logo





آخرین دیدار دادا

پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۶ فوريه ۲۰۲۵

علی اصغر راشدان

new/aliasghar-rashedan07.jpg
" خیلی زحمت کشیدی، توبلژیک سوار قطار شدی، تا شهرما پنج ساعت خوابیدی. توکه دائم ورد زبونته شب تاخروسخون خواب توچشمت نمیاد، چیجوری روز روشن و توقطارپرمسافر، افتادی ویه کله خوابیدی؟ مثل بعضی شبا، خرناست همه جارو نلرزوند که مسافرابامشت و لگد خذمتت برسن؟ "
" قبل ازسوارقطارشدن، یکی ازهمون قرصائی که تو بهشون میگی فیل افکن، انداختم بالاو تااینجا هیچی نفهمیدم، اگه مامورصداو بیدارم نمی کرد، بازم بیدار نمی شدم و ممکن بودسرازابرقو دربیارم. "
" ده مرتبه بهت گفته م، باتوصیه ی خودت، یکی ازهمین قرصاتوبردم پیش دکترم و گفتم بیخوابی بیچاره م کرده و یه بسته ازاین قرصا واسه م بنویس، بهم گفت مبادا به این آرامبخشاکه آدم رو کله پامیکنه و 24ساعته مرده وارمیندازه، لب بزنی، خیلی زود وبعدازچن سال مصرف، نفس فراموش میکنی. "
" دکترت بیخودی موعظه میفرماد، خبرداره بیخوابیای تاخروسخون، دایم شونه به شونه شدناو چشم به سقف دوختن چی بلاهائی سرآدم میاره؟ "
" ازدکترم نپرسیدم، خومم که همدردتم و شب تاخروسخون ده دفعه بیدارمیشم و دایم بیدار خوابی می کشم و اوقاتم همیشه گه مرغیه، نمیدونم بیخوابیای شبونه چی بلاهائی سرآدم میاره، شوما، همه فن حریف، بفرمابیخوابی چی بلاهائی سرآدم میاره؟ "
" یه ریز گفتی و میگی این قرصارو نخور، یه ریزم توضیح داده م، نمیدونم واسه چی توکله ت فرونمیره وبازم یه ریزمیگی این قرصای فیل افکن رو نخور، فلان وبهمانت میکنه، خب به جهنم که میکنه، بگذارهرکاردلش میخواد بکنه، من همون روزکه بیرون زدم و خودمو آواره ی دیارون کرده م، به معنی واقعی خود کشی کردم. واسه این که یه ماهی از دریای خودم بیرون افتاده م، دیریازود، سقط و به درک واصل میشم، اصلامیدونی چیه؟ "
" اگه بگی، بعد میدونم چیه. "
" اگه شهامتشو داری، بفرما، باهم دست به یه خودکشی ترتمیز برنیم..."

" هروقت مست میکنی، اینارو میگی و تاحالا ده مرتبه بلغورکردی، حالا یه مرتبه ی دیگه م درباره ی ضررای بیخوابیای شبونه، کمی اظهار لحیه بفرما. "
" هیچی، اگه هی بیخوابی بکشی وپشت گوش بندازی و تو فکرچاره نباشی وقرص خواب نخوری، سقط میشی، زرتت قمصور میشه، حالیته چی میگم؟ خلاص! "
" ازعوارض بیخوابی شبونه بگو! هی ترهات به نافم می بنده، لاکردار! "
" یکی ازده ها عوارض بیخوابی اینه که قلبت مختل میشه وسرآخرازکارمیفته، کلیه هات معیوب میشه، کاردل و روده ومعده ت قاتی پاتی میشه، ورم و اسپاسم همه جاتو ور میداره، مچ پا، دست، مفصل شونه، زانو، کمرت درد میگیره ونمیتونی راه بری، سست وبیحال میشی و درعرض یکی دوسال، به اندازه ی ده سال فرسوده، ازکارافتاده، ازپا دراومده و پیرو مفولک وچروکیده میشی و سرآخر میری لای دست اجدادت. "
" خب، قرص نخوردنم که چن برابرعوارض قرص خوردن رو داره، سرآخرم که آدم رو میرفسته لای دست اجدادش، پس به نظر جناب همه چی دون، دادائی که شوما باشی، بالاخره میباس چی کارکرد؟ "
" هیچی، تازه اومدی سرحرف من، همه ما روزی که ازولایتمون بیرون زدیم وآواره ی دیارون شدیم، درهرصورت، خودکشی کردیم وبه درک واصل شدیم، ازهر راهی بری، آخرش به صحرای کربلا و بن بست میرسی، چه قرص خواب فیل افکن بخوری، چه به توصیه ی دکترتو، شب تاخروسخون قدم بزنی، سرآخر سقط می شی، خلاصت کنم. "
بگذریم، این رشته سری دراز داره، ولش کن، گورپدر ولایت غربت، هرگهی دلش میخواد بخوره، داریم میرسیم خونه، هیچ چیم واسه خوردن نداریم، پیشنهاد توچیه، همه فن حریف؟ "
" مقدمه چینی نکن، من یکی سرم بره، فست فود وغذای بیرون نمیخورم. "
" منم نظرم همینه، ازایناش گذشته، عاشق دست پختتم، مگه میشه دادا پیش من بیاد و ازدست پختش بگذرم وانگشتامو نخورم؟ولت نمی کنم برگردی بلژیگ. اون خوراکی که تو ولایت و تو خونه عبداله پختی و باهم خوردیم، هنوز مزه ش رو زبونمه. نهارو شام امروز و امشبم دست خودتو می بوسه، خودم یکی دربست مخلصتم. "
" اولندش، خودتی، کم هندونه زیربغلم بگذار، دومندش، اگه میخوای من آشپزی کنم، میباس تموم موادشو خودم وباهزینه جیب خودت بخرم، وگرنه میباس سماق به مکی، مردرند روزگار. راستی، واسه چی عبداله رو راهی بهشت زهراکردی؟ طفلکی، سنش ازخودتم کمتربود که، حیف شد، خیلی باهاش می خندیدیم."
" آدمائی ازجنم من وتو عبداله، تو ولایت خودشونم غریبه و بیگانه ن، عبداله که توخونه ی خودشم یه غریبه و غربت زده بود..."
" بگذریم، این رشته سری دراز داره، شنفتی درباره خوراک وغذاچی بهت گفتم،یا نشفته، انداختی پشت گوشت؟ "
" شیشدونگ درخذمتم، شوما دستوربده، مایه دادا بیشتر نداریم که، اونم میخواد همین روزازبلژیک تشیف ببره ینگه دنیا پیش عموسام، راستی کی قرار بری؟ "
" بلیطشم خریده م، هفته ی دیگه میرم، دیگه دیدارمیافته به قیامت. "
" اختیارداری، مگه میشه من بدون دادا زندگی کنم، هرجافرارکنی، بازم خودم شیشدونگ درخذمتتم."
" لابد بازم ازآشپزت دل نمی کنی، انگاراونجام اطریش، برلین، پاریس یا بروکسله که یه بلیط قطار بخره وده برو که رفتی، ینگه دنیای عمو سام اونور اقیانوساست، پروازش هشت ده ساعت طول میکشه، خونه ی ننه قمرنیست که هر ننه قمری رو توش راه بدن. "
" غمت نباشه، الانم سالی دوبار کالیفرنیا ولس انجلسم، رسیدی و جاومکانت معلوم ومشخص که شد، ندارو بده، هنوز یه هفته نگذشته، اونجاو درخذمتم. "
" نفهمیدم، چیجوری میخوای یه هفته ای خودتو به اونجابرسونی؟ "
" یه جفت دختر اونجا دارم، هروقت اراده کنم، واسه حاجیت فرش قرمزپهن می کنن. اصلاوابدا غمت نباشه. فعلا توفکرغذاوخوراک باش، روده بزرگم داره روده کوچیکمو میخوره، بیرونم که غذا نمیخوری، هرکارمیخوای بکنی، زودترکه ازگشنگی دارم به ته خط میرسم. "
" بریم همین مال بزرگه که همیشه میریم، اونهاش، نزدیک خونه ته، همه چیزخوراکو میباسه خودم بخرم، وگرنه ازگشنگی می کشمت. "
" بریم، شیشدونگ در رکاب دستپخت داداجونم، شوما دستور بده، کیه که فرمون نبره، ولی میباس قول بدی مثل دفعه پیش این چندرغاز خرج یه ماهمو گشاد بازی نکنی که مجبور باشم بقیه ی برج رو سماق بمکم. اینم مال بزرگ همیشگی، خریدوپخت پز خوراک امروز نهار وشام باتو، جیب وکیف و کارت خریدش باحاجیت، بریم تو... "


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد