در پهندشت تب زده اى، خشك و چاك چاك
در گُلْخَن ١ِ مهيب و لهيبى هراسناك
سركش، نهال ِ پُرْ بَرى از بطن٢ شوره زار
جوشيد و سر كشيد و برون شد ز قلب خاك
ابرى نبود تا بنوازد به قطره اى
كام ِ عَطَشْ كشيده و آتش چشيده اش
با اشك خود بشويد از آن پيكر نحيف٣
هُرْمِ غبارِ گرمْ تنِ رنجديده اش
آوخ كه هر نسيم كه از دور ها وزيد
آن گَرْده ى مُذابْ٤ ز پيرامُنَشْ نرفت
كامش جز آب چشمه خورشيد تر نشد
شد بارور ز خشم و خروشيد و بَرْ شِكُفت
هر غنچه اى كه از سر و شاخش شكوفه زد
او را به جز شعاع فروزان ثمر نبود
تا توده مذاب زمين ريشه اش دويد
قوتش به غير آذر و شور و شرر نبود
با شعله هاى سركش بار و بَرَش به جهد
چندى به پاى ماند و بر آشفت و بر فروخت
دردا كه نا اميد و گرانبار و بى پناه
در آن كوير خشك ز سر تا به پا بسوخت
اى بادها كه هيچ قفس نيست جايتان
آواره در سراسر عالم به چرخشيد
يادى چرا ز سوخته كامان نمى كنيد
بر آن كوير خشك چرا سر نمى كشيد؟
آن عَزْمِ جَزْمِ ٥ صاعقه ٦ آسايتان چه شد؟
اى باد هاى عاطل٧ سر گشته در جهان
توفان شويد، و باز بتوفيد توامان
بر آن كوير خشك خُنُكْ بادِ بى امان
اى ابر هاى گمشده در كهكشان هجر
آن رعد و برق و ريزش ِ بارانتان كجاست؟
رگبار هاى روشن رخشانتان چه شد ؟
شوينده رود هاى خروشانتان كجاست؟
اى ابر هاى خفته در آغوش آسمان
خيزيد و زآن فراز بغريد همزمان
غران شويد و باز بباريد سر گران
شوييد سر بسر تن اين دشت ِ بيكران
تا واستاند آب زلال و روانتان
سوز و شرار و آتش و هرم كوير را
تا بيش از اين فرو نكشد آن زمينِ خشك
در كام خود نهال صغير و كبير٨ را
پاريس
يكم دسامبر هزارونهصد ونود چهار
________________________
*: در رثاى زنده ياد استاد على اكبر سعيدى سيرجانى
(١) :گلخن:آتشخانه ى گرمابه راگويند كه پيش ازاين براى گرم كردن آب مورد استفاده بود.
(٢): بطن : دل-اندرون
(٣):نحيف: لاغر- ناتوان
(٤): مذاب : آبشده - گداخته
(٥): عزم: آهنگ - اراده- قصد- تصميم- جزم: استوار - محكم - قطعى- عزم جزم: اراده محكم
(٦): صاعقه :آذرخش .برقى كه از ابر بر زمين افتد.
(٧): عاطل: بيكار - بيهوده
(٨): صغير و كبير: كوچك و بزرگ
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد