logo





عشق ورزیِ آگاهانۀ سوژه(فاعل شناسا)ی زنانۀ تحول یافته

شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳ - ۰۴ ژانويه ۲۰۲۵

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
نگارنده این سطرها امروزه روز مایل است غزل "آه! عشق ورزیدم" سیمین بهبهانی را بخشی از یک دیالوگ و گفتگوی تاریخی دربارۀ اوضاع ایران ببیند.

گفت و شنودی که بخش دیگرش، پیشتر ، در دو رُمان مهشید امیرشاهی با نامهای "در حضر" و "در سفر" بیان شده است.

در این دو متن که اولین رُمانش("در حضر") در ضمن سرآغاز سومین دوره ادبیات فارسی تبعید محسوب میشود، امیرشاهی تلاش داشته همچون اپوزیسیونِ اپوزیسیون آگاهی بخشی و به جماعت مخاطب گوشزد کند که با سقوط سلطنت همه چیز درست نخواهد شد. انقلاب حلال همه مشکلات نیست و نخواهد بود. بی آنکه فرهنگ و زبان آن جمع بیش فعال شده به مخاطرات نا آگاهی خود نیندیشد و از مخاطراتی بی خبر بماند که خلافت فقیه شیعه برای کشور در چنته دارد.

اینجا در این یادداشت مختصر،اما فقط برگفته¬های غزل سیمین خلیلی (معروف به بهبهانی) تامل میکنیم که در مجموعۀ شعرهای "یک دریچه آزادی" بین سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۴ آمده و به قرار زیر است:

"آه! عشق ورزیدم با چگونه حیوانی/در چگونه کابوسی با چگونه هذیانی:/ خواب بود و بیداری، اشتیاق و بیزاری/ در جدال و آمیزش دستی و گریبانی/ نفرت و محبت بود، انزجار و لذّت بود/ با غزال خوش نقشی مرده در بیابانی./ وای! حال قی دارم- تا چه شد که در مستی/ آب گند نوشیدم در بلور فنجانی./ تاب شعله می شاید تا پلید پالاید/ تن فکندنم باید در تنور سوزانی./ کاش مار می گشتم، پوستوار می هشتم/ می گریختم از خود با تن درخشانی./ آه، نه! که شمشیری زنگ خورده را مانم/ با خلاف ممزوجی، از غلاف عریانی/ می گریزم اما تن پیش می دود با من /تن من است و من از تن خسته ای، گریزانی.../ آه! عشق ورزیدم، سکّه را دو رو دیدم:/ روی، نقش جبریلی، پشت، شکل شیطانی."

نخست به ساختار این غزل چند محوری بپردازیم که با "آه" و"وای" و "آه، نه" چهار بند خود را از هم تفکیک کرده است.

بند اول با "آه" شروع میگردد و با اولین نقطه پایان میگیرد. "آه" اول که علامت تاکیدی را پیش رو دارد، در نقش دستوری خود "اسم صوت" و "کلمۀ افسوس" است. سراینده و روای شعر با "آه"، از روند تاریخ شکایت دارند و به افسوس خوری و دریغا گویی میپردازند. بنابراین میخوانیم:"آه! عشق ورزیدم.../.../ با غزال خوش نقشی مرده در بیابانی."

بند دوم با "وای!" شروع شده که مترادف "آه" است. مضاف بر این که سوای دریغا گویی با خود تعجبی را نیز حمل میکند.

آن مترادفها، یعنی آه و وای، هردو در روند بیان عاطفی و اعتراضی آدمی نقش اساسی ایفا میکنند. بطوری که هر دو میتوانند به صورت دو جمله مستقل در نظر گرفته شوند. جملات استقلال داری که از سخت نالیدن و حیرت کردن میگویند.

اینجا در غزل یادشده، سیمین خانم بهبهانی بطور مشخص دارد با افسوس از عمری میگوید که در ایران خلافت خلیفه گذشته است.

بین بند دو و بند پایانی مخاطب با محورهای دیگر غزل روبرواست که از پالایش با آتش و پوست اندازی همچون مار و رسیدن به تن درخشان میگویند. چون در بند دو ،شاعر گفته بود که "حال قی دارد". از دست نوشیدن اشتباهی "آبی گند در فنجان بلورین".

با گمانه زنی و برحسب دانش پیشداده، شاید بتوان گفت که "فنجان بلورین" استعاره¬ای برای امر انقلاب است. انقلابی که آب گند تولید کرد. آنهم با استقرار حاکمیت فقاهتی که در مردمان دانا بتدریج باعث حالت تهوع شد.

حال شاعر، و درست در همین لحظه تاریخی سوژه(فاعل شناسا)ی ما، بعنوان زنی غزلسرا و در آن صاحب ابتکار به میدان آمده است تا در همپهلویی با روند عشق ورزی خود به امر تامل برسد و فرایند انتقاد از خود را کلید زند و به راه اندازد.

گرچه روایتش الزاما به "پایان خوش" هالیوودی منجر نمیگردد. یک تراژدی کمدی توامان در انتظار ماست. وقتی به ادامه روایت غزل گوش میسپاریم.

لیکن در این لحظه تاریخی و با این برپاخاستنی که زنان ادیب ما انجام داده اند، اُفق تحول در رفتار فرهنگی نمایان گشته است. چنان که میدانیم اینان( از فروغ فرخزاد، مهشید امیرشاهی و سیمین بهبهانی) دیگر لیلی و شیرین پاسیو و بی حضور فردی نیستند که مردان (حتا گیریم شاعران برجسته¬ای چون نظامی تا جامی) از عشق و مهر ایشان بگویند. ولی ایشان در حاشیه غیر فعال باشند.

ایشان، هر کدام به فراخور نیت و انگیزش فردی، در این میانه قلم بدست گرفته و برپا شده-اند تا متن ادبی تولید کنند. متنی و فرا متنی که نه فقط تاریخساز است بلکه همچنین تحول نگرشی را خاطر نشان میسازد.

فروغ با گذار از "دیوار" و "عصیان" غیر تاملی و نیز با ایجاد"تولدی دیگر" و برکشیدن معشوق مرد به صحنه شعر خود، جامعۀ سنت زده را به نبود دیالوگ و ارتباط سالم و برابر دو جنس رجوع داده بود.

مهشید امیرشاهی به جامعۀ هیجانزده و پریشانحال از انقلابیگری یکسونگر زنهار میدهد که حرکت به دور از آگاهی و بدون شناخت درست از محیط چه مصیبهایی در پی خواهد داشت.

اکنون اینجا ولی از انتقاد به خود سیمین بهبهانی(۱۳۰۶ تا ۱۳۹۳) با خبر میشویم. او که در غزل میسراید: پس از " آتش زدنها"و "در تنور انداختنها" و نیز "پوست اندازیها"، هنوز خود را با خلاف در آمیخته میبیند گرچه تمایل به عریانی و عریان شدن دارد."با خلاف ممزوجی، از غلاف عریانی".

این انتقاد از خود در سرانجام کار بدین شناخت میرسد که فاعل شناسا در پیش اشتباه کرده و میان دو روی یک سکه فرق گذاشته است. در حالی که فقط با یک سکه سروکار داشته است:" آه! عشق ورزیدم، سکه را دو رو دیدم/ روی، نقش جبریلی، پشت، شکل شیطانی."



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد