هویت جنسی عنصر مهمی از هویت کلی فرد و از آن تفکیکناپذیر است. هویت جنسی "جزئی جداییناپذیر از کل وجود و بود و نبود فرد است. هویت جنسی، کیستی و چیستی فرد به عنوان یک موجود زنده و دائماً متحرک، در گذشته، حال و آینده است."
واژگان جنسی متأسفانه در تعریف هویت جنسی مغشوش هستند، اما مسلم اینکه؛ هویت جنسی مقدم بر گرایش جنسی و همچنین هویت جنسیتی (جندری) است. اگر بر هر فردی از بشر به عنوان انسان بنگریم و انسانها را برابرحقوق بپذیریم، پس میتوان پذیرفت که انسان بودن مقدم بر جنسیت (جندر) است. با نگاه بر فرهنگ جامعه درمییابیم که بسیاری از تعاریف در عرصه نقش زن و مرد در جامعه، ایدئولوژیزده هستند و تحت تأثیر قدرت و اخلاق حاکم قرار دارند.
هویت جنسی در پیوندی تنگاتنگ با گرایش جنسی قرار دارد. "گرایش جنسی موضوع جذب و کشش جنسی فرد است به سمت فردی دیگر. گرایش جنسی یعنی اینکه کدام جنس، فرد را از جهت جنسی تحریک میکند؛ جنس مؤنث، جنس مذکر و یا هیچکدام؟ باید به خاطر داشت که گرایش جنسی به اراده و تصمیم فرد بستگی ندارد...از همان ابتدای زندگی در اعماق وجود و هستی فرد حک شده است. تغییر گرایش جنسی فرد (حداقل آنکه) اگرچه غیرممکن نیست، اما کاری بسیار سخت و طاقتفرسا میباشد. فهم این نکته نیز مهم است که افراد همیشه بر همه جوانب اثر گرایش جنسی خود مشرف نیستند. این اشراف و آگاهی ممکن است بعدها، و چه بسا در کهولت به دست آید."
تفکیک بین هویت جنسی و گرایش جنسی بسیار مهم است. این دو متفاوت از هم هستند. هویت جنسی مفهومی فراگیرتر است. هویت جنسی میکوشد کیستی و چیستی ما را و اینکه؛ که و چه هستیم را بر ما روشن گرداند. روشنتر اینکه؛ خود را چگونه میبینیم و چه تصوری از خود داریم. در مقابل؛ نگاه دیگران بر ما چگونه است. آنان ما را چهسان میبینند و چه برداشتی از ما دارند. گرایش جنسی بخشی از هویت جنسی ماست.
جنسیت نامشخص
اینکه در جهان چند میلیون نفر بدون جنسیتی مشخص زندگی میکنند، معلوم نیست. در ممالک غربی کم و بیش آماری در این عرصه وجود دارد. برای نمونه؛ در آلمانِ هشتاد میلیونی ۱۶۰ هزار نفر جنسیتِ مشخصی ندارند.
تا همین چند سال پیش، جهان جنسی بر دو قطب زنانه و مردانه استوار بود؛ مردان در این جهان مرد بودند و زنان نیز تنها زن، و این بسیار طبیعی مینمود، چیزی که حال غیرطبیعی است. سرانجام زمانی که خداوند انسان را مرد و زن آفریده بود، به سر رسید و زمانِ بازبینی در تعاریف فرارسید و طبیعی بودن این بار دگرگونه تعریف شد.
اینکه در جهانِ دوجنسهی سابق چند جنس بازشناخته شوند، معلوم نیست، اما مسلم اینکه؛ دیگر جلوی نام انسان تنها خانم و یا آقا را نخواهند نوشت، حداقل اینکه خواهند نوشت؛ انسان.
پس از سالها، سرانجام در تاریخ دهم اکتبر ۲۰۱۷ طی حکمی تاریخی، در نفی تبعیض و تحقیر از این گروه اجتماعی، وجود آنان به رسمیت شناخته شد. پس از آن دیگر در پرسشنامهها در برابر جنسیت تنها دو جنس آقا و خانم دیده نمیشود، و جنسیت ایکس نیز بر آن افزوده شده است.
سالیانی دراز، تا همین قرن پیش، تاریخ هستی بیش از دو جنس نمیشناخت. کتابهای مقدس در نگاه به آفرینش و تولید مثل، انسانها را به دو جنس زن و مرد تقسیم میکرد. اینکه انسانهایی هستند بیناجنسی و نشان از دو جنس دیگر را نیز میتوان در آنان یافت، حاصلِ تحقیقات علمی در جهان معاصر است. در این میان اما به استثنا کسانی یافت میشوند که نشان از هر دو جنس دارند. و یا نمیتوان به شکلی نام نرینه و یا مادینه بر آنان نهاد. این افراد کسانی هستند فاقد کروموزم دوم که جنسیت را معلوم میکند.
تا کنون تعدادی از کشورها، از جمله آلمان، استرالیا، کانادا، پاکستان، هند، سوئد و برخی از ایالتهای آمریکا، جنس سوم را به شکل قانونی پذیرفتهاند.
بدینوسیله مُعضل جنسیت نامشخص که تا دهه ۱۹۹۰ فکر میکردند با عمل جراحی و یا درمان پزشکی رفع خواهد شد و روان شخص را در این راستا هیچ میگرفتند، گامی دیگر برداشت.
حق انسان بر بدن خویش
پیش از آنکه از حق بر بدن صحبت شود، باید روشن گردد که بدن چیست. در فرهنگ دهخدا آمده است؛ بدن "ساختمان کامل یک فرد زنده" است. در فرهنگهای غربی نیز کم و بیش همین معنای بیولوژیک برای بدن به کار گرفته میشود. بدن را در این تعریف میتوان مترادف تن دانست و به حضور زیستشناسانه آن نظر داشت.
بدن اگر از شکل مجرد خویش خارج گردد، در محیطی زندگی میکند که به آن جامعه گفته میشود. بدن در جامعه دارای هویت میگردد. هویت فردی و جمعی او را میتوان با توجه به محیط بررسی کرد و برای آن ارزش حقوقی بازشناخت.
هر کس در رابطه محیط شخصیتی اجتماعی کسب میکند و در این حضور اجتماعی وضعیت جسمی و جنسیاش نقش دارند. درک هر جامعه از بدن و حق شخصی بر آن، متفاوت است. این نگاه را میتوان در بُعدی تاریخی نیز بررسید. بدن در هر دورهای از تاریخ نقش و جایگاه ویژهی همان زمان را داشته است.
حق انسان بر بدن خویش پدیدهای نو و مدرن است. آنگاه که فردیت و استقلال فردی انسان و آزادیهای فردی و اجتماعی او به رسمیت شناخته نشوند و به قانون درنیایند، نمیتوان از حق انسان بر بدن خویش صحبت کرد. از جامعهی بردهداری، دیکتاتوری، مذهبی و توتالیتر نمیتوان انتظار داشت چنین حقی را به رسمیت بشناسند. بدن در چنین جوامعی به صاحب، شاه، رهبر، خدا و یا نمایندگان او بر روی زمین، تعلق دارد.
حق بر بدن معطوف به "حقوق بشر" است. به موقعیت تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، جغرافیایی انسان نظر دارد و او را خارج از هرگونه تعلق قومی، جنسی، نژادی، عقیدتی و رنگ به رسمیت میشناسد.
گاه مشاهده میشود "حق بر بدن خویش" را تنها به امور جنسی محدود میکنند. در واقع اما این حق را که با قدرت در رابطه است، میتوان تعمیم داد و از آن فراتر رفت. نوع پوشش، آرایش، رفتار جنسی تنها بخشی از این حق است. میتوان آن را به سقطجنین و حتا حق زیستن (خودکشی) نیز گسترش داد.
در حکومتهای ایدئولوژیک و تئوکراتیک موضوع حق حیات بدن انسانها با ایدئولوژی و یا دین در رابطه قرار میگیرد. در دین بدن انسان با اراده خدا در رابطه است. انسان در برابر رفتار خویش در پیشگاه خدا و یا نمایندگان او بر روی زمین، مسؤل است. نباید بدن خود را به گناه آلوده کند. اگر چنین کند، به عذابی جهنمی گرفتار خواهد آمد و باید در روز قیامت پاسخگو باشد.
در حق انسان بر بدن خویش است که انتخاب موضوع میشود. دامنهی انتخاب گسترده است و میتواند از انتخابِ جنس آغاز شود تا به همجنسخواهی و یا دگرجنسخواهی برسد، شکل و نوع عشق و عشقبازی را در بر بگیرد، حق آرایش و پوشش را شامل گردد و در نهایت خویش ساختار جامعه را در این عرصه با موضوع آزادی در انتخاب درگیر سازد. هستی همجنسگرایانه نیز در همین رابطه میتواند خود به موضوع بدل گردد. برای نمونه، به این دلیل که: "هستی همجنسگرایانه از تاریخ پاک شده است و لزبین بودن به عنوان بیماری و یا استثنا قلمداد شده است و نه به عنوان امری عادی و ذاتی برای زنان..."و اینکه "دگرجنسگرایی با خشونت آشکار و یا اجبار نهان بر زنان تحمیل میشود و با این وجود زنان علیه آن مقاومت کردهاند. این مقاومت در بسیاری از مواقع به بهای زندان، شکنجه، جراحی روانی، طرد شدن از اجتماع و یا فقر مطلق بوده است."
خلاصه اینکه؛ زن و زنانه، مرد و مردانه، نرینگی و مادینگی، جنسیت، جنس و سکسوآلیته مفاهیمی متغیرند، مفاهیمی که با روان انسان نیز به شکلی سروکار دارند و میتوانند در رابطه با مذهب، سیاست، قدرت، جنبشهای اجتماعی و سیاسی در تعبیری دیگر بگنجند و تعریف گردند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد