به گفته توماس شمیدینگر، دانشمند علوم سیاسی اتریشی، خانواده اسد حکومت ترور خود را بر پایه ترس بنا کردند. او توضیح میدهد که این خاندان از سال ۱۹۷۰ چگونه در سوریه عمل کرده است.
اشپیگل: دیکتاتور سوریه، بشار اسد، به مسکو نزد پوتین پناه برده است، آنهم نزد همان مردی که از سال ۲۰۱۵ او را در جنگ حمایت میکرد اما اکنون او را تنها گذاشته است. چرا پوتین به دوست قدیمیاش کمک نظامی نکرد؟
شمیدینگر: گفتنش دشوار است. نه تنها روسیه، بلکه ایران نیز اسد را رها کردهاند. یا دیگر توان حمایت از دیکتاتور سوریه را نداشتند یا ارادهای برای این کار نبود. روسیه در حال حاضر به شدت درگیر جنگ اوکراین است و به نظر میرسد پوتین تصمیم گرفته که سوریه دیگر اولویتی ندارد.
اشپیگل: سوریه خود را بهعنوان یک جمهوری سوسیالیستی معرفی میکرد و از سال ۱۹۶۳ حزب سوسیالیستی بعث در رأس حکومت بود. این کشور قبلاً با اتحاد جماهیر شوروی روابط نزدیکی داشت. اخیراً نیز پوتین یک ستون مرکزی برای رژیم اسد بود – تا به امروز. چقدر مهم است که حتی ایران هم، که مدتها یکی از متحدان اسد بود، وارد عمل نشد؟
شمیدینگر: این همان ضربه مرگبار بود. وقتی دو حامی اصلی خود را از دست میدهید، دیگر شانسی ندارید.
اشپیگل: خانواده اسد به مدت ۵۴ سال بر سوریه حکومت کردند: در سال ۱۹۷۰ حافظ اسد به قدرت رسید و پس از مرگ او، پسرش بشار زمام امور را به دست گرفت. چرا سرنگونی این حکومت خانوادگی دقیقاً در این زمان ممکن شد؟
شمیدینگر: زمانبندی این موضوع بهطور قابلتوجهی با ضعف حزبالله در لبنان به دلیل جنگ با اسرائیل مرتبط است. اگرچه حزبالله، آنطور که نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، ادعا کرده، "نابود" نشده است، اما به قدری تضعیف شده که نتواند به کمک اسد بیاید.
اشپیگل: خانواده اسد چگونه در سال ۱۹۷۰ به قدرت رسیدند؟
شمیدینگر: حافظ اسد از طریق یک کودتای بدون خونریزی به قدرت رسید. برخلاف سلف خود که رویکردی کاملاً افراطی داشت و بر نابودی اسرائیل اصرار میورزید، اسد برای ایجاد اصلاحات در حزب عربی-سوسیالیستی بعث تلاش کرد. او آمادگی خود را برای مذاکره در مورد مناقشه اسرائیل و فلسطین نشان داد. با این حال، چیزی که باقی ماند و حتی تحت رهبری اسد گسترش یافت، یک رژیم بسیار استبدادی در داخل کشور بود.
اشپیگل: حکومت ترور خاندان اسد بهطور مشخص چگونه بود؟
شمیدینگر: هر دو اسد، حافظ و بشار، استادان بزرگ سیستم زندانهای شکنجه بودند. سوریه از سال ۱۹۴۹ بهطور استبدادی اداره میشود. در ابتدا، نازیهای آلمانی سابق به ایجاد یک سازمان اطلاعاتی کمک کردند و بعدها آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی نقش داشتند. حافظ اسد یک دولت پلیسی مبتنی بر نظارت با تعداد زیادی سرویسهای اطلاعاتی مختلف ایجاد کرد. بشار اسد این سیستم را به ارث برد و با آغاز جنگ در سال ۲۰۱۱ فشارها حتی بیشتر شد. در زندانهای شکنجهای مانند صیدنایا، هزاران زندانی تحت شکنجه قرار گرفتند و اعدام شدند. این خانواده کشور را با دستگاه سرکوبی کاملاً سازمانیافته پوشش دادند.
اشپیگل: آیا ترور در سوریه انگیزه ایدئولوژیک داشت؟
شمیدینگر: نه صرفاً. این امر تا حدی با این واقعیت قابل توضیح است که خانواده اسد به علویان تعلق دارند، یک اقلیت مذهبی. آنها بهویژه از سوی گروههای مخالف اسلامگرا همیشه احساس تهدید میکردند. و این نگرانی تا حدی درست بود: قیامی که اخوانالمسلمین در سال ۱۹۸۲ در شهر حماه سوریه سازماندهی کردند، بهطور هدفمند با قتل سربازان علوی ارتش سوریه آغاز شد.
اشپیگل: به دلیل اینکه باسل اسد، پسر ارشد خانواده، در سال ۱۹۹۴ در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داد، در سال ۲۰۰۰ برادر کوچکتر او، بشار اسد، قدرت را در سوریه به دست گرفت. بشار اسد بهعنوان یک نماد امید شناخته میشد. چرا؟
شمیدینگر: بشار اسد که چشمپزشکی خوانده بود، چندین سال در لندن زندگی کرده بود. مردم امیدوار بودند که او لیبرالتر باشد و مانند پدرش با خشونت حکومت نکند. حداقل در ابتدا چنین به نظر میرسید. حتی چند ماه اول حکومت بشار اسد را «بهار دمشق» مینامند.
اشپیگل: چرا؟
شمیدینگر: بشار اسد به دنبال گفتگو با نیروهای متمایل به مذاکره در میان اپوزیسیون بود، یعنی نیروهای لیبرال و چپگرا. با این حال، این دوره تنها حدود شش ماه دوام آورد. پس از آن، بسیاری دوباره زندانی شدند و رژیم به حالت پیشین خود بازگشت.
اشپیگل: چرا؟
شمیدینگر: این مسئله را تنها زمانی میتوان روشن کرد که آرشیوهای سازمانهای اطلاعاتی در دسترس قرار گیرند. هنوز مشخص نیست که آیا اسد واقعاً تمایل زیادی به اصلاحات داشت اما بهعنوان یک عروسک تحت کنترل دستگاههای امنیتی نمیتوانست راه دیگری را انتخاب کند و مجبور به سرکوب هدفمند اپوزیسیون شد، یا اینکه او از روی اراده شخصی خود این رفتار تمامیتخواهانه را در پیش گرفت.
اشپیگل: در حالی که اسد در داخل بهشدت استبدادی حکومت میکرد، در سیاست خارجی، حتی پس از پایان «بهار دمشق»، انعطافپذیری مشخصی از خود نشان داد.
شمیدینگر: درست است. پس از آنکه اسد در سال ۲۰۰۳ از گروههای زیرزمینی مسلح در عراق علیه آمریکاییها حمایت کرد، متوجه شد که این جریان بیش از حد جهادی شده و مسیر خود را تغییر داد. در آن زمان، او در صحنه جهانی مورد استقبال زیادی قرار گرفت و روزنامهنگاران با دید مثبت از او مصاحبه میکردند. ناظران و سیاستمداران غربی درباره رژیم او دچار توهم شدند – اما در داخل، متأسفانه هیچ تغییری رخ نداد.
اشپیگل: اسد در یک سخنرانی در سال ۲۰۱۱ خطاب به پارلمان گفت: «سرکوب آشوب یک وظیفه ملی، اخلاقی و دینی است. (...) قرآن کریم میگوید: فتنه از قتل بدتر است!» او با این سخنرانی، اقدامات سختگیرانه خود علیه معترضان بهار عربی را توجیه کرد. بعدها، او از گازهای شیمیایی علیه مردم خود استفاده کرد و بمبهای بشکهای را بر مناطق مسکونی انداخت. اسد چه نوع انسانی است؟
شمیدینگر: چیزی که هم حافظ و هم بشار اسد را برانگیخت، ترس واقعی و شاید اصیل آنها از اکثریت سنی بود. این ترس از تجربه تاریخی چند صد سالهای ناشی میشود که در آن یک اقلیت مذهبی بارها به حاشیه رانده شده و مورد سرکوب قرار گرفته است. اسدها همیشه از هر نوع اسلام سیاسی و اسلامگرایی هراس داشتند. و ترس یکی از قویترین انگیزهها برای رفتار سرکوبگرانه و خشونتآمیز تا حد افراط است.
اشپیگل: اما این ترس مانع از آن نشد که بشار اسد پس از آغاز بهار عربی در سال ۲۰۱۱ هزاران اسلامگرا را از زندانها آزاد کند و عمداً باعث تشدید رادیکالیسم در کشور خود شود. آیا او در این مورد اشتباه محاسبه کرد و این آغاز پایان او بود؟
شمیدینگر: در نهایت، بله. اما در ابتدا این استراتژی به خوبی عمل کرد، زیرا توتالیتاریسم سکولار اسد در مقایسه با جنون مطلق «دولت اسلامی» (داعش) نسبتاً ملایم به نظر میرسید. اگرچه سوریها هرگز چنین دیدگاهی نداشتند، اما غرب به این دام افتاد – همانطور که میتوان دید اخیراً، درست پیش از سقوط اسد، تلاشهایی برای برقراری مجدد ارتباط با او صورت گرفت. در داخل کشور، رژیم اسد از ترس مردم نسبت به اسلامگرایان استفاده کرد تا وفاداری سایر اقلیتها را به خود جلب کند، از جمله مسیحیانی که خوشحال بودند از اینکه حداقل آزادی مذهبیشان حفظ شده و از جهاد جلوگیری میشود.
اشپیگل: چرا اسد از انجام اصلاحاتی که میتوانست حکومت او را تثبیت کند، اجتناب کرد؟ چطور توانست طی سالها اینقدر از واقعیت فاصله بگیرد؟
شمیدینگر: وقتی کسی مانند اسد مرتکب این همه جنایت جنگی شده باشد، تغییر مسیر دشوار میشود. علاوه بر این، دیکتاتورها معمولاً توسط چاپلوسان و بلهقربانگوها احاطه میشوند که اطلاعات واقعی، مانند وضعیت بد ارتش، را از آنها پنهان میکنند، زیرا ارائه چنین اطلاعاتی ممکن است آنها را در خطر قرار دهد، بهویژه در شرایط بحران. این نوع از دست دادن ارتباط با واقعیت را اغلب در مراحل پایانی حکومتهای توتالیتر مشاهده میکنیم.
اشپیگل: آینده چه خواهد بود؟ آیا حالا خلافت اسلامی سختگیرانهای در سوریه ایجاد خواهد شد؟
شمیدینگر: من این را باور ندارم. روحانیون در سوریه بیشتر بهدنبال تشکیل یک امارت نرمتر هستند تا یک خلافت مانند داعش، چیزی شبیه به آنچه در افغانستان شاهد بودیم. اما به هیچ وجه نمیتوان همکاری با نیروهای دموکراتیک و کردی را بر اساس ملیگرایی سوری رد کرد. ممکن است بازسازی حاکمیت سوریه ممکن باشد، یعنی سوریه برای سوریها. یعنی ترکها، ایرانیها، روسها و آمریکاییها باید از این کشور بیرون بروند.
اشپیگل: و اگر این اتفاق نیفتد؟
شمیدینگر: در این صورت، جنگ داخلی سوریه همچنان پیامدهای طولانیمدتی خواهد داشت. زیرا قطعاً نیروهای دموکراتیک سوریه، اما احتمالاً گروههای سکولار و حتی جامعه مذهبی دروزیها، امارت اسلامی را نخواهند پذیرفت. در این صورت، با سناریویی مشابه آنچه که پس از سقوط دیکتاتور قذافی در لیبی شاهد بودیم مواجه خواهیم شد. این وضعیت احتمالاً تأثیراتی بر برخی کشورهای همسایه، بهویژه عراق، لبنان و ممکن است اسرائیل، خواهد داشت.
اشپیگل: رئیسجمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان، زمانی با بشار اسد تعطیلات میگذراند، حالا به او خیانت کرده است. ترکیه در حال حاضر چه نقشی دارد؟
شمیدینگر: ترکیه بارها ادعاهای سرزمینی بر شمال سوریه و حتی شمال عراق را مطرح کرده است. هنوز هم نقشههایی در رسانههای ترکیه منتشر میشود که شمال سوریه را بهعنوان خاک ترکیه نشان میدهند. من بهسختی میتوانم تصور کنم که ترکیه بهطور داوطلبانه مناطق اشغالی در سوریه را تخلیه کند.
اشپیگل: آیا این ادعا ریشه تاریخی در توافق سایکس-پیکو دارد که بریتانیا و فرانسه پس از جنگ جهانی اول قصد داشتند مرزهای خاورمیانه را تغییر دهند؟
شمیدینگر: دقیقاً، این منافع امپریالیستی به ترومای سیاسی امپراتوری عثمانی مربوط است. ترکیه میخواهد شکست خود در جنگ جهانی اول را جبران کند.
اشپیگل: برای اتحاد ضداسرائیلی ایران، «محور مقاومت»، سوریه اهمیت فراوانی داشت. آیا این محور حالا شکسته است؟
شمیدینگر: این محور کاملاً نابود نشده، اما تأثیرگذاری آن بهشدت کاهش یافته است. اینکه ایران اسد را رها کرده است، نشانه روشنی است که تهران سعی دارد خود را از بحران خارج کند. من تعجب نمیکنم اگر ایران بهطور کامل در سیاست خارجی خود تغییر مسیر دهد و شاید سرانجام به دنبال نزدیکی با غرب باشد.
اشپیگل: پس از ۱۴ سال جنگ، سوریه نابود شده است، اقتصاد در حال فروپاشی است و نخبگان فکری کشور رفتهاند. چگونه و به دست چه کسی ممکن است بتوانند یک قانون اساسی جدید یا کشوری جدید بسازند؟
شمیدینگر: با توجه به اینکه احتمالاً ایالات متحده تحت رهبری ترامپ غایب خواهد بود، اکنون نوبت ماست. اتحادیه اروپا ابزار زیادی در دست دارد تا توسعه در سوریه را بهطور مثبت تحت تأثیر قرار دهد. باید با استفاده از یک طرح مشابه مارشال، بازسازی سوریه را تأمین مالی کرد. برای این کار باید پول زیادی هزینه کرد، اما این را باید به شرایط سیاسی مرتبط کرد: باید تضمین شود که در آنجا امارت اسلامی تأسیس نمیشود، حقوق بشر و حقوق اقلیتها تضمین میشود و یک روند سیاسی آغاز میشود که به دولتی حداقل چندصدایی منتهی شود. چشمپوشی و فرار از مسئولیت قطعاً ایده خوبی نیست.
اشپیگل: چه شانسهایی برای موفقیت اتحادیه اروپا در یافتن یک موضع مشترک درباره سوریه میبینید؟
شمیدینگر: متأسفانه شانس زیادی نمیبینم. با این حال، داشتن یک سوریه باثبات، منافع حیاتی اتحادیه اروپا است. زیرا اگر این روند موفق نشود، ما با موج بعدی پناهندگان روبهرو خواهیم شد.
توماس شمیدینگر، دانشمند علوم سیاسی، انسانشناس اجتماعی و فرهنگی است. او در مؤسسه علوم سیاسی دانشگاه وین تدریس
میکند و زمان زیادی را در خاورمیانه سپری میکند. او تنها سه هفته پیش در سوریه بوده است.
به نقل از "اشپیگل آنلاین"
برگردان: هوشمند