logo





روزی برای وداع با شعار مرگ

دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۸ - ۰۲ نوامبر ۲۰۰۹

حميد فرخنده

hamid-farkhonde.jpg
hamid_farkhondeh@hotmail.com
با کشتار 17 شهریور در میدان ژاله تهران، سرکوب خونین دانش آموزان در 13 آبان 57 و روی کار آمدن دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری، ضرب آهنگ گسترش شعار "مرگ بر شاه" در سرتاسر ایران افزایش یافت. شاه بیمار، در دی ماه 57 با دلی افسرده و چشمانی گریان ایران را برای همیشه ترک کرد. انقلاب پیروز شد و داس مرگ انقلاب فرماندهان ارشد نظامی و برخی از مقامات برجسته نظام پیشین را یکی پس از دیگری درو کرد. با خروج شاه از کشور و سقوط نظام سلطنتی شعار "مرگ بر شاه" موضوعیت خود را از دست داده بود. مرگ اما شاه را سرسختانه دنبال می کرد. دولت امریکا با اکراه شاه سرگردان که برای معالجات بیماری سرطان خون تقاضای سفر به امریکا کرده بود، را پذیرفت. ورود شاه به امریکا و ملاقات نخست وزیر دولت موقت و وزیر خارجه او دکتر ابراهیم یزدی با برژینسکی مشاور امنیتی جیمی کارتر در الجزیره، بهانه ای شد برای بلند شدن فریادهای ضدامریکایی در محافل انقلابی درون و برون حکومت. بسیاری از چپ ها و رادیکال های مذهبی از زمان پیروزی انقلاب، روی کارآمدن دولت موقت را جلوگیری از تعمیق انقلاب می دانستند. آنها در فردای پیروزی انقلاب با طرح شعار "بعد از شاه نوبت امریکاست" سودای کشاندن مبارزات ضد استبدادی ملت ایران به عرصه مبارزات طبقاتی و ضد امریکایی داشتند. با چشم شک و تردید به لیبرال هایی می نگریستند که میهمانی انقلاب را پایان یافته تلقی می کردند و ضمن تشکر از شرکت کنندگان، خواهان بازگشت انقلابیون به خانه ها بودند. لیبرال هایی که آرزو داشتند با عزیمت آیت الله خمینی از پایتخت به قم، بتدربج اداره دستگاه دولت تحت کنترل دولت مردان کار کشته و تکنوکرات ها قرار گیرد. انقلاب اما شگفتی ها در راه داشت. انقلابیون آرمان های بزرگ در سر داشتند . شاگردان مبارز آیت االه خمینی علیرغم تمایل اولیه وی، برای جامه عمل پوشاندن به بلندپروازی های سیاسی خویش، تمرین دولتمردی می کردند.

سرانجام شعار "بعد از شاه نوبت امریکاست" که زمزمه های آن در بهار انقلاب شنیده می شد، در پاییز 58 میوه داد. با اشغال سفارت امریکا در 13 آبان 58، انقلابیون مذهبی و سکولار سرخوش از تعمیق انقلاب، در پوست خود نمی گنجیدند. آنها با بحرکت در آوردن امواج مردم در خیابان ها زیر شعار "مرگ بر امریکا" به لیبرال ها آموختند میزبان چیست و میهمان کیست. مبارزات ضدامپریالیستی آغاز گشته بود و لیبرال هایی که خوشباورانه می خواستند بر حرکت ماشین انقلاب ترمز زنند، از ماشین انقلاب پیاده شدند. جلوی سفارت امریکا معیادگاه شبانه روزی رفقا شده بود که تلاش داشتند بلندتر از رقبا "مرگ بر امریکا" را فریاد زنند. همه می آمدند تا ضمن حمایت از دانشجویان اشغال کننده سفارت، قاطعیت خود در ضدیت با امریکا و مخالفت با لیبرالیسم را به رخ رقبای سیاسی خود کشند.

در آن روزهای التهاب و شور و شعار "مرگ بر امریکا"، مهندس بازرگان و حلقه یاران او خود را بسیار تنها می یافتند. معدود بودند سیاستمداران و روشنفکرانی که اشغال سفارت امریکا را شکست اخلاقی، حقوقی و سیاسی انقلاب ارزیابی کنند. از در و دیوار و از صدر تا ذیل صدا و سیما و روزنامه های دولتی، حزبی و سازمانی شعار "مرگ بر امریکا" و "مرگ بر لیبرال" می بارید. افشاگری مد زمانه بود، فلان نامه رسمی از سوی سفارت به مسئولان دولت موقت یا نشست و برخواست نمایندگان دولت با سفرا یا نمایندگان دولت امریکا بعنوان سند خیانت و جاسوسی، شوی تلویزیونی شبانه گشته بود.

البته بسیاری از "دانشجویان خط امام" که مبتکر اشغال سفارت امریکا بودند، هرگز فکر نمی کردند که آن ماجرا طولانی شود و دارای چنان ابعدای گردد که سرنوشت سیاسی کشور در سال های آینده را رقم زند.

در پی اوجگیری انقلاب ایران مستشاران نظامی امریکایی از ایران خارج شده بودند و با پیروزی انقلاب، استقلال سیاسی از غرب و بویژه از ایالات متحده امریکا بدست آمده بود. دولت امریکا اولین دولتی بود که نظام تازه به قدرت رسیده در ایران را برسمیت شناخت. نفرت نسبت به نظام شاهنشاهی و ضدیت با سیاست های دولت امریکا در میان ایرانیان قبل از آنکه ماهیتی ضدامپریالیستی یا ایدئولوژیک داشته باشد، سابقه در حوادث تلخ تاریخ ایران معاصر و منطقه خاورمیانه داشت و دارد. کودتای 28 مرداد چون زخمی کهنه در حافظه تاریخی ایرانیان، حمایت امریکا از حکومت شاه، حضور مستشاران امریکایی در ایران و بالاخره حمایت امریکا از اسرائیل، امریکا را در اذهان ایرانیان منفور کرده بود. با پیروزی انقلاب اما هم ایران استقلال سیاسی خود را در دست گرفته بود، هم مستشاران امریکایی ایران را ترک کرده بودند و هم دولت برخاسته از انقلاب می توانست روابط جدید سیاسی و اقتصادی خود را بر مبنای منافع ملی با امریکا بر مبنای احترام متقابل میان دو کشور، تصحیح کند، چنانکه دولت موقت در این راه گام برداشته بود. روابط سیاسی با دولت اسرائیل نیز قطع شده بود و دولت برخاسته از انقلاب ایران می توانست در صحنه سیاسی بین المللی مانند بسیاری دیگر از کشورهای جهان سیاست های امریکا در منطقه خاورمیانه در حمایت از اسرائیل را محکوم کند. با کسب استقلال سیاسی همه این امور در فضایی بدور از تشنج ممکن بود. حتی دولت ایران می توانست رسما تقاضای بسته شدن سفارت امریکا در تهران و قطع روابط دیپلماتیک خود با این کشور کند، بی آنکه وارد جبهه مبارزات ضدامپریالیستی و سیستماتیک با غرب بویژه ایالات متحده امریکا شود.

مبارزات ضدامپریالیستی گفتمان جنبش چپ، بویژه چپ های طرفدار شوروی بود که در بدنه انقلاب ایران تقویت شد. حتی کشورهای اردوگاه سوسیالیستی که با "امپریالیسم امریکا" در جنگ سرد ایدئولوژیک بسر می بردند، دارای روابط رسمی دیپلماتیک با دولت ایالات متحده امریکا بودند. سفارتخانه های امریکا در همه پایتخت های کشورهای اردوگاه سوسیالیسم، بجز کوبا باز بودند.

معلوم نبود چرا ایرانیان که از یکسو انقلاب شان حرکت همه طبقات اجتماعی علیه استبداد سلطنتی بود و از سوی دیگر سهمی در مبارزات ایدئولوژیک بین دنیای سوسیالیسم و سرمایه داری نیز نداشتند و از قضا سیاست حقوق بشر دولت جدید امریکا و فشارهای جیمی کارتر بر رژیم شاه برای گشایش فضای سیاسی کشور و معالا فراهم شدن زمینه مخالفت با نظام استبدادی شاه را فراهم کرده بود، می بایست وارد دعواها و مناقشات بین دو اردوگاه متخاصم سوسیالیسم و سرمایه داری می شدند و پرچم مبارزات ضد امپریالیستی و ضدامریکایی را بر دوش کشند؟

اگر دمیدن در هیستری ضدامریکایی نه برای مخالفان یا منتقدان حکومت از جمله چپ ها نتیجه ای نداشت، اما برای حکومت در کار حذف رقبا، بسیار پربرکت بود. راه رشد سرمایه داری طی نشد ولی راه رشد بنیادگرایی و سرکوب هموار گشت.

اکنون سالگرد اشغال سفارت امریکا که همواره برای حکومت روز کوبیدن بر طبل ضدیت با امریکا و برای بخش بزرگی از ایرانیان یادآور روزی تلخ و اشتباه بزرگ انقلاب بوده، به فرصتی برای جنبش سبز تبدیل شده است تا بار دیگر با حضور باشکوه، گسترده و مسالمت آمیز خویش در خیابان ها با دولت کودتا مخالفت کند و حاکمان را به تبعیت از اراده ملت فراخواند.

صرف نظر از ظرافت ها و هوشیاری های بکار رفته در شعارهای "مرگ بر روسیه" یا "مرگ بر دیکتاتور" که در زمان ها و مکان های مناسب از سوی تظاهرکنندگان مطرح می شود، جنبش سبز ذاتا از آنجا که هم مسالمت آمیز است هم ماهیتی حق طلبانه، قانون گرایانه و دمکراسی خواهانه دارد نه می تواند خواهان مرگ حتی برای "دیکتاتور" باشد و نه شایسته است فریاد مرگ این یا آن کشور سر دهد. جنبش سبز برآنست تا دیکتاتورها و نهادهای حامی شان را بر سرجای حقوقی خود بنشاند. آنها که در بهترین حالت 10 درصد آرای مردم را در اختیار ندارند نباید 100 درصد قدرت حکومتی را در دست داشته باشند. کسانی که در یک انتخابات عادلانه شاید نتوانند حتی 10 درصد کرسی های مجلس را بخود اختصاص دهند، نمی توانند خانه ملت را غصب کنند.

حتی در کشورهایی که دارای قدمت طولانی دمکراسی هستند، نیروهایی با تفکر استبدادی و برنامه های سیاسی برای نظام های دیکتاتوری وجود دارند. جریان های سیاسی که گمان دارند حقیقت یکی است و می پندارند کلید سعادت مردم در انبان ایدئولوژیک آنهاست. این نیروهای سیاسی علیرغم ماهیت ضددمکراتیک خویش، به نسبت آرایی که در انتخابات کسب می کنند در قدرت پارلمانی یا محلی شریک هستند. دارای روزنامه و دیگر ارگان های تبلیغاتی خویش نیز هستند، اما نشریات آنها مانند ایران با هزینه های دولتی منتشر نمی شوند.

طرفداران ولایت ولایت فقیه و اصولا هواداران هر تفکر استبدادی یا دیکتاتوری نیز خواهند توانست در سایه حاکمیت قانون و بر اساس اصل تکثر در دمکراسی، دارای احزاب و تشکل های سیاسی خود باشند، روزنامه و نشریات خویش را نیز منتشر کنند اما نه مانند روزنامه کیهان با هزینه بیت المال. ذوب شدگان در ولایت می توانند در باب فلسفه حکومتی خویش و جذبه و خلسه ذوب شدگی در کانون ولایت یا دیگر خیر و برکات آن بنویسند. البته آنگاه که افتراح و توهین به دیگران را جایگزین تبیین نظرات خویش کردند نیز باید در برابر دادگاه صالحه مطبوعات پاسخگو باشند. آنها می توانند بسته به وزن سیاسی واقعی خویش که در سایه انتخابات آزاد و عادلانه مشخص می شود، در رادیو و تلویزیون ملی نیز حضور داشته باشند و به تشریح دیدگاه های سیاسی یا ولایی خویش بپردازند، اما نه اینکه چون امروز در کسوت مالک رسانه ملی عمل کنند.

جنبش سبز به حمایت دولت های روسیه و چین از دولت کودتا اعتراض دارد، اما سی سال بعد از اشغال سفارت امریکا تکرار آن رفتار خلاف عرف بین المللی و مغایر با اخلاق و دوستی ملت ها، اینبار علیه روسیه، منش و روش جنبش سبز نیست. جنبش سبز ایران می تواند، همانطور که بسیاری از شعارها و مناسب های دولتی را علیرغم میل حاکمان، در خدمت اهداف عدالت جویانه و دمکراسی خواهانه خویش گرفته است، روز 13 آبان را نیز به روز دوستی ایران و امریکا، بلکه روز دوستی ایرانیان با همه ملت های دنیا تبدیل کند، روز مرگ بر هیچ کس.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد