logo





انریکو ایپولیتو

در برابر فراموشی

سه شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳ - ۳۱ دسامبر ۲۰۲۴



هان کانگ، نویسنده کره‌ جنوبی، به‌تازگی به خاطر نثری که به بررسی تراماها می‌پردازد، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. رمان جدید او یادآور یک کشتار تاریخی است و به شکلی هولناک و عجیب، با مسائل روز مرتبط است.

آیا داستان‌ها می‌توانند تراماهایی را درمان کنند که نسل‌های زیادی از آن رنج برده‌اند؟ و آیا نوشتن، و یا زبان می‌تواند به گذشته به‌طور عادلانه بپردازد؟ نویسنده کره‌ای، هان کانگ، بارها و بارها در جستجوی پاسخ به این پرسش‌هاست. به نظر می‌رسد یکی از پاسخ‌های او این است که هیچ‌چیز نباید فراموش شود. او مانند یک بایگان در رمان‌هایش حافظه جمعی را حفظ می‌کند، حتی آن‌هایی که انسان ترجیح می‌دهد سرکوب کند. به همین دلیل، امسال او جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. آکادمی سوئد در توضیح خود گفت که نثر او «شکنندگی زندگی انسانی را آشکار می‌کند».

این ویژگی در رمان جدید او نیز دیده می‌شود. در «وداع غیرممکن»، هان کانگ به یکی از تاریک‌ترین فصل‌های تاریخ کره، یعنی کشتار جزیره ججو می‌پردازد. بین سال‌های ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹، در جزیره ججو شورشی از سوی گروه‌های چپ‌گرا علیه رژیم نظامی، پلیس و سازمان‌های شبه‌نظامی راست‌گرا رخ داد. پاسخ به این شورش با استراتژی «زمین سوخته» داده شد. چیزی که ممکن است به‌نظر استعاره بیاید، در واقعیت این‌گونه نبود: حدود ۳۰۰ روستا نابود شدند و تقریباً ۳۰ هزار نفر، از جمله مردان، زنان و کودکان، به بی‌رحمانه‌ترین شیوه‌ها کشته شدند. هان کانگ در «وداع غیرممکن» به قربانیان این واقعه با اثری ادبی ادای احترام کرده است؛ اثری که سریع و به‌ همین سادگی فراموش نخواهد شد، زیرا نمی‌توان آنچه را که او روایت می‌کند، از یاد برد.

«آیا مردگان می‌توانند زندگان را نجات دهند؟»

این اولین بار نیست که هان کانگ به یک کشتار می‌پردازد. در رمان «کار انسان‌ها» که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، او به قیام گوانگجو پرداخت، شهری که در آن بزرگ شد و در ۹ سالگی آنجا را ترک کرد. یکی از پرسش‌های او در آن زمان این بود: «آیا مردگان می‌توانند زندگان را نجات دهند؟» هنگامی که متن را به پایان رساند، خوابی دید. یک دشت گسترده. برفی سنگین می‌بارید. در پشت این دشت، تعداد زیادی تنه‌های سیاه درخت از زمین بیرون زده بودند. در افق، تپه‌هایی دیده می‌شد. صدها قبر وجود داشت. در پس‌زمینه، دریا در تلاطم بود. آماده بود که هر لحظه قبرها را با خود ببرد.

هان کانگ این خواب را با چنین وضوحی در سخنرانی دریافت جایزه نوبل در استکهلم توصیف کرد. دقیقاً همین خواب در صفحات ابتدایی رمان جدید او دیده می‌شود. او می‌نویسد: «زمان کم بود. برای قبرهایی که به زیر آب رفته بودند، هیچ کمکی نمی‌شد کرد، اما استخوان‌های مردگان باید فوراً به جای دیگری منتقل می‌شدند، پیش از آنکه دریا بیشتر پیشروی کند. اما چگونه؟» پاسخ را می‌توان حدس زد: جابه‌جایی استخوان‌ها با ادبیات ممکن است.

رمان «وداع غیرممکن» به سه بخش تقسیم شده است. بخش اول سفر راوی اول‌شخص، یکی از شخصیت‌های نمونه‌وار آثار هان کانگ، را توصیف می‌کند. گیونگ‌ها در نزدیکی سئول زندگی می‌کند؛ او دیگر خانواده‌ای ندارد، شغلی ندارد و «تا ماه ژوئیه بیشتر وقتش را در تخت می‌گذراند، بدون اینکه به اندازه کافی بخوابد»، او از خانه بیرون نمی‌رفت. می‌توان گفت که گیونگ‌ها دچار افسردگی است. وقتی دوستش این‌سون آسیب می‌بیند و در بیمارستان بستری می‌شود، از گیونگ‌ها می‌خواهد به زادگاهش در ججو سفر کند. او باید – که در ابتدا عجیب به نظر می‌رسد – پرنده‌اش را نجات دهد. اما در آثار هان کانگ نباید از چنین چیزهایی تعجب کرد.

هان کانگ با آرامش و صرف زمان، به بازکردن لایه‌های دوستی و زندگی‌نامه‌های هر دو زن می‌پردازد.

در بخش دوم، هان کانگ تمرکز خود را بر کشتار غیرنظامیان در ججو معطوف می‌کند. او این رویداد را از خلال داستان مادر این‌سون روایت می‌کند، زنی که از این قتل‌عام جان سالم به در برده و تمام عمرش را صرف یافتن بقایای برادر کشته‌شده‌اش کرده است.

برای توجیه خشونت بی‌رحمانه علیه مردم خود، در آن زمان قانون نظامی اعلام شد. و در اینجا، رمانی که در اصل روایت‌گر رویدادهای تاریخی است، رنگ و بوی عجیبی از معاصر بودن می‌گیرد. در اوایل دسامبر، رئیس‌جمهور برکنارشده کره جنوبی، یون سوک‌یول، به‌طور ناگهانی قانون نظامی را اعلام کرد. اما پس از مقاومت شدید پارلمان و معترضان، او چند ساعت بعد آن را لغو کرد. و در این میان، یک شباهت دیگر نیز وجود دارد: کشتار گوانگجو که ۴۴ سال پیش رخ داد نیز به دلیل اعتراض مردم علیه قانون نظامی اتفاق افتاد.

رمان هان کانگ هشدار می‌دهد که گذشته هرگز کاملاً به پایان نمی‌رسد. زنده نگه‌داشتن آن شاید نتواند مردگان را بازگرداند، اما شاید بتواند از رنج‌های آینده جلوگیری کند.
در بخش سوم کتاب، همه رشته‌ها به هم می‌رسند: داستان دوستی، رؤیاها، خشونت. سطوح زمانی در هم می‌آمیزند: گذشته، حال، و آینده یکی می‌شوند، همچنان که رؤیاها و واقعیت. شاید این پیچیده به نظر برسد، اما در عمل چنین نیست. هان کانگ هیچ رشته‌ای را از دست نمی‌دهد. همین مهارت نویسندگی او را نشان می‌دهد.

گاهی به نظر می‌رسد که رمان بیش از حد در نمادگرایی طبیعت غرق شده است. درختان فراوان، زمین، دریای بلعنده – متن گاهی چنان اشباع شده است که به‌ویژه برف، که به‌عنوان وسیله‌ای برای دنیای رؤیا و نماد فناپذیری عمل می‌کند، بیش از حد حضور دارد. برف در اینجا صرفاً نمی‌بارد، بلکه با شدت به زمین می‌کوبد. این صحنه‌ها اغلب چنان شاعرانه‌اند که خواننده از استفاده بیش‌ازحد این ابزار توسط هان کانگ چشم‌پوشی می‌کند.
نوشتن نمی‌تواند درد ناشی از خشونت بی‌اندازه را تسکین دهد. اما ارزش آن را دارد که مبارزه‌ای مداوم علیه فراموشی صورت گیرد.

هفته‌نامه اشپیگل شماره 52

نویسنده: انریکو ایپولیتو
برگردان: الف هوشمند



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد