چنین رفتاری ناخودآگاه یادآور اقدام صادق خلخالی، حاکم شرع وقت انقلاب اسلامی در سال های اوليه انقلاب، در تخریب مقبره رضا شاه است. خلخالی با این اقدام خود نه تنها دست به تخریب یک بنا زد، بلکه به شکلی نمادین تاریخ ایران را تحقیر کرد و تلاش کرد تا بخش مهمی از هویت تاریخی این سرزمین را نابود کند. این دست رفتارها، چه تخریب فیزیکی مقبره رضا شاه در داخل ایران باشد، چه اهانت به آرامگاه غلامحسین ساعدی در خارج از کشور، هر دو ریشه در جهالت و نفرتی دارند که ارزشها و نمادهای فرهنگی و تاریخی را هدف میگیرند. این رفتارها در ذات خود، نه تنها به شخص یا گروهی خاص، بلکه به کل یک ملت و تاریخ آن توهین میکنند. | |
قبرستان پرلاشز، با تمام شکوه و تاریخی که در خود نهفته دارد، خانه آرامش ابدی نامآورانی همچون اُسکار وایلد، ادیت پیاف، ژان پل سارتر و بسیاری از اندیشمندان، نویسندگان و هنرمندان از سراسر جهان است. پرلاشز پناهگاهی برای یاد و خاطره انسانهایی است که آثارشان الهامبخش نسلها بودهاند و میراث جاودانهای برای جهان به ارمغان آوردهاند. در این میان، آرامگاه غلامحسین ساعدی، نویسندهای که صدای آزادگی و مقاومت برای آزادی بيان بود، مکانی پرارزش برای بسیاری از ایرانیان است؛ مکانی که هر بازدید از آن یادآور میراث فرهنگی و ادبی اوست.
اما چه میتوان گفت وقتی میشنویم که فردی، از روی نفرت یا جهالت، به خود اجازه داده تا بر قبر این نويسنده بزرگ ادرار کند؟ چه واژهای میتواند عمق این توهین را بیان کند؟ این عمل نه فقط توهین به غلامحسین ساعدی است، بلکه بیاحترامی به تمامی ارزشهایی است که هنرمندان و نويسندگان برای آنها زیست می کنند و می نويسند. این رفتار زشت، روح جامعه ایرانیان مهاجر را جریحهدار میکند و زخمی بر پیکرهی احترام انسانی در جامعه میزبان، فرانسه، بهجای میگذارد. چنین بیحرمتیای نه تنها دل جامعه فرهنگی ایران را به درد میآورد، بلکه پیام خطرناکی را مخابره میکند: این که حتی پس از مرگ، احترام به اندیشمندان و هنرمندان میتواند قربانی نفرت و کینه شود.
چنین رفتاری ناخودآگاه یادآور اقدام صادق خلخالی، حاکم شرع وقت انقلاب اسلامی در سال های اوليه انقلاب، در تخریب مقبره رضا شاه است. خلخالی با این اقدام خود نه تنها دست به تخریب یک بنا زد، بلکه به شکلی نمادین تاریخ ایران را تحقیر کرد و تلاش کرد تا بخش مهمی از هویت تاریخی این سرزمین را نابود کند. این دست رفتارها، چه تخریب فیزیکی مقبره رضا شاه در داخل ایران باشد، چه اهانت به آرامگاه غلامحسین ساعدی در خارج از کشور، هر دو ریشه در جهالت و نفرتی دارند که ارزشها و نمادهای فرهنگی و تاریخی را هدف میگیرند. این رفتارها در ذات خود، نه تنها به شخص یا گروهی خاص، بلکه به کل یک ملت و تاریخ آن توهین میکنند.
ضرورت احترام به تاریخ و فرهنگ، در نظر گرفتن روح زمانهای است که بزرگان درگذشته در آن زیستهاند و باید این احترام به دور از قضاوتها و ارزشگذاریهای سیاسی روز باشد. هر انسانی که به فرهنگ و تمدن اعتقاد دارد، آگاه است که هنرمندان و نویسندگان ممکن است در دوران زیست خود از تفکرات سیاسیای بهرهمند باشند که دیگر پاسخگوی نیازهای جامعه امروز نباشد. اما این مسئله هیچ منافاتی با خلق آثار و ارزشهای هنری و ادبی ندارد که انسانی و فراتر از دوره خاص و شرایط اجتماعی ویژه دوران خود هستند.
هنوز خیابانهای بسیاری در برلین و سایر شهرهای آلمان با نام کارل مارکس وجود دارد. این امر نه به خاطر اعتقاد به نظریهها و فلسفه علمی مارکس در دنیای امروز و سیاست کنونی جامعه آلمان، بلکه برای احترام به تاریخ علم، فلسفه و فرهنگ است؛ ارزشهایی که فراتر از زمان و شرایط دورهای مشخص هستند. یک جامعه متمدن به تاریخ و فرهنگ خود احترام میگذارد، از آن میآموزد و آن را برای نسلهای بعدی تکامل میدهد.
این عمل شنیع، بدون شک یک جرم قانونی است. توهین به قبرها و یادمانهای تاریخی در فرانسه غیرقابلقبول است و باید با شدیدترین واکنشها مواجه شود. گزارش این رفتار به مدیریت قبرستان پرلاشز و شکایت به مقامات پلیس فرانسه، اولین گام در دفاع از حرمت این نويسنده است. اما این کافی نیست. کسانی که بیش از همه مورد سوءظن قرار میگیرند، باید پیش از هر گروه دیگری به این توهین واکنش نشان دهند.
رضا پهلوی و انجمنهای طرفدار پادشاهی در فرانسه، که همواره با ساعدی و اندیشههای او زاویه داشتند، باید پیشگام در محکومیت این عمل باشند. نه برای اینکه خود را تبرئه کنند، بلکه برای اینکه نشان دهند حتی در میان شدیدترین اختلافات فکری، احترام به انسانیت و میراث فرهنگی امری مقدس است. اگر این گروهها سکوت کنند، نه تنها ممکن است به عنوان عاملان يا پشتيبانان این توهین شناخته شوند، بلکه فرصتی طلایی برای نشان دادن بلوغ سیاسی و فرهنگی خود را از دست خواهند داد.
ما، به عنوان جامعهای که به ارزشهای فرهنگی خود افتخار میکنیم، نمیتوانیم در برابر چنین بیحرمتیای سکوت کنیم. امروز دفاع از حرمت غلامحسین ساعدی، دفاع از فرهنگ، ادب و تاریخ ایرانیان است. این تنها یک سنگ قبر نیست؛ این یک نماد است، نمادی از مبارزه، مقاومت و عشق به آزادی. اجازه ندهیم نفرت و جهالت، حتی برای لحظهای، این نماد را خدشهدار کند.
بحث چرکین شاشیدن به گور و چند نکته
۱- شاش، یک محصول طبیعی بدن است و شاشیدن، عملی است تضمین کننده زندگی. یعنی: اگر انسان نشاشد و یا نتواند بشاشد، محکوم به مرگ است. پس، شاشیدن به مثابه عملی بجا، طبیعی و فیزیولوژیک، زندگی بخش است. اما، شاشیدن نابجا، غیر طبیعی یا ایدئولوژیک، نفی زندگی است. به این ترتیب، شاشیدن بر گور یک نویسنده و یا هر نماد فرهنگی دیگر، مرگ آور است. مرگ فرهنگی، مرگ سیاسی، مرگ اجتماعی و در یک کلام مرگ تمدن.
۲- در زبان فاخر آلمانی، واژه مرکب جالبی وجود دارد: Fremdschämen. یعنی احساس شرم کردن از عمل یا رفتار نابجا و نا بخردانه یک فرد دیگر. حالا، مطابق خبرها، یک ایرانی خارج نشین رفته به گورستان پرلاشز پاریس و سپس در برابر گور نویسنده نامدار دکتر ساعدی ایستاده، بند شلوار گشوده و بر سنگ مزار او شاشیده است. چرا که با باورهای سیاسی و کارنامه آن نویسنده مخالف بوده و این مخالفت تا حد نفرت از وی و حتی مرده وی فراروییده است. بدیهی است، در برابر چنین عمل شنیع، نباید ساکت ماند و نباید بی تفاوت از کنارش گذشت. کاری که خوشبختانه صورت می گیرد. اما واکنش و احساس بی واسطه شخص من در مقابل آن کار زشت، همان است که در واژه پر معنای آلمانی یاد شده نهفته است.
۳- ایرانی ها مَثَلی دارند به این صورت:" طرف به زمین سفت نشاشیده است." منظور از آن دو چیز است: ۱- وقتی شخص به کاری دست می زند ولی به عواقب نامطلوب و یا مشکلات مربوط به آن نمی اندیشد، چه بسا شکست سختی می خورد. ۲- با شاشیدن به زمین سفت، قطره های ادرار بازگشت خورده و به سر و روی شاشنده می پاشند. قابل مقایسه با " تُف سربالا ". آن ایرانی نابخرد نیز به سنگ یک گور شاشیده است. سنگی که از زمین سفت نیز سفت تر است! توضیح بیشتر ضرورتی ندارد.
۴- در زبان فارسی، واژه ادرار برابر شاش و ادرار کردن برابر شاشیدن به کار می رود. "ادرار"، گرچه عربی است، اما در گفتگوهای نزاکت امیز فارسى زبانان، همواره بر واژه عامیانه " شاش " ترجیح داده می شود. و اما، یک نکته دیگر: کلمه ادرار در کتاب های فارسی قدیمی به معنای " مقرری "، " مستمری " و " جیره و مواجب " نیز هست. و از همین جا اگر در متنی یا کتابی با اصطلاح " ادرار خوردن " روبرو شدید، تعجب نکنید و آن را به نوشیدن ادرار تعبیر نکنید. بلکه بدانید که منظور از آن، گرفتن مواجب است! به این اعتبار، هیچ بعید نیست که آن شاشنده روی قبر ساعدی نیز " ادرار خور " این یا آن دستگاه بوده است! زندگی، همیشه به قدر کافی پیچیده است.
۵- اینک که یک رخداد سخیف ناشی از یک مغز علیل، ما را با شاش و شاشیدن درگیر کرده، بی مناسبت نمی دانم به داستانی اشاره کنم: می گویند روزی چرجیل در برابر جمعیتی انبوه سخنرانی می کرد. یکی از حاضران، در مخالفت با سخنران و اعتراض به او، یک کَلَم به سوی او پرتاب نمود. چرچیلِ نظامی البته جاخالی داد ولی بی درنگ فریاد زد: ای آنکه کَلَم پرتاب کرده ای، من برای شنیدن سخنانم گوش هاى تو را می خواستم و نه كله ات را!
اگر ساعدی می توانست از درون گور سخن بگوید، لابد به ادرار کننده می گفت " من مایع مغز ترا لازم می داشتم و نه مایع مثانه ات را!"
۶- در پایان، برای تلطیف درمانی و کاستن از رنج نوشتن و خواندن در باره یک عارضه پاتولوژیک سیاسی - فرهنگی می خواهم گشت و گذاری واژگانی داشته باشم:
در فارسی، در کنار شاش و ادرار، واژه های " بول " ، " پیشاب "، " میز "، " میزه " و " میزَک " را نیز داریم. مصدر این اسامی واپسین هم " میزیدن " و " میختن " است به معنای همان شاشیدن. از همان کلمه " میز"، واژه قشنگ فارسی " میزنای " (مجرائی که ادرار را از کلیه به مثانه می آورد ) و " میزَکدان " و " میزه دان " ( = مثانه) داریم و نیز " میزراه" را برای پیشابراه ( مجرائی که شاش را از مثانه به بیرون هدایت می کند). البته، در پزشکی، بخش اورولوژی را هم اصطلاحاً " میزراه " نام نهاده اند. و اورولوژیست هم می شود " میزه شناس "!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد