اپوزیسیون خارج کشور، فرد یا جریان سیاسی، در حرف سینه چاکِ ائتلاف و اتحاد اپوزیسیون و همبستگی ای فراگیر و دموکراتیک است اما در عمل اتحاد و همبستگی را بیعت کردن بقیه با خود و یا جریان فکری وسیاسی اش تعریف می کند.
اکثر ما کنشگران سیاسی در اپوزیسیون خارج کشور به "جعبه ی حرف" تشبیه وتعبیر شدنی هستیم. تجربه شده و می شود که در عمل عاملِ باز تولید همان نظرها، گفتمان ها و رفتارهایی هستیم که آن ها را قاطعانه مورد نقد و نفی قرار می دهیم. در عرصه ی سیاست وحدت طلب های پر سرو صدا و درعمل ضد وحدت ایم، سکتاریست ترین هستیم و منتقدانِ دو آتشۀ گریزان و بیزار از انتقاد از خود و خود نگری، و مُبلغان و مروجان به اصطلاح خرد و تفکر انتقادی ای که با پیشداوری به سراغ آنچه خود حقیقت می پنداریم، می رویم.
جدائی گفتار از کردار یا جدا افتادگی و گسیختگی میان حرف و عمل به دلیل ابتلا به خود خواهی، خود محوری، خود شیفتگی، جاه و قدرت طلبی، فرقه گرائی، التقاطی گرائی، فرافکنی و عقل تابع و وابسته است. وابستگیِ بی چون و چرا و نداشتن اندیشه مستقل و گرایش به وابستگی ِعقلی و اندیشگی به دیگران، و فقدان اصالت و استقلال تفکر و بینش، ریشه در احساس و ادراک دینی(مذهبی) و"ایدئولوژیک"، عدم اعتماد به نفس و"حس حقارت" سیاسی و اجتماعی دارد. میزان چسبندگی کنشگران سیاسی و فرهنگی و هنری به اسلام و ایدئولوژی های دین گونه، باستانگرائی، گرایش ها و ایسم های گوناگون همچون ناسیونالیسم افراطی، رمانتیسم انقلابی، پوپولیسم، بومی گرایی، پسامدرنیسم، راست گرائی و چپگرائی افراطی و... نمونه اند.
" کاسبکاری ِ سیاسی" و پاره ای از ویژگی های شخصیتی، استقلال اندیشه و همخوانی گفتار و کردار کنشگر سیاسی و فرهنگی را خدشه دار کرده است. مال اندوزی از راه سیاست، خطر اینکه کنشگر سیاسی را از حقیقت گویی و حقیقت جویی منحرف کند و او را به کژراهه ببرد، وجود دارد.
تجلی اسکيزوفرنی سیاسی که گسیختگی افکار، توهم، هذيان، سوءظن و بدبينی (پارانويا) برخی از نشانه های اين بيماری ست، همرا با نشانهء توهم توطئه و فرافکنی و کین توزی (رسانتیمان)، مفاهیمی هستند که در جدا افتادگی گفتار و کردار ایفای نقش کرده اند.
تلاش اکثر کنشگران سیاسی و فرهنگی این بوده است که از جایگاه "برحق" فردی و سازمانی خود، دیگران را اصلاح و انحراف و عقب ماندگی ها ی خود را لاپوشانی یا فرافکنی کنند.
کمبود درایت و شجاعت عقلانی در شناخت خویش، گریز از احساس مسئولیت فردی و جمعی و تاریخی از معضلات کنشگری سیاسی و فرهنگی ماست. به جای نقد خود و نقد جدا افتادگی پندار و گفتار از رفتارِ خود، نقد و سنجشگری مان فقط معطوف به نقد (و نفی) قدرت سیاسی شده است. گریز تاریخی از نقد خود، خود نگری و خود اندیشی نشانۀ نا هنجاریِ عادت وارگی به عنوان شاکله ی کنشگر سیاسی و فرهنگی ایرانی و و نشانِ از خود بیگانگی است.
آویزۀ گوش و هوش کنیم: دوصد گفته چون نیم کردار نیست.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد