
علی اکبر اکبری عیدگاهی، نویسنده و پژوهشگر ایرانی (مشهد، اردیبهشت ۱۳۱۴- ۲ خرداد ۱۳۷۱ کلن، آلمان).
بر اساس اطلاعاتی که نویسنده از خود میدهد: (ر. ک : علی اکبر اکبری از زبان خودش، در ادامه مقاله )، در شش سالگی پدرش را در مشهد از دست میدهد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد و تهران میگذراند. در تهران در دارالفنون درس میخواند. چون خانوادهاش کار نانوایی میکردند، او نیز پس از فوت پدرش مدتی به عنوان کارگر نانوا نزد برادرش در مشهد به کار در این حرفه میپردازد. هزینهی تحصیل خود را از این راه تأمین میکرد. حرفههای گوناگون را میآزماید. در سالهای پس از کودتا علیه مصدق به کارهای سندیکایی در میان کارگران نانوا میپردازد (فلش-- اکبری، پیشین).
"من به طور کلی در مدت عمر خود به طور مداوم از کسانی بودهام که عمدهی وقت خود را صرف مبارزه با برای آزادی و استقلال ایران و برقراری دموکراسی در کشور خود کردهاند. سرمشق من در وهلهی اول دکتر مصدق بود که برای به ثمر رسیدن آرمانهای جنبش وی به خصوص دموکراسی در کشورم کوشش کردهام." (--اکبری، پیشین).
از قرار معلوم، در مشهد همراه با علی شریعتی (۱۳۱۲-۱۳۵۶) که دو سال از او بزرگتر است، به جمعیت «خداپرستان سوسیالیست» که آن هنگام به رهبری محمد نخشب تازه در این شهر شروع به فعالیت کرده بود میپیوندد (ر. ک: ردیهی سایت علی شریعتی، یگانه منبع موجود در بارهی این دوره از زندگی اکبری). اکبری در سرگذشتی که بعدا در مورد خود نوشت ( -- اکبری، پیشین) این دوره از زندگی خود را مسکوت میگذارد.
چون این ردیه اطلاعات مهمی از اکبری در بردارد، بهتر میبینیم عین آن را بیاوریم:
«علیاکبر اکبری عیدگاهی، دبیر علوم اجتماعی دبیرستانهای مشهد و از اعضای سابق نهضت «خداپرستان سوسیالیست»(۱) در دهه ۳۰ بود. نقدهای او علیه کتاب اسلامشناسی شریعتی (که در دی ماه ۱۳۴۷(۲) در مشهد منتشر شده بود)، ابتدا در ماهنامه «فصلهای سبز»(۳) منتشر میشود و موجی از مخالفت و موافقت بین دانشجویان و دبیران میانگیزَد. کتاب «بررسی چند مسأله اجتماعی»، در نقد آرای شریعتی، در سال ۱۳۴۹ منتشر میشود.
در گزارشهای ساواک، که از اختلاف نظرهای این دو نفر استقبال میکرده، آمده است: «شریعتی اکبری را فردی معرفی میکند که میخواهد با پشتیبانی از سرمایهداری کنونی در ایران کارهای گذشته خود را لوث کند و اکبری نیز او را کهنهگرا و مرتجع و آخوند معرفی مینماید.»
سایت مذکور تاریخ این یادداشت را ۱۳۵۶ مینویسد.
پس از گرفتن دیپلم در اواخر دههی ۱۳۳۰، به تهران میآید و به عنوان معلم در وزارت فرهنگ (امروز آموزش و پرورش) استخدام میشود. به فعالیت صنفی در میان معلمان میپردازد. در بسیج عمومی معلمان تهران برای بهبود وضع حقوقی، علیه سانسور و برای آزادی انتخابات فعالیت موثر داشت (--اکبری از زبان خودش، پیشین)، از کسانی بود که بزرگترین مسالمتآمیز معلمان را برای اعتراض به کمبود حقوق و وضع ناگوار شرایط تدریس و سانسور صنفی و دیکتاتوری رژیم شاه در سال ۱۳۳۹ سازمان داد. تظاهرات مسالمت آمیز عظیم معلمان در مقابل مجلس شورایملی منجر به هجوم عوامل رژیم و کشته شدن دکتر خانعلی یکی از اعضای کانون معلمان و سپس سقوط دولت شریف امامی گردید (-- اکبری از زبان خودش، پیشین)
همزمان با استخدام در وزارت فرهنگ، برای تحصیل وارد دانشگاه تهران میشود و در دانشکده ادبیات و علوم انسانی، رشتهی جامعهشناسی ثبت نام میکند. در همین رشته در اوایل دههی ۴۰ لیسانس میگیرد. در سال ۱۳۳۹ در جبههی ملی ایران مجدداً شروع به فعالیت میکند. (--اکبری، پیشین).
در اوایل دههی ۴۰ در رشتهی جامعهشناسی لیسانس میگیرد. در سال ۱۳۳۹ به جبههی ملی دوم که تازه راه افتاده بود، میپیوندد و در آنجا به فعالیت میپردازد. او را از اعضای بسیار فعال جبههی ملی دانستهاند. اکبری همزمان در کمیتهی دانشگاه همکاری داشته است (-- هوشنگ فیلسوف در یادنامهی دوست؛ هوشنگ کشاورز صدر... ). در آن زمان «سازمان دانشجوییِ» جبههی ملی یگانه تشکل دانشجویی صنفی سیاسی به شمار میرفت و تقریباٌ تمام دانشجویان ایران را در بر میگرفت. در تظاهرات دانشجویان در دانشگاه در 29 آبان ۱۳۳۹ شرکت فعال داشته است (-- هوشنگ فیلسوف، پیشین) : "در آن تظاهرات چندین نفر سخنرانی کردند، از جمله پروانه اسکندری و علی اکبر اکبری. در تمام روز تا هنگام غروب، عدهای خستگیناپذیر، به ویژه اکبری در پشت میکروفون بودند.. شهرت اکبری از همان روز آغاز شد." (-- فیلسوف، پیشین).
او که زمانی در مشهد عضو جمعیت «سوسیالیستهای مسلمان» بود و برابر اعضای آن می اندیشید، به گفتهی هوشنگ فیلسوف، در سال تحصیلی ۱۳۳۹-۴۰، که مصادف با اولین سال تحصیلش در رشتهی جامعهشناسی بود، با مارکسیسم آشنا میشود و آن را کاملاً میپذیرد. این گرایش او در دو کتابی که نوشت[کذا]، نمایان است." (--فیلسوف، پیشین).
در دوران تحصیل چهار سالهی دانشگاه به علت فعالیتهایش روی همرفته سه بار زندانی میشود. در این دوره مدت زندانها کوتاه بود، ولی یکی از این دفعات یک سال تمام در زندان ماند، که میان دستگیرشدگان در اوایل دههی چهل بیشترین زمان محسوب میشد. (--اکبری از زبان خودش). مدتی را در انفرادی میگذراند. در این مدت تحت فشارهای روحی و جسمی قرار میگیرد د و شکنجه میشود. ساق پایش شکسته و دندانهایش آسیب میبیند. در سازمان دانشجویی جبههی ملی ایران که فعالیتش تا ۱۳۴۴ ادامه داشت، یکی از سرشناسترین فعالان جنبش شمرده میشد. برای نشریهی این سازمان، «پیام دانشجو»، مقاله مینوشت. از آنجا که وجود او را در تهران زیانآور تشخیص داده بودند، در سال ۱۳۴۲ به درخواست ساواک از وزارت فرهنگ اخراج میشود و به حالت تبعید به کرمان میرود. طی چهار سال تبعیدش در کرمان همچنان معلم بود، ولی او را تحت نظر داشتند. پس از گذراندن این مدت با بازگشت او به تهران موافقت میشود. در همین سال ازدواج میکند. نقل میکند که در مراسم ازدواجش مأموران به جشن منزل همسرش وارد شده و در میان مدعوین مستقر شده بودند (-- اکبری از زبان خودش، پیشین) . در سال ۱۳۵۰ در تهران بدون هیچ سبب و دلیلی فقط به خاطر دوستی با بعضی با برخی از زندانیان سیاسی، مجدداً زندانی میشود و ۸ ماه تمام را در زندان میگذراند؛ شکنجه میبیند و بعد از یک سال و نیم آزاد میشود. حکم آزادیاش با حکم اخراج از شغل معلمی در آموزش و پرورش همراه میشود (-- اکبری از زبان خودش). چون یکی از کارهای دیگرش تحقیق و نویسندگی بود، پس از آن توانست عمدهی وقت خود را به تحقیق و نویسندگی تخصیص دهد. نیز توانست در یک از شرکتهای صنعتی استخدام شود (همان).
با شروع فعالیت «کانون نویسندگان» [ایران] در سال ۱۳۵۶ مجدداً شروع به فعالیت میکند، و به گفتهی او «از مؤسسان فعالیت مجدد کانون بوده است. اعضای این کانون در پیشبرد دموکراسی نقش مهمی داشتند. عمده فعالیت او در کانون متمرکز میشود و یکی از کسانی بوده که فعالیت کانون نویسندگان را با سازمان ملی دانشگاهیان ایران و جمعیت حقوقدانان ایران و کمیته دفاع از زندانیان سیاسی در ایران هماهنگ میکرده است. در «کمیتهی دفاع از زندانیان سیاسی» برای آزادی زندانیان سیاسی شرکت مستمر داشته. با سقوط رژیم شاه و پایان سلطنت در ایران مجدداً در سال ۱۳۵۷ به شغل معلمی خود باز میگردد، ولی پس از ۶ ماه با صدور حکم وزارتی از وزارت آموزش و پرورش اخراج میشود. با وجود این فعالیتش همچنان با همان اهداف قبلی برای استقرار دموکراسی در ایران در کانون نویسندگان ادامه مییابد، تا اینکه در سال ۱۳۵۹ کانون نویسندگان همراه با کلیهی سازمانهای مشابه تعطیل میشود و بسیاری از اعضای آن فراری یا زندانی یا گوشه نشین میشوند. بسیاری از اعضای کانون نویسندگان و سایر آزادیخواهان، به خصوص پس از خرداد ۶۰ تحت تعقیب قرار میگیرد. بعد از تعطیل [شدن] مرا هم به بازجویی کشاندند و با رفتار خودکامهی رژیم روبرو بودم. نه خود اجازهی کار داشتم نه همسرم. با ترس از سرکوب نهایی رژیم، زندگی پر اضطراب برای خود و همسر و فرزندانم ادامه داشت (--اکبری از زبان خودش، پیشین).
یک سال و نیم پیش [بر اساس تاریخ مقاله، ۱۹۸۴/ ۱۳۶۳] بیمار میشود، به طوری که قادر به تکان خوردن نبود. در همین زمان نوبت او نیز میرسد و دادسرای انقلاب در اوین او را احضار میکند.در ادامه مینویسد: بار اول که در تهران سکته میکند قادر به حرکت نبوده است (-- اکبری از زبان خودش، پیشین). یک سال و نیم پیش بیمار شدم [۱۳۶۳] به طوری که قادر به تکان خوردن نبودم.» «در همین زمان نوبت احضارم رسید و دادسرای انقلاب در اوین مرا احضار کرد. چون قادر به حرکت یا فرار نبودم همسرم مراجعه کرد و اطلاع داد بیمارم ولی با وجود ملاحظة اسناد بیماری جواب شنید که به ما ارتباطی ندارد. بالاخره قبول کردند که در اولین فرصت که قادر به حرکت باشم حاضر شوم. در همین خلال همسرم با استفاده از ناهماهنگی ارگانها و بیماری من و گواهی پزشکان، موجبات مسافرت مرا به آلمان فراهم کرد. در تهران مأموران پس از آمدنم به آلمان چندین بار به منزلم مراجعه کردند و طوری وسایل وحشت و اضطراب خانواده فراهم شد که ناچار فرزندان و همسرم خانه را تعطیل [کردند] و همگی بالاخره و بطور قطعی به آلمان نزد من آمدند. از تهران اطلاع دارم که در حدود ۶ یا هفت اکتبر ۱۹۸۵ نیز مأموران به همان محل سابق سکونتم مراجعه کردهاند و همسایگان را در بارة من مورد پرسش قرار داده و گفتهاند هر جا باشم باید فوراً به دادسرای انقلاب مراجعه کنم.
او که در تهران سکته کرده، در آلمان مجدداً سکته میکند و در دوم خرداد ۱۳۷۱ در سن 57۵۷ سالگی جان میسپارد (-- یاد ویادبود علیاکبر اکبری، کانون نویسندگان ایران - در تبعید).
در پایان نوشتهی «علی اکبر اکبری از زبان خودش» میگوید:
علاوه بر مقالاتی که در مجلات مختلف انتشار دادهام با وجودی که چندین اثرم به علت سانسور هیچگاه اجازة انتشار نیافت، کتابهای چاپ شدهام عبارتند از :
۱- لمپنیسم [۱۳۴۲، ۱۳۴۳، انتشار رسمی ۱۳۵۲]
۲- بررسی چند مسئلة اجتماعی [(در نقد آرای علی شریعتی) (مشهد، ۱۳۴۷؛ تهران،چاپ سوم، ۱۳۵۶)]
۳ - علل تاریخی ضعف بورژوازی در ایران
۴- اقتصاد اسلامی.
مقالات:
او تاریخ این نوشته و محل آن را " آلمان ۱۹۸۶ [۱۳۶۵] مینویسد.
مجلسهای یادبود:
_ در تهران
علیاکبر اکبری نویسندة آزاداندیش و پژوهشگر فرهیخته که عمر پربار اما کوتاهش را با عشق به فرهنگ ایران و آرزوی بهروزی انسان گذراند، درگذشت و همگان را سوگوار کرد. مراسم یادبود روز سهشنبه ۲۶/۳/۱۳۷۱ ساعت ۴ تا ۳۰/۵ بعدازظهر در مسجد الجواد (ع) واقع در میدان هفتم تیر برگزار است.
این یادداشت با انشای رضا براهنی، هوشنگ گلشیری و ...فراهم آمد، . به همت همانها با امضای بیش از ۱۰۰ تن از اهل قلم در یکی از شماره های نزدیک به مجلس یادبود در روزنامهی اطلاعات چاپ شد .
- در آلمان:
کانون نویسندگان ایران (در تبعید)، ماه گذشته یکی از یاران گرانقدر خود را از دست داد. زندهیاد علی اکبر اکبری، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی، ساعت ۲۲ روز شنبه ۲۳ مه ۱۹۹۲- دوم خرداد ۱۳۷۱- در شهر کلن آلمان چشم فروبست و به ابدیت پیوست.
چهرة درخشان اکبری، اما پیوسته در اوراق تاریخ چهل سالة اخیر ایران چون یکی از نقطههای روشن وجدان و ایمان اجتماعی روشنفکران ایران بر جا خواهد ماند.
او، به شهادت آثارش، نویسنده و محققی شجاع و مبارزی انحرافناپذیر بود که در جوانی طنین صدایش فضای دانشگاه تهران را پر میکرد و در قلمرو پژوهش و فرهنگ، اندیشهاش روشنگر تاریکیهای خرافهپرستی و جهل در دوران پر اختناق سلطنت بود و در طلوع استبداد دینی نیز مبارزی سرسخت باقی ماند.
ما این ضایعه را به خانوادة محترم اکبری، همسر و دختر گرامی وی، و به یاران کانون و به جمع روشنفکران ایران که یاری و همگامی چنین فرزانهای را از دست دادهاند، تسلیت میگوییم.
نقل از «یاد و یادبود علی اکبر اکبری، پیشین».
منابع:
- «علی اکبر اکبری از زبان خودش»، در خبرنامهی کانون نویسندگان ایران در تبعید، شماره ۸ (مرداد ۱۳۷۱/ ژوئیه ۱۹۹۲). صص ۱- ۳.
- «علی اکبر اکبری»، در سایت علی شریعتی (تهران).
- «هوشنگ کشاورز صدر و جبههی ملی دوم؛ هوشنگ فیلسوف در گفتگو با ناصر مهاجر»، در یادِ دوست؛ یادنامه هوشنگ کشاورز، لندن گردآورندگان و ویراستاران: ناصر مهاجر وسیروس جاویدی ( سوئد، ۱۴۰۱) صص ۸۱-۱۰۵.
سپاس از:
- پژوهشگران آقایان اسد سیف؛ و محمد حسین خسروپناه.
- خانم آزاده مازندرانی، برادر زادهی زندهیاد علی اکبر اکبری، برای عکس.
اردیبهشت ۱۴۰۲
به نقل از "آوای تبعید" شماره ۴۱
____________________
۱- علاوه بر اطلاعات پراکنده در این مورد، این دو کتاب نیز در دستاند: محمود نکوروح، نهضت خداپرستان سوسیالیست (تهران، چاپخش، ۱۳۷۷)؛ محمدحسین خسروپناه، نهضت خداپرستان سوسیالیست (تهران، پیام امروز، ۱۴۰۰).
۲- این نسخه را ندیدهام.
۳- فصلهای سبز، گاهنامهای است که به همت هرمز ریاحی تا ۳ شماره در تهران انتشار یافت (شماره اول ۱۳۴۸؛ شماره دوم ؟؛ سوم. ۱۳۵۸).