logo





آتش وحشی

چهار شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۹ ژانويه ۲۰۲۵

مجید نفیسی



این خانه دو پنجره دارد
و من چون کوچ نشینان
میان آن دو در رفت و آمدم
تا از سوزشِ آفتاب بگریزم.

صبح ها کنار پنجره ی شمالی می نشینم
و با رایانه ی سخنگویم
شعر تعمیر می کنم.
عصرها کنار پنجره ی جنوبی می روم
روی صندلیِ گهواره ای می نشینم
و به کتابِ سخنگویم گوش می دهم.

اما امروز, هوا تب دارد
چون تنی ورم کرده,*
خورشید, زخمِ زشتی ست*
که دهان باز کرده
و خانه بوی دود می دهد.

آتشی دامنِ شهر را گرفته
صدها آتش نشان اکنون
در بیشه ها, دره ها و شهرکها
با آتش وحشی درگیرند
و هزاران مرد, زن و کودکِ بی خانه
با اسبها, سگها و گربه هایشان
به پناهگاه ها کوچ کرده اند.

ایکاش باران ببارد
آنگاه می توانم گاهی کنار این پنجره
و گاهی کنار آن پنجره بنشینم
و به صدای باران گوش دهم
که بر خانه های سوخته و ناسوخته
بیکسان می بارد.

21 اوت 2016

*- از شعر "هست شب" نیمایوشیج.
*- از شعر "نثرِ قطارِ سیبری پیما" بلز ساندرار شاعر سوئیسی.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد