه راه نداده است. حتی پس از آتشبس ۱۹ ژانویه، خبرنگاران خارجی اجازه گزارش از منطقه را ندارند. دیوان عالی اسرائیل درخواست انجمن مطبوعات خارجی برای ورود به غزه را با استناد به مسائل امنیتی رد کرده است.
هر آنچه از منطقه جنگی به بیرون درز میکند، توسط فلسطینیهایی ثبت میشود که با گوشیهای هوشمند خود وقایع را مستند میکنند، یا توسط خبرنگاران محلی. آنها همزمان گزارشگر و قربانی این جنگاند، و هیچکس به اندازه وائل الدحدوح نماد این واقعیت نیست.
او خستگیناپذیر فلسطینیهایی را همراهی میکرد که دهها هزار نفر از آنها مجبور به ترک خانههایشان در شمال غزه شده بودند. از همین رو، وائل الدحدوح به «الجبل» (کوه) غزه معروف شد. یک نویسنده عرب در وصف او نوشت: «او آنقدر صبور است که حتی صبر نیز از او خسته میشود.»
اما ارتش اسرائیل خبرنگارانی مانند الدحدوح را نه بهعنوان افرادی که باید مورد حمایت باشند، بلکه بهعنوان عوامل دشمن میبیند. اسرائیل چندین خبرنگار را به داشتن ارتباط با حماس متهم کرده است، اما این ادعاها بر پایه اطلاعاتی است که بهطور مستقل قابل تأیید نیستند. دولت اسرائیل شبکه الجزیره را «بلندگوی حماس» میداند و در ماه مه سال گذشته فعالیت آن را ممنوع کرد.
الجزیره از سوی دولت قطر تأمین مالی میشود و بنا بر ادعای خود، در بیش از ۱۵۰ کشور و ۴۳۰ میلیون خانوار در دسترس است. این شبکه که در سال ۱۹۹۶ تأسیس شد، ابتدا به دلیل ارائه روزنامهنگاری خبری به سبک آنگلوساکسون در کشورهای عربی، در جهان غرب نیز مورد تحسین قرار گرفت. الجزیره بهویژه در جریان انقلابهای سال ۲۰۱۱ محبوب شد، زمانی که بهطور گسترده جنبشهای دموکراسیخواهی را پوشش میداد.
اما در سالهای بعد، این شبکه به دلیل وابستگی به دولت قطر و ادعاهای مربوط به نزدیکی آن به گروههای اسلامگرایی مانند اخوانالمسلمین و حماس، با انتقادات زیادی مواجه شد. بااینحال، الجزیره همچنان روزنامهنگاری تحقیقی را دنبال میکند.
از ژانویه ۲۰۲۴، وائل الدحدوح در دوحه زندگی میکند. برای دیدار با او در پایتخت قطر، باید از کنار گنبدهای طلایی فروشگاه گالری لافایت، موتورسوارانی که غذا تحویل میدهند، و پوستر جام جهانی ۲۰۲۲ گذشت. نگهبان مجتمع مسکونی تنها در صورت ارائه شماره دقیق خانه اجازه ورود میدهد.
در اتاق نشیمن، که فضایی بسیار ساده و به رنگ قهوهای دارد، یک نقاشی قابشده دیده میشود: کودکی خود را در آغوش وائل الدحدوح انداخته و او لبخند میزند. بالای تصویر، یک حباب گفتاری دیده میشود که روی آن نوشته شده: «معلهش» – «نگران نباش». الدحدوح میگوید این هدیهای از سوی یک فلسطینی مقیم قطر است.
او خسته از پلهها پایین میآید. ساعد راستش در آتل است، هر انگشتش بهطور جداگانه بسته شده، گویی یک خورشید فلزی بر دستش قرار دارد. در دسامبر ۲۰۲۳، او هنگام گزارش از حمله اسرائیل به یک اردوگاه پناهجویان در خانیونس، در اثر حمله پهپادی اسرائیل بهشدت از ناحیه بازو مجروح شد.
در حالی که جرعهای از قهوه موکا مینوشد، از بیخوابی شکایت میکند. میگوید که امشب تا ساعت شش صبح بیدار بوده، اما از مصرف قرصهای خوابآور امتناع میکند. میگوید «نمیخواهم به چیزی وابسته شوم.
در اتاق نشیمن خانهاش در دوحه، پرترهای از حمزه، پسر بزرگش نیز دیده میشود.
در ۷ ژانویه ۲۰۲۴، حمزه که او هم خبرنگار الجزیره بود، همراه با همکارانش از نزدیکی شهر مرزی رفح گزارش میداد. در مسیر بازگشت، ارتش اسرائیل این جوان ۲۷ساله را با یک پهپاد هدف قرار داد و کشت. ارتش اسرائیل اعلام کرد که در این خودرو «یک تروریست» را شناسایی کرده که در حال هدایت یک شیء پرنده بوده است، چیزی که به ادعای آنها تهدیدی برای سربازان اسرائیلی محسوب میشد.
اما تحقیقات اشپیگل و واشنگتن پست نشان میدهد که در زمان حمله ارتش، این پهپاد فلسطینی بیش از ۱۵ دقیقه بود که دیگر در آسمان نبود. و حتی زمانی که در حال پرواز بود، بهوضوح هیچ موقعیت اسرائیلی را فیلمبرداری نمیکرد. اشپیگل به همراه ۱۱ رسانه بینالمللی دیگر، از جمله گاردین، ARIJ (گزارشگران عرب برای روزنامهنگاری تحقیقی) و مجله اسرائیلی +972، تحت پروژهای به نام The Gaza Project، شرایط مرگ تعداد بیسابقهای از خبرنگاران در این جنگ را بررسی کردهاند.
بار دیگر، جهان شاهد وائل الدحدوح بود که در بیمارستان با فرزندش وداع میکرد. بار دیگر، دخترانش به او چنگ زده بودند، یکی از آنها با صدایی لرزان گفت: «بابا، دیگر کسی را نداریم جز تو.»
وائل الدحدوح، غزه را ترک کرد، این بار نه با هشت فرزند، بلکه با پنج فرزند: دخترانش بیسان، سندس، خلود و بتول، و پسرش یحیی.
چند روز بعد، ارتش اسرائیل سندی را از سال ۲۰۲۲ منتشر کرد که بهطور محو و پیکسلیشده بود و مدعی بود که حمزه الدحدوح برای گروه جهاد اسلامی فعالیت داشته است. سازمان گزارشگران بدون مرز از اسرائیل به دلیل منتشر نکردن نسخه کامل و قابلبررسی این سند انتقاد کرد. خانواده الدحدوح این اتهامات را قویاً رد کردهاند.
این پرونده حتی مقامات ارشد سیاسی را نیز تحت تأثیر قرار داد. همان روز، آنتونی بلینکن، وزیر خارجه وقت آمریکا، در جریان سفرش به قطر گفت که این «از دست دادن تقریباً غیرقابل تصور را عمیقاً تسلیت میگوید.» او افزود: «من خودم پدر هستم و حتی نمیتوانم وحشتی را که او تجربه کرده – و نه فقط یکبار، بلکه دوبار – تصور کنم. این یک تراژدی غیرقابل تصور است.»
چگونه وائل الدحدوح پس از تمام این فقدانها همچنان به زندگی ادامه میدهد؟
بدون مکث، فقط یک واژه میگوید: رضا.
اصطلاحی در تعالیم اسلامی که به پذیرش صبورانه سختترین مصائب، با باور به حکمت الهی، اشاره دارد.
او میگوید: «اسلامی که من میشناسم، شاید غرب از آن آگاه نباشد، اما به من کمک میکند که صبور باشم و در برابر این حجم از درد، دیوانه نشوم. اسلامی بدون تعصب، اسلامی که به امید زنده است. ما انسانیم، عاشق خندهایم، عاشق زندگیایم، عاشق فرزندانمان. اگر کودک من شب تب میکرد، از نگرانی نمیتوانستم بخوابم. عروسی پسرم حمزه، خداوند او را رحمت کند، را روزها جشن گرفتیم.»
ویدیوهایی از آن شب وجود دارد که در آن، وائل الدحدوح توسط جمعیتی به هوا پرتاب میشود. او با مادرش میرقصد، در پسزمینه درختان نخل، ریسههای نور و چراغانی دیده میشود. پس از مرگ حمزه الدحدوح، این صحنه در شبکههای عربی بهطور گسترده منتشر شد و با تصاویری از پدر گریان در کنار پیکر بیجان پسرش ترکیب گردید.
در هیچ جنگ دیگری در قرن بیست و یکم بهاندازه جنگ غزه، این تعداد از فعالان رسانهای کشته نشدهاند – بر اساس اطلاعات سازمان «خبرنگاران بدون مرز»، بیش از ۱۵۰ نفر جان باختهاند. از نظر حقوق بینالملل، خبرنگاران تا زمانی که در درگیریهای نظامی شرکت نداشته باشند، بهعنوان غیرنظامی محسوب میشوند. به همین دلیل، این سازمان چندین شکایت کیفری را در دادگاه بینالمللی کیفری لاهه ثبت کرده است.
مدتی پس از ۷ اکتبر، گزارشی از سوی پلتفرم طرفدار اسرائیل «Honest Reporting» منتشر شد که این پرسش را مطرح کرد که آیا عکاسان خبری فلسطینی که در آن روز در مرز اسرائیل حضور داشتند، از قبل از حمله تروریستی حماس اطلاع داشتهاند یا خیر. خبرگزاریهای رویترز و آسوشیتدپرس بلافاصله پس از انتشار این گزارش اعلام کردند که هیچ اطلاعی از این حملات نداشتهاند.
همزمان، تصویری سلفی که سالها پیش گرفته شده بود، در سراسر جهان منتشر شد: در این تصویر، یحیی سنوار، رهبر کشتهشده حماس، در حال بوسیدن حسن اسلیعه، عکاس آسوشیتدپرس، بر روی گونهاش دیده میشود. در پی انتشار این تصویر، خبرگزاریهای آسوشیتدپرس و سیانان تمام روابط کاری خود با اسلیعه را قطع کردند.
از آن زمان، بسیاری در غرب این سؤال را مطرح کردهاند که خبرنگاران فلسطینی چقدر به حماس نزدیک هستند؟
از وائل الدحدوح نیز تصاویری در کنار یحیی سنوار وجود دارد. در یکی از این تصاویر، او در یک راهپله با سنوار دست میدهد.
وقتی از وائل الدحدوح درباره این اتهامات و ادعاها علیه خبرنگاران فلسطینی پرسیده میشود، او با خشم پاسخ میدهد: «وظیفه ما بهعنوان خبرنگار این است که با همه گفتگو کنیم. من در یک خلأ کار نمیکنم، بلکه در غزه فعالیت دارم، جایی که حماس حکومت میکرد. طبیعی است که من سنوار را ملاقات کرده باشم، مانند سایر خبرنگاران، حتی خبرنگاران خارجی. این بخشی از کار ماست. هدف این کارزارها کاملاً مشخص است: میخواهند مرگ ما را توجیه کنند.»
در بیانیهای، شبکه الجزیره اسرائیل را مسئول حمله به خبرنگاران و خانوادههایشان دانسته است. سخنگوی ارتش اسرائیل در مصاحبهای با سیانان در اواخر اکتبر ۲۰۲۳ گفت که در منطقهای که اعضای خانواده الدحدوح کشته شدهاند، حملهای علیه زیرساختهای حماس انجام شده است. اما ارتش هیچ مدرکی برای این ادعا ارائه نکرد.
سازمان غیردولتی «Mnemonic» مستقر در برلین، پرونده حمله ۲۵ اکتبر ۲۰۲۳ را بهطور دقیق بررسی کرده است. گزارش ۷۸ صفحهای این تحقیق در اختیار مجله اشپیگل قرار دارد.
این سازمان خود را بهعنوان «حافظه دیجیتال در زمان جنگ» میبیند. ۴۷ کارمند آن، وقایع جنگ را از راه دور بازسازی میکنند. برای این کار، آنها اطلاعاتی که بهصورت عمومی در دسترس هستند را بررسی و بایگانی میکنند. این سازمان را «هادی الخطیب»، یک شهروند سوری، در سال ۲۰۱۸ بنیانگذاری کرد. او به اشپیگل میگوید: «هیچ نشانهای از حضور مبارزان یا زیرساختهای حماس در مجموعه مسکونیای که هم یک خانواده آلمانی-فلسطینی و هم خانواده وائل الدحدوح در آن کشته شدند، وجود ندارد.»
وائل الدحدوح در دوحه، در حالی که نوههایش در اتاق میدوند، میگوید که اگر زندگیاش تحت اشغال اسرائیل نبود، اکنون پزشک میشد. اما بهجای اینکه در ۱۷ سالگی با یک بورسیه برای تحصیل پزشکی به عراق برود، بهعنوان پسر یک خانواده کشاورز، به زندان اسرائیل افتاد. انتفاضه اول، قیام فلسطینیان علیه اشغال اسرائیل، اواخر سال ۱۹۸۷ آغاز شد. وائل الدحدوح، مانند بسیاری از فلسطینیان اطرافش در غزه، در تظاهرات شرکت کرد و چند ماه بعد بازداشت شد. او میگوید که هفت سال در زندان ماند و پس از آن در غزه روزنامهنگاری خواند. او از شکنجههایی که در زندان تجربه کرده، صحبت میکند اما جزئیات را فاش نمیکند. «در دورهای از زندگی که یک پسر به مرد تبدیل میشود، من تنها بودم. من کودکی بودم که میخواست در زندان زنده بماند.»
پسر ۱۳ سالهاش، یحیی، کنار او نشسته و با لحنی محکم میگوید: «بابا، من بیشترین شباهت را به تو در میان فرزندانت دارم، درست است؟» پدرش لبخند میزند، دستش را روی سر پسر میکشد؛ موهای سیاه او که در حملهای در شب ۲۵ اکتبر ۲۰۲۳ بهشدت آسیب دیده بود، اکنون دوباره رشد کرده است.
وائل الدحدوح میگوید که بارها به آخرین تماس تلفنی چند روز قبل از آن فکر کرده است. همسرش، آمنه، که فقط زمانی که در جنگ نان کمیاب میشد با او تماس میگرفت، آن روز با گریه به او گفته بود: «وائل، به خانه بیا، بگذار با هم بمیریم.» اما آن شب وائل الدحدوح نتوانست به خانه برگردد. حرکت در سطح شهر بسیار خطرناک بود، بهویژه پس از تاریک شدن هوا.
وقتی وائل الدحدوح درباره همسرش، آمنه، صحبت میکند، چهرهاش حالتی شیطنتآمیز به خود میگیرد، چینهای خنده دور چشمان تیرهاش شکل میگیرند. او به یاد میآورد که چگونه در جوانی احساساتش را به آمنه ابراز کرد. برادر بزرگتر آمنه مخالف این رابطه بود، اما وائل برای او جنگید.
«این بهترین تصمیم زندگیام بود.»
گاهی، به گفته الدحدوح، سعی میکند به روزهای خوش فکر کند، به جمعههایی که جلیقه خبرنگاریاش را در کمد میگذاشت و بهجای آن، ثوب، ردای بلند نخی، میپوشید. با فرزندانش برای نماز جمعه میرفت، به دیدار پدر و مادرش میرفت و نیمی از غذایش را میخورد تا همسرش را ناراحت نکند. باقی روز را در باغشان میگذراندند.
«ما در وسط میدان جنگ یک قصر داشتیم. در باغ من گلهای رز در تمام رنگها میشکفتند. بهترین گونههای انبه را پرورش میدادم. باور دارم که میان گیاه و باغبان یک رابطه مقدس وجود دارد. اگر برایشان موسیقی پخش کنید یا تلاوت قرآن را برایشان بگذارید، بهتر رشد میکنند. اما از همه آنها چیزی برایم باقی نمانده است.»
وائل الدحدوح به بالکن خشک و بیروح روبهرو اشاره میکند.
«اینجا باید سرسبزتر شود»، میگوید. «من به زیبایی در اطرافم نیاز دارم.»
از طبقه اول صدای جیکجیک پرندهای به گوش میرسد. دامادش یک پرنده کوچک سفیدرنگ را در قفس پایین میآورد.
«وقتی وائل در آلمان بود، این پرنده بیشتر اوقات ساکت بود. حالا دیگر از جیکجیک کردن بازنمیایستد»، میگوید و لبخند میزند.
وائل الدحدوح چهار ماه در برلین تحت درمان بود. میگوید که برایش سخت بود در کشوری که در این جنگ آشکارا جانب یک طرف را گرفت، آزادانه صحبت کند.
«آلمان یک چشمش نابینا و یک گوشش ناشنواست. این جنگ حقایق دردناکی را ثابت کرد: رنج ملت ما اینجا برای بسیاری اهمیتی ندارد. کجاست فریاد اعتراض خبرنگاران، همکارانم؟ بیتفاوتی بسیاری از مردم، ما فلسطینیان را درست به همان اندازه میکشد که موشکهای اسرائیل.»
با این حال، او میخواست با یک رسانه آلمانی صحبت کند.
«من یک شاهد زندهام. اگر کسی صدای مرا نشنود، پس چه کسی را خواهد شنید؟»، میپرسد.
اواسط ژانویه، وقتی خبر توافق برای آتشبس را شنید، گریه کرد. چند هفته بعد در یک تماس تلفنی تعریف میکند:
«گزارشهای همکارانم را میبینم، ما با هم درباره این کشتارها گزارش دادیم، با هم گرسنگی کشیدیم، با هم از سرما لرزیدیم – و حالا من اینقدر دورم. این سخت است. بستگانم در سراسر نوار غزه پراکندهاند. نه میتوانم به آنها دسترسی داشته باشم، نه حتی به گورهای دستهجمعی عزیزانم.»
آیا وائل الدحدوح روزی بازخواهد گشت؟
«البته، غزه بخشی از وجود من است»، میگوید. «اما اول باید خانوادهام و من سلامت خود را بازیابیم.»
مصاحبهگر: Dunja Ramada
عنوان اصلی مصاحبه "کوه غزه" (Berg von Gaza) است.
به نقل از: هفتهنامه اشپیگل شماره ۶
برگردان: هوشمند