اگر این نکته را باور دارید که از خُرد کلان برخیزد، آنگاه به خواندن ادامه دهید. والا به خود هی باید نهیب بزنید که نکند این حرفها از کاه کوه ساختن باشد؟!
نگارنده برای آن که پایه قرارداد یادداشت خود را محکمتر سازد، البته به رهنمود سعدی نیز میتواند ارجاع دهد. او، یعنی آن شاعر جهان دیده، که گفته: "اندک اندک به هم شود بسیار/ دانه دانه است غله در انبار". یا بیتی از فیض کاشانی را شاهد میتوان گرفت که سروده:" آب چشم آخر بخواهد بردنم تا کوی دوست/ قطره قطره جمع گردد عاقبت دریا شود". این پیشزمینه را بخاطر نکتۀ زیر آوردم. این که بگویم چرا "شیطونکها" را عنوانی برای رُمانی از داستایفسکی در نظر میگیرم که تا به امروز سه تا ترجمه فارسی به خود دیده است. آنهم با عناوینی متفاوت. از "تسخیر شدگان" علی اصغر خبره زاده تا "شیاطین (جن زدگان)" سروش حبیبی و این اواخر با "جن زدگان" نسرین مجیدی.
از این ترجمه ها، فقط دومی بطور مستقیم از روسی ترجمه شده است. اولی و سومی بترتیب از مبداهای زبانهای فرانسه و انگلیسی به فارسی رسیده اند.
همچنین در مقایسه های مندرج در مطبوعات که میان چند پاراگراف برگزیده از متن ترجمه ها صورت گرفته، بنظر میرسد ترجمه دومی وفاداری بیشتری به روحیه متن اصلی دارد.
در هر حال در زبانهای دیگر نیز این تعدد ترجمه ها و عناوین در مورد رُمان داستایفسکی وجود دارد. بطور مثال در آلمانی از آغاز قرن بیست تا امروز چهار و پنج برگردان از اثر یاد شده به بازار کتابخوانان عرضه گشته است. البته فقط تفاوتهای زبان مقصد، همت و دقت مترجمان متفاوت نیست که باعث چندگونگی متن و عنوانها شده، خود گزینش داستایفسکی از زبان محاورۀ روسها برای نام اثر، که با گذر زمان البته تغییراتی به خود دیده، علت گوناگونی معادلها و مترادفها است.
بواقع واژه "به سی" روسی را که حتا املایش دراین میان تغییر کرده، اگر امروزه به فارسی بخواهیم برگردانیم یکی از معادلهای مناسبش همین "شیطونکها" میشود. شیطونکی که مترادف رفتار جوانان و بزرگترهای بالغ میگیریم که بازیگوشند. در حالی که "شیاطین" فقط شکل کتابی و فاخر آن اسمی است که داستایفسکی به علامت تصغیری آورده است.
برای فهم گزینش چنین عنوانی از سوی داستایفسکی، اینجا درست وقتی است که به سرگذشتش بایستی رجوع داد. چون آن عنوان همچنین لایه هایی از اشارات ضمنی را دارد.
نخستین اشارۀ بر زبان نیامده در عنوان، به نکتۀ زیر بر میگردد که در عالم همواره امکان برخاستن کلان از خُرد وجود دارد. چنان که پیامد هر بازیگوشی هر چقدر هم کوچک به فاجعه عظیمی میتواند مبدل گردد. این گسترش پذیری امر کوچک که در آغاز یادداشت بدان ارجاع دادیم، در واقع پرنسیب و اصلی در جهان بینی داستایفسکی است. معیاری که از تجربه و شناخت شخصی او برمیخیزد. داستایفسکی که بهتاریخ ۲۲، ۱۲، ۱۸۴۹ در یک گروه شش نفره ردیف گشته و قرار بوده اعدام و تیر باران شود، بواقع الا بختکی نجات یافته است. سه نفر اول این گروه شش نفره را آنگونه که شرح حالش میگوید، تیرباران میکنند. ولی او که جز سه نفر بعدی بوده، شامل عفو فرماندۀ اعظم یا شخص اول مملکت گشته است. این واقعه را میتوان همچون موقعیتی استثنایی در عمر او در نگر گرفت که با خود اشرافهایی را در بر داشته است. از جملۀ این اشرافها همانا رد اعدام و تیرباران انسان است. چون آدمی با حذف دیگری بخشی از کلیت خود و انسانیت را نابود میکند.
البته داستایفسکی با گریز از دست تیرباران هنوز دهسالی در سیبریه میماند. ۴ سال اول را در زندان ادامه به حیات داده و شش سال بعد گماشته و خادم ارتش گشته است. بگذریم که وی بعد از آزادی نیز همچنان در سفر به مناطق دیگر سرمای استخوان سوزی را تجربه کرده است.
در نتیجه عناصری از تجربۀ این دورۀ زندگانی سخت و توام با سرمازدگی در سیبریه، بر باقی عمر وی تاثیری بی وقفه دارد. یکی از این عناصر موثر، همان خواندن مداوم انجیل همچون یگانه کتاب در دسترس زندان است. دیگر رویکرد وی شیفته و واله شخصیت عیسا گشتن است. شخصیتی که بعد متر و معیاری داستایفسکی برای اندازه گیری کل بشریت میشود. این که چقدر منطبق بر آن الگو، رفتار خوب و بد داشته اند.
از این رو وقتی داستایفسکی شرحی از قهرمانان و ضدقهرمانان خود را بهدست میدهد ما با غول بچههای اساطیری یا ابر انسان آرزوی نیچه روبرو نیستیم. چون حتا وقتی آدمها بازیگوشی میکنند و به انهدامهای بزرگ دست میزنند، آنچنان در چشم داستایفسکی بزرگ جلوه ندارند. آنهم بزرگی به اندازۀ آن فرشتۀ مطرود که شیطان خوانده میشود و صورت جمعش شیاطین میگردد. چرا که بههر حالت این شیطان است که در روایتهای مذهبی با خدا سرشاخ شده است. بنابراین تمام آن تسخیرشدگان یا جن زدگان، آدمهایی که همگی مفعول فاعلی بیرون از خود هستند، یک لحظه به پای شیطان نمیرسند تا همچون زیر مجموعه ای از "شیاطین" خوانده شوند. ایشان یعنی آن انسانهای دور و بر نویسنده روس تبار، فوقش شیطونکهایی هستند که توسن بازیگوشی را دنبال کرده و از پرتگاهی فرو افتاده و واژگون گشته اند.
بنابراین نگارنده، که خواسته خوانشی فراگیر از روایت شیطونکها داشته باشد، داستایفسکی را فقط در حال همدردی با ایوانف نمیبیند. ایوانفی که در سال ۱۸۶۹ قربانی ترور درون گروهی و اعضای جرگۀ مبارزۀ زیرزمینی میشود که نچایف معروف رهبرش بوده است. نچایفی که گروهش توسط پلیس تزاری دستگیر شده و خودش نیز در زندان و بسال ۱۸۸۲ میمیرد. گرچه روح این ستیزه جوی ماکیاولیست، در نسلهای بعدی مبارزان، قربانیانی را گیر میآورد و در جان آنها حلول میکند.
بهر صورت در رُمان شیطونکهایی که بهسال ۱۸۷۳ انتشار یافته، بهنظر میرسد داستایفسکی برای خود هم دوباره تعیین تکلیف کردهاست. ولی این "تکلیف"، تفاوتش با قبل در تجربه و هوشمندی بیشتر او است. ژوئیه ۱۸۴۹ یعنی شش ماه قبل از وقت اعدامش در نامهای نوشته (نقل به مضمون): در وجود آدمی ذخیرۀ عظیمی از تحمل و حیات موجود است که قبلا آن را نمی شناختم، اما تجربۀ کنونی آن را به من آموخته است". یک ماه بعد دوباره در نامه ای دیگر با خود تجدید عهد میکند:" مایوس شدن ، گناه عظیمی است. کار مداوم، همان خوشبختی واقعی است".
براساس چنین باوری است که او توفیق مییابد "ادبیات جهانی" خلق کند. ادبیاتی که با زورق روایت به مجرای تاریک بطن و ضمیر خود و انسانهای محیط اطراف ره میسپارد و از مشاهدات گزارش میکند.
منتها در پایان یادداشت خود از بیان یک نکته فرعی نمیتوانم بگذرم. این که به سرلوحه اثر یادشده ای رجوع دهم که برایم تامل برانگیز بوده است. بطوری که سایه ای از تناقض گویی روایت اناجیلی بر برداشت داستایفسکی را به نمایش میگذارد.
در سرلوحه کتاب، داستایفسکی به گوشه ای از انجیل لوقا، باب هشتم و آیه های ۳۲ تا ۳۷ حواله میدهد. در آن گوشه از بیوگرافی عیسا میخوانیم که پیامبر ترسائیان خواسته دیوها را برای ارسال نکردن به دوزخ اجابت میکند. بعد روایت اطراف محل مواجهه عیسا با دیوها را نشان میدهد. چراگاهی که در آن گله ای از خوکها به تغذیه مشغولند. اینجا دیوها از عیسا تقاضا میکنند که به درون خوکها انتقال یابند و روح ایشان را بدست گیرند. عیسا میپذیرد و دیوها در خوکها حلول کرده گله را از پرتگاهی به دریا میاندازند تا غرق شوند.
اینجا از "پسر خدا" که طبق روایتها ذهنیتی آینده بین بوده، آیا نباید پرسید که چرا در قربانی سازی آن حیوانات زبان بسته شراکت جسته است؟ در ضمن داستایفسکی که میخواسته با آفرینش ادبی و بیان روایت خود را هر لحظه بیشتر به آزاد منشی نزدیک سازد، چرا از این واقعه قربانی سازی حیوانات برای کتاب خود سرلوحه ساخته است؟ اینان پرسشهایی هستند که از منظر ذهن روزآمد و هوادار رئالیسم انتقادی در روند خوانش اثر "شیطونکها" پدید میآیند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد