آمدن ِ نایبِ قاضی میانِ بازار و خریداری کردنِ صندوق را از جوحی اِلی آخِرِه
نایب آمد، گفت: صندوقت به چند؟
گفت:« نهصد بیش تر زر می دهند ۷۲
من نمی آیم فروتر از هزار
گر خریداری، گشا کیسه، بیار ! » ۷۳
گفت: « شرمی دار ای کوته نمد*
قیمتِ صندوق خود پیدا بوَد » ۷۴
گفت: « بی رؤیت، شِری* خود فاسدی ست
بیعِ ما زیرِ گلیم ، این راست نیست ۷۵
برگشایم، گر نمی ارزد، مَخر
تا نباشد بر تو حَیفی ای پدر» ۷۶
گفت: « ای ستّار بر مگشاری راز
سر ببسته می خرم، با من بساز! » ۷۷
* کوته نمد؛ شارح «انقروی» کنایه از مردم فقیر می داند(۱۴) اما استاد همایی آن را مرادف با آنچه امروزه «پاچه ورمالیده » می گویند معنی کرده است . منظور آدم حقه باز (۱۵) که با توجه به معانی ابیات دیگر، منظور مولانا را دقیق تر می رساند. * شری ؛ خرید و فروش. ازبیت ۷۵ به بعد مولانا طعنه ای گزنده بر شریعتمدا رانی می زند که به بهانهٔ دستورات دینی، مقاصد خود را پیش برده با آبروی مردم بازی می کنند؛ غافل از این که گردش روزگار بنا بر قانون «کارما» روزی گریبان خودشان را هم خواهد گرفت :
سَتر کن تا با تو ستّاری کنند
تا نبینی ایمنی، بر کس مخند! ۷۸
بس در این صندوق چون تو مانده اند
خویش را اندر بلا بنشانده اند ۷۹
آنچه بر تو خواهِ آن باشد، پسند !
بر دگر کس آن کن، از رنج و گزند ۸۰
زآنکه بر مِرصاد*، حق اندر کمین
می دهد پاداش، پیش از یومِ دین ۸۱
آن عظیمُ العرش، عرشِ او محیط
تختِ دادش بر همه جان ها بسیط* ۸۲
گوشهٔ عرشش به تو پیوسته است
همین مجنبان جز به دین و داد دست ۸۳
تو مراقب باش بر احوالِ خویش
نوش بین در داد و ، بعد از ظلم نیش ۸۴
*مِرصاد؛کمینگاه ــ *بسیط؛ گسترده . می گوید عیب کسی را که می بینی جار مزن تاخدا هم عیب تو را بپوشاند.خداوند در کمینگاه ِاجرای عدالت و داد، مراقبِ منویّاتِ مردم ست، که اشاره دارد به آیهٔ ۱۴ سورهٔ الفجر: انَّ ربَّکَ لَبِالْمِرصاد «همانا پروردگارت در کمینگاه ست»
گفت : « آری؛ اینچه کردم اِستم ست
لیک هم می دان که بادی* اَظلَم* ست» ۸۵
گفت نایب : « یک به یک ما بادی ایم
با سوادِ وَجه،* اندر شادی ایم ۸۶
همچو زنگی کو بوَد شادان و خوَش
او نبیند؛ غیر او بیند رُخش » ۸۷
ماجرا بسیار شد در «مَن یَزید*»
داد صد دینار و آن از وی خرید ۸۸
هر دمی صندوقیی ای بد پسند!
هاتفان و غیبیانت می خرند ... ۸۹
*بادی؛ آغازکننده ــ * اَظلم؛ ستمکار تر ــ* سوادِ وجه؛ روسیاهی ـ * مَن یَزید؛ آیا چه کسی می افزاید؟ این عبارت عربی در زبان فارسی برای معاملات و امثال آن بکار می رود. در بیت ۸۹ مولانا به مخاطب مثنوی یاد آوری می کند، ای کسی که بدی ها را برای لذت های زودگذر پسندیده ای! تو در واقع زندانی صندوقِ هوای نفسی و اگر نَفَس گرم ِ پیام آوران الهی و دانایان به اسرار غیب در میان نباشد که وجودت را از این زندان آزاد سازد، کار تو زار ست. یعنی به برکت وجود اولیاءالله است که مردمِ عادی امکان رهایی از زندان نفس را دارند. مولانا برای بسط این مطلب ماجرای تاریخی غدیر خُم را یاد آوری کرده، حدیث معروف آن را که در روایات اهل سنت و شیعی آمده است مطرح می کند.(۱۶) سر فصل:
در تفسیر این خبر که مصطفی صَلَواتُ الله عَلَیه فرمود:« مَن کُنْتُ مَولاهُ فَعلَیُّ مَولاهُ»* تا منافقان طعنه زدندکه:«بس نبودش که ما مطیعی و چاکری نمودیم او را ؟ چاکریِ کودکی خُلم آلودمان* هم می فرماید» الی آخِرِه
*بخشی ست از حدیث نبوی غدیرخم : « هر که را که من مولای او باشم علی مولای اوست . خداوندا دوستان علی را دوست بدار و دشمنانش را دشمن دار. » * خُلم آلود؛ یعنی کسی که آب از بینی اش روان است.اگر خِلم آلود خوانده شود، یعنی انسان غضبناک که با معنی عبارت هیچ تناسبی ندارد. البته منظور مولانا از آوردن روایت اثبات جانشینی وی در امر خلافت پس از مرگ پیامبر اسلام نیست، بلکه معنایی غیر سیاسی ست :
ز این سبب پیغمبر ِ با اجتهاد
نامِ خود و آنِ علی مولا نهاد
گفت: « هر کو را منم مولا و دوست
ابنِ عمِّ من علی، مولای اوست
کیست مولا؟ آن که آزادت کند
بندِ رِقّیَّت* ز پایت بر کند … (ادامه در بخش پایانی)
* رِقّیّت؛ بندگی
بنا بر این مولانا ولایت را به مفهوم سرپرستی و هدایتگری تفسیر می کند که البته می تواند زمینهٔ سیاسی هم به خودبگیرد، اما الزاما به معنی حکومت کردن بر مسلمانان نیست. ( ۱۷) برای آنکه زنجیرهٔ حکایت قاضی و جوحی نگسلد از آوردن ابیات دیگر صرف نظر کرده و دربخش آینده داستان را به پایان می بریم .
۱۴ : شرح کبیر انقروی، ج ۱۵ ص ۱۳۱۸ ــ ترجمه عصمت ستار زاده
۱۵ : تفسیر مثنوی مولوی ، ص ۱۷۹ ــ همایی
۱۶ : مسند احمد، ج۴ ص۲۸۱ ـ جامع صغیر، ج۲ ص۳۷۰ نقل ازاحادیث مثنوی ۲۲۴ فروزانفر
۱۷: « اهل تسنّن «مولا» را در این حدیث به معنی یار صدیق می گیرند.» حسن لاهوتی؛ نک
شرح مثنوی معنوی ، ر.ا . نیکلسون ج۶ ص ۲۳۱۸
https://zibarooz.blogfa.com/post/426