پیشکش به بابک زمان، دادخواهِ آزادگان
وه
چه غروری
چون آفتابِ تموز
که
می شکافد سینه یِ چرکینِ سیاهتان را
بر بلندایِ رذالت
خدائی از جنسِ وحشت
و
برگردنِ عاشقان
طنابِ دارها
زرد خنده هایِ شقاوت
هم تیروُ هم تبر
تا
دیگر نروید غنچه ای
از داغستانِ باغها
آه
که
نخواندی
سکوتِ غریوِ شعرم را
و
رگبارِ گلوله هایِ انتقامِ سپیدم
تا
آبی فردایِ آزادی را
19/01/2025
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنوید