logo





نگاهی به بيانيه‌های آقاي موسوی

جمعه ۸ آبان ۱۳۸۸ - ۳۰ اکتبر ۲۰۰۹

محمود راسخ

حتماً به ياد داريد كه خميني، يعني امام و مرجع شما، حكم داد كه حفظ نظام اسلامي پيش از و در راس همه‌ي مسايل قرار دارد و تشخيص اين امر با ولي فقيه است. حتا اگر لازم آيد كه براي حفظ نظام، اصول دين مانند نماز و غيره نيز براي مدتي تعطيل شود، مدتي، زماني غير مشخص است و مي‌تواند بي نهايت باشد، ضروري است كه آن اصول تعطيل شوند. يعني راي و نظر ولي فقيه حتا بالاتر از راي و حكم خداست. حال ديگر نظر و راي مردم تكليف‌اش روشن است. بدين ترتيب و بنا بر منطق و حكم خميني، تمام اعمالي كه از زمان انقلاب تاكنون نيز صورت گرفته است و از جمله تمام اعمالي كه در جريان برگذاري انتخابات و پس از آن انجام گرفت، در صورتي كه ولي فقيه، خامنه‌اي،‌ تشخيص دهد انجام آن‌ها، تقلب در راي مردم و ضرب و شتم و زندان و شكنجه و تجاوز جنسي و... براي حفظ نظام ضروري بوده است، منطبق با قانون اساسي، قانوني و مشروع است.
آقاي موسوي در چندين ماه گذشته، با آغاز مرحله‌ي نويني در جنبش ديرپاي مردم ايران براي دستيابي به آزادي، عدالت، امنيت، پيشرفت و... بنا بر موقعيت‌هاي مختلف بيانيه‌هايي صادر كرده‌اند كه در آن‌ها با بياني صريح و روشن اعتقادات ايماني و نظرات سياسي خود را بيان داشته‌اند. تقريباً در تمامي اين بيانيه‌ها حكم اساسي و اصلي ايشان تاكيد بر و ضرورتِ حفظ نظام جمهوري اسلامي است. ايشان راه حل خروج از بحران كنوني را اجراي دقيق و كامل قانون اساسي جمهوري اسلامي مي‌دانند و به مردم ايران نويد مي‌دهند كه اگر قانون اساسي جمهوري اسلامي طابق النعل بالنعل و در تماميت و كليت آن اجرا شود، مردم ايران به تمام خواست‌ها و آرزوهاي ديرينه‌ي خود نايل خواهند آمد.
البته اين نظر و موضع آقاي موسوي قابل فهم است. هر چند قابل تاييد نيست. لازم به يادآوري است كه متن اصلاح شده‌ي قانون اساسي موجود را همين آقاي موسوي در مقام «رييس هيات دولت جمهوري اسلامي ايران» به مقامات مربوطه ابلاغ كردند. يعني اين كه اصلاحات و تغيرات در قانون اساسي 1358 در زمان نخست وزيري خود جنابشان انجام گرفت و ايشان هيچ گونه مخالفتي با قانون اساسي موجود ابراز نكردند در زير، حكم ابلاغ قانون اساسي اصلاح شده را به دست آقاي موسوي مي‌خوانيم: برادر گرامي حجت‌الاسلام و المسلمين آقاي كروبي رياست محترم مجلس شوراي اسلامي
برادر گرامي حجت‌الاسلام و المسلمين آقاي يزدي رياست محترم قوه‌ي قضاييه

كليه وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها و مؤسسات دولتي و نهادهاي انقلاب اسلامي

متن اصلاحات و تغييرات و تتميم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه وسيله‌ي شوراي بازنگري قانون اساسي منصوب از سوي امام امت و مقام معظم ولايت فقيه حضرت آيت‌الله العظمي امام خميني قدس سره... تصويب و طبق اعلام شوراي نگهبان در همه پرسي مورخ 1368/5/6 به قبول و تاييد ملت عزيز ايران رسيده و...
رييس هيات دولت جمهوري اسلامي ايران- مير حسين موسوي
1368/30/5
آقاي موسوي اين طور وانمود مي‌كنند كه گويا استبداد، خودكامگي، ظلم و ستم، دروغ و تزوير، فساد، دزدي، قانون شكني، خودسري، تقلب در راي مردم، سركوب و زندان، شكنجه و تجاوز جنسي، گرفتن اعتراف زير شكنجه، كشتن و اعدام بي‌گناهان و... تازه از سه ماه پيش و با تقلب در انتخابات اخير كه ايشان نيز در آن- به روايتي براي بيرون راندن خاتمي از شركت در انتخابات رياست جمهوري- خود را نامزد رياست جمهوري كرده بودند، آغاز شده است. و پيش از آن همه چيز بر وفق مراد بوده و از حمايت مردم برخوردار بوده است. و به اين دليل است كه ايشان كه به قول خودشان پس از آن كه به مدت 17 سال سكوت اختيار كرده بودند اكنون وظيفه‌ي خود دانسته‌اند كه باز در سياست و امور مردم دخالت كنند.
ايشان در بيانيه‌ي شماره‌ي 9 خود مي‌نويسند: «خطر در پيش است: نظامي كه به مدت سي سال به اعتماد مردم متكي بود نمي‌تواند يك شبه قواي امنيتي را جايگزين اين نقطه اتكا كند.»
آفرين بر اين صداقت اسلامي! در اين سي سال، از جمله، نه كشتار سال 67 صورت گرفته است- البته در زمان نخست وزيري جنابشان- نه قتل‌هاي زنجيره‌اي، نه قتل‌هاي خارج از كشور- قتل قاسملو، شرفكندي، فرخزاد، چيت‌گر، كاظم رجوي و...- نه در زندان‌هاي مخوف نظام اسلامي اوين و غيره، زنداني داشته‌ايم، نه شكنجه و تجاوز جنسي وجود داشته است، نه پيش از اعدامِ دختران جوان، به آنان تجاوز مي‌شده است، و.... آقاي موسوي، شرم نمي‌كنيد كه با چنين گذشته‌اي امروزه مدعي شويد كه اين نظام در اين سي سال متكي به اعتماد مردم بوده است؟ كدام مردم؟ همين مردمي كه در اين چند ماه با مشت و لگد و باتوم برقي و محلول فلفل و گلوله به جان جوانان آن مردم ديگر افتادند، يعني مردم ميليونيِ ديگر كه در مخالفت با اين نظام و به بهانه‌ي اعتراض به تقلب در انتخابات به خيابان‌ها ريختند، شعار مرگ بر ديكتاتور، مرگ بر ولايت فقيه، جمهوري ايراني و... سر دادند و مي‌دهند، افتادند؟ آيا آن مردمي كه ندا آقا سلطان، سهراب اعرابي و... را به خاك و خون انداختند و جانشان را گرفتند؟ كدام مردم؟
آيا شما كه امروز از آيت‌الله منتظري تجليل مي‌كنيد، به ملاقات ايشان مي‌رويد و از ايشان استمداد مي طلبيد، خاطرات ايشان را نخوانده‌ايد؟ اعتراض‌هاي آقاي منتظري در كمال شجاعت و از روي ايمان به اعتقادات مذهبي‌اش در همان زمان خميني آغاز شد. او بود كه در همان زمان به خمينيِ مستبد، دروغگو، زورگو، فاسد و فساد پرور كه بنا بر معيارهاي خودش مفسدفي‌لاارض بود، از وجود شكنجه، تجاوز جنسي در زندان‌ها، كشته شدن زندانيان در زير شكنجه براي گرفتن اعترافات كذايي، و... گزارش مي‌داد و به آن اعتراض مي‌كرد و خواهان قطع فوري آن اعمال غير انساني مي‌شد.
شما در آن زمان كجا بوديد و چه مي‌كرديد؟ در آن دوران نيز همان كارهايي با مخالفان و زندانيان مي‌شد كه امروزه با زندانيان و مخالفان مي‌شود. منتها در آن دوران مخالفان محدود بود به مخالفانِ بيرون از نظام و امروزه بخشي از مخالفان، مخالفان درون نظام، اصلاح طلبانند‌! شما در سراسر آن دوران در مقام‌هاي مختلف و براي چندين سال در مقام نخست وزيرِ نظام در مقامِ عامل اجراييِ جنايت‌هاي خميني عمل مي‌كرديد. كشتار سال 67 در زمان نخست وزيري جناب شما انجام گرفت. كجاست سند اعتراض شما به آن كشتارها؟ شما موافق و پشتيبان آن كشتارها بوديد. اگر اين طور نبود و جرات هم نداشتيد مانند منتظري جلوي خميني بايستيد، استعفا كه مي توانستيد بدهيد. اصولاً يك سند يا مدرك نشان دهيد كه شما زماني، جايي و به مناسبتي با ستمگري‌ها، قانون شكني‌ها، جنايت‌ها و اعدام‌ها و كشتارهاي اين نظام مخالفت كرده‌ايد يا صداي اعتراضي هر چند آهسته و نرم و در گوشه‌اي، بلند كرده‌ايد. آخر يك شبه و تنها به اين خاطر كه خامنه‌اي، همان رهبرتان كه شما اجازه‌ي شركت در انتخابات را از او گرفتيد، تصميم بر رياست جمهوري شما نداشت و سر شما را كلاه گذاشت و از همان اول تصميم به رياست جمهوري احمدي نژاد داشت، نمي‌شود كه آزاديخواه و دمكرات و طرفدار قانون و حق اعمال حق حاكميت مردم شد! آقاي موسوي شما هنوز هم دروغ مي‌گوييد. دليل هاي و هوي شما اين نيست كه به ناگهان دريافته‌ايد كه اي واي حاكمان در راي مردم تقلب كردند و.... اين كه در اين نظام و حتا در زمان نخست وزيري خود شما امري عادي بود. بلكه اين است كه تصور مي‌كنيد حق‌تان پايمال شده است. رياست جمهوري را به شما قول داده بودند و حالا زده‌اند زير قول‌شان. بدبخت جنبش آزادي خواهانه‌اي كه شخصي با چنين گذشته‌اي و با چنين تاريخچه‌ي عملي را رهبر خود تلقي كند و به او چشم اميد ببندد! و بدبخت‌تر آن «روشنفكران»‌ لاييك بيرون از نظام و خواهان دولت فراديني كه شما را به رهبري خود برگزيده‌اند و از شما انتظار دارند كه آنان را به وادي آزادي و رستگاري رهبري كنيد. آن «روشنفكر» بايد تا چه اندازه خوار و ذليل و تاريك فكر باشد كه سي سال عمل شما را با مشتي حرف و شعار و انشانويسي و وعده و وعيد معاوضه كند. آن كانارمه‌ي عمل سي ساله را به هيچ انگارد و حرف را همه چيز. مشكل اين افراد رواني است تا سياسي.
آقاي موسوي در بيانيه‌ي شماره 9 خود مي‌نويسند:
«بايد به اسلام باز گرديم، اسلام ناب محمدي كه تحجر را برنمي‌تايد و تا قيام قيامت براي معضلات جديد بشريت پاسخ‌هاي بكر و نو دارد. به اسلامي باز گرديم كه ما را به امانت و راستي فرا خوانده است.»
اين حرف‌هاي يك مهندس تحصيل كرده است. «اسلام ناب محمدي كه تا قيام قيامت براي... پاسخ‌هاي بكر و نو دارد.» آقاي موسوي، اين درفشاني‌ها كه خود عين تحجر است. اين مزخرفات چيست كه مي‌گوييد؟ آن هم پس از سي سال نظام اسلامي. آقاي موسوي شما اگر سال‌هاي آخر اين سي سال را قبول نداشته باشيد دستكم تا زماني كه خود شما نخست وزير بوديد كه آن را قبول داريد. آن بود اسلام علوي. كشتار 67 نشان عدالت اسلامي بود؟ معضلات جديد بشريت پيش كشتان، در اين سي سال و دستكم در همان دوران نخست وزيري‌ جناب عالي در آن نظام اسلامي ناب محمدي، كدام يك از معضلات قديمي و كهنه‌ي جامعه‌ي ايراني را حل كرديد؟ در دوران نخست وزيري شما كه بايد نظام اسلامي نظامي بوده باشد از نوع نظام اسلامي ناب. يا آن هم اسلامي بود از نوع اسلام خميني و احمدي نژاد. در كدام يك از كشورهاي پيشرفته‌ي جهان، كدام معضل كهنه يا جديد به كمك اسلام ناب محمدي حل شده است؟ اين خزعبلات چيست كه مي‌گوييد؟
آقاي موسوي در بيانيه‌ي شماره 9 به درفشاني ادامه مي‌دهند و مي‌نويسند:
«نظام و انقلاب اسلامي ميراث و ميوه‌ي مبارزات تاريخي دويست ساله شما با استبداد و عقب‌ ماندگي است. جمهوري اسلامي نظامي است كه اگر بر اساس عهد نخستين و نسخه‌ي اصليش به اجرا درآيد تمامي خواسته‌هاي ما را در بر ميگيرد. مبادا كسي فريب شعارهاي ساختارشكنانه را بخورد. اينجانب قويا با چنين وسوسه‌اي مخالفم و اعتقاد دارم قانون اساسي ما همچنان داراي ظرفيت‌هاي ارزشمند تحقق نايافته‌اي است كه بايد با فعاليت همه نخبگان روحاني و دانشگاهي و انديشمندان كشور اجراي آنها به صورت مطالبه‌اي ملي درآيد.»
خوب است «روشنفكران» در واقع تاريك‌فكران ما كه خود را لاييك يا چپ يا سوسياليست يا كمونيست هم مي‌دانند و خواهان دولتي فراديني‌اند و رهبري آقاي موسوي را به جنبش تجويز مي‌كنند، اين نظرات درخشان را چندين بار بخوانند شايد معناي آن را بفهمند.
درست دقت كنيد. آقاي موسوي مي‌فرمايند كه نظام و انقلاب اسلامي، هر دو، ميراث و ميوه‌ي مبارزات تاريخي دويست ساله‌ي مردم با استبداد و عقب ماندگي است! ميوه‌ي مبارزه با استبداد و عقب ماندگي؟ آيا پس از سي سال تجربه و در خطاب به جنبش اعتراضي مردم، سخني از اين هجوتر هم مي‌توان بر زبان راند؟ معناي اين حرف اين است كه انقلاب و نظام اسلامي براي مردم ما رهايي از استبداد و عقب ماندگي، يعني آزادي و پيشرفت به ارمغان آورد!
از دو حال خارج نيست. ايشان يا به علن و آشكار دروغ مي‌گويند و يا درك‌شان از آزادي و پيشرفت همين است كه در اين سي سال يا دستكم در دوران حكومت ايشان تجربه كرديم. آقاي موسوي چنان مجذوب صعود خود بر مسند «رهبر»ي جنبش سبز اسلامي شده‌اند كه از يادشان رفته است كه ايشان خود در جنايات اين رژيم شريك و سهيم و عامل بوده‌اند. جناياتي كه امروزه آماج دادخواهي مردم است.
آقاي موسوي، بدانيد و مطمئن باشيد كه شما و امثال شما، كه ملت و مملكت ما را به اين روز سياه نشانده‌اند، روزي، آن روزي كه مردم خود را از شر نظام اسلامي محبوب شما رها كردند، به محكمه‌ي عدالت ملت فراخوانده خواهيد شد و بر خلاف دوران شما كه از عدالت و حقوق شهروندي و فردي خبري نبود، در دادگاه عدل مردم با رعايت تمام موازين و معيارهاي مدني و بين‌المللي محاكمه خواهيد شد. شما بايد در برابر دادگاه قانوني مردم پاسخ دهيد كه نقش‌تان در كشار 67 و ساير جنايات و فساد رژيم چه بوده است و تا چه اندازه دستتان به خون مردم بي گناه آغشته است.
آقاي موسوي، در سراسر مدت سي سال عمر منحوس جمهوري اسلامي و بنابراين، همچنين در دوران نخست وزيري جنابتان، حكومت بر اساس همان «عهد نخستين و نسخه‌ي اصليش»، يعني حاكميت ولايت فقيه بوده است. درست به اين دليل است كه وضع چنين است كه هست و بر سر مردم آن آمده است كه تجربه كرده‌اند. خامنه‌اي و احمدي نژاد ادامه‌ي منطقي امامت و ولايت فاسد و جنايت كارانه‌ي خميني‌اند و نه نفي و نقض آن. منتها مشكل و محضور شما در اين است كه اگر اين واقعيت آشكار را بپذيريد همچنين بايد بپذيريد كه خود جنابتان نيز جزء مهمي از اين جنايت‌ها بوده‌ايد.
در رژيم مشروطه، رضا شاه و محمد رضا شاه براي آن كه حاكميت فردي و استبدادي خود را بر مردم مسلط سازند مجبور بودند قانون شكني كنند و قانون اساسي مشروطه را زير پا بگذارند و لگدمال كنند. زيرا در آن قانون اساسي تصريح شده بود كه شاه بايد فقط سلطنت كند و نه حكومت. بنابراين، اگر آن دو مي‌خواستند هم سلطنت كنند و هم حكومت، شكستن و نقض قانون اساسي برايشان ضرورتي بود اجتناب ناپذير. از اين رو، خواستار اجراي قانون اساسي مشروطه شدن به معناي استقرار اِعمال حق حاكميت مردم بر سرنوشت خويش و تامين تمام آزادي‌ها و حقوق مدني بود كه در آن قانون اساسي تصريح شده بود. ولي در قانون اساسي نظام اسلامي اين موضوع سراسر متفاوت است. اين قانون اساسي بر پايه‌ي ولايت ولي فقيه يعني حاكميت فردي فقيه بنا شده است. در هر موردي از امور مملكتي راي و نظر ولي فقيه راي و نظر قطعي است. هيچ نهاد يا مرجعي بالاتر از آن كه بتواند راي و نظر او را نفي يا تصحيح كند وجود ندارد. اين شامل راي مردم نيز مي‌شود. بنابراين، استبداد و خودكامگي در نظام اسلامي كاملاً قانوني و بر اساس قانون اساسي جمهوري اسلامي است. اگر ولي فقيه تشخيص داد در انتخابات رياست جمهوريِ اخير تقلبي صورت نگرفته است اين حكم قطعي است حتا اگر همه نظر ديگري داشته باشند. از اين رو، آقاي موسوي، اگر خواسته شود كه در اين نظام در مخالفت با نظر و تشخيص ولي فقيه حقوق مدني مردم رعايت شود،‌رعايت آزادي‌هاي فردي و مانند آن، اين خواست است كه غير قانوني و مغاير با قانون اساسي جمهوري اسلامي است.
حتماً به ياد داريد كه خميني، يعني امام و مرجع شما، حكم داد كه حفظ نظام اسلامي پيش از و در راس همه‌ي مسايل قرار دارد و تشخيص اين امر با ولي فقيه است. حتا اگر لازم آيد كه براي حفظ نظام، اصول دين مانند نماز و غيره نيز براي مدتي تعطيل شود، مدتي، زماني غير مشخص است و مي‌تواند بي نهايت باشد، ضروري است كه آن اصول تعطيل شوند. يعني راي و نظر ولي فقيه حتا بالاتر از راي و حكم خداست. حال ديگر نظر و راي مردم تكليف‌اش روشن است. بدين ترتيب و بنا بر منطق و حكم خميني، تمام اعمالي كه از زمان انقلاب تاكنون نيز صورت گرفته است و از جمله تمام اعمالي كه در جريان برگذاري انتخابات و پس از آن انجام گرفت، در صورتي كه ولي فقيه، خامنه‌اي،‌ تشخيص دهد انجام آن‌ها، تقلب در راي مردم و ضرب و شتم و زندان و شكنجه و تجاوز جنسي و... براي حفظ نظام ضروري بوده است، منطبق با قانون اساسي، قانوني و مشروع است.
هر اصل‌ و بندي كه در اين قانون اساسي در تامين اِعمال جمهور مردم و حقوق مدني آنان به صورت تزييني گنجانده شده است با اصل و ماده‌ي اسلامي‌اي در همان قانون اساسي نقض و نفي ‌شده است و در نزاعِ ميان دو بخشِ جمهوري و اسلامي قانون اساسي به روشني و آشكار، برتري و تفوق با بخش اسلامي آن است. همان طور كه تجربه‌ي سي سال سلطه‌ي ناميمون ولايت فقيه آن را باثبات رسانده است.
آقاي موسوي به مردم هشدار مي‌دهند كه «مبادا كسي فريب شعارهاي ساختارشكنانه را بخورد. اينجانب قويا با چنين وسوسه‌اي مخالفم و اعتقاد دارم قانون اساسي ما همچنان داراي ظرفيت‌هاي ارزشمند تحقق نايافته‌اي است كه بايد با فعاليت همه نخبگان روحاني و دانشگاهي و انديشمندان كشور اجراي آنها به صورت مطالبه‌اي ملي درآيد.»
آقاي موسوي مردم را تهديد مي‌كنند كه «اينجانب قويا با چنين وسوسه‌اي» مخالف‌ام. چه چيزي بهتر از اين. كسي هم از شما با آن سابقه‌‌ي درخشان‌تان انتظار نداشت با چنين «وسوسه‌اي» موافق باشيد. شما سي سال عملگيِ اين نظام را كرده‌ايد و اگر امروز از آزادي و حقوق مردم و غيره حرف مي‌زنيد، اين كار را از بد حادثه مي‌كنيد. اگر خامنه‌اي و بيت رهبري آن اشتباه احمقانه را نمي‌كردند و اجازه مي‌دادند شما سر از صندوق بيرون آوريد، اكنون نيز مانند دوران نخست‌وزيري‌تان در گذشته، از خوشحالي دم تكان مي‌داديد و كمر به خدمت ولي فقيه و سركوب مردم مي‌بستيد و در وضعيت نابسامان كشور آب هم از آب تكان نمي‌خورد. شما جنبش اعتراضي كنوني مردم را بوجود نياورديد. موجد اين جنبش تقلب در آراي مردم بود. ناراحتي شما از اين نيست كه چرا وضع مردم و مملكت به اينجا رسيده است. شما سال‌ها پس از نخست وزيري در پي كسب پول و ثروت و بهره وري از خان يغمايي بوديد كه نظام براي عمله‌هايش گسترده بود. كجاست مدركي كه حكايت از نارضايتي شما از وضع مردم و مملكت داشته باشد. شما كي و كجا و به كدام جنايت رژيم و پايمال شدن آزادي و حقوق مردم اعتراض كرديد. اعتراض كنوني شما ابراز ناراحتي شخصي شماست. ناراحتي شما از اين است كه چرا خامنه‌اي نگذاشت شما رييس جمهور شويد. اين كه شما امروز به طور تصادفي در «رهبري» اين جنبش قرار گرفته‌ايد بازي و تصادف روزگار است. در تاريخ و در همه‌ي جوامع از اين گونه تصادف‌ها در دوران چرخش‌هاي تاريخي بسيار روي داده است. ولي اين امور در جريان جنبش و مبارزه امري موقتي و گذراست. از بخت بد آقاي موسوي و هم فكران‌شان و از اقبال اين جنبش اين كه خامنه‌اي، بيت رهبري، پاسداران و در يك كلام حاكمان كنوني در حفظ حاكميت خود چنان ثابت قدمند كه در نتيجه‌ي مقاومت و جنايت‌هايشان به طور منطقي و اجتناب ناپذير جنبش مردم را از آقاي موسوي و اصلاح طلبان عبور خواهند داد و به عقب‌مانده‌ترين عناصر در ميان مردم نيز ثابت خواهند كرد كه معضل و مسئله‌ي اين جامعه نظام اسلامي در كليت آن است و نه فقط جناح حاكم. اين نظام در كليت آن است كه بايد نابود گردد و به زباله دان تاريخ ريخته شود و به جاي آن جمهوري فدرال فراديني كه مردم ايران را در مقام شهروندان، صرف نظر از عقايد ديني و اجتماعي‌شان تعريف مي كند، مستقر گردد. شعار جمهوي ايراني كه آقاي موسوي را تا اين اندازه به هراس انداخته است، نشاني از اين طليعه‌ي تاريخي است. آقاي موسوي، چنين نظامي است كه ميراث و ميوه‌ي دويست سال مبارزه مردم ميهن ما خواهد بود و نه نظام منحوس عقب‌مانده و جنايت پيشيه‌ي اسلامي شما!
m.rassekh@t-online.de


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


شهاب
2009-11-02 02:28:46
با سلام دست شما راسخ جان درد نکند ، البته اگر اشاره ای به کشتار جوانان در جنگ ایران و عراق و فرستادن آنها به این جنگ ارتجاعی در زمان نخست وزیری موسوی و این جنایت بزرگ و بلاخره بعد از آنهمه کشتار تسلیم به نوشیدن زهر شهادت خمینی میشد بسیار بهتر بود ، با تشکر شهاب

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد