logo





موضوعی غامض در پدیدۀ غریبی به‌نام بهرام قبادی

شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - ۲۳ نوامبر ۲۰۲۴

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
بهرام قبادی، آنگونه که ویدیوی انتشار یافته در یوتیوب نشان می‌دهد، چندی پیش قبراق جلوی دوربین موسسۀ انتشاراتی شرق نشسته‌است. او به پرسش‌های احمد غلامی (سردبیر شرق) پاسخ می‌دهد تا در مورد "عصر چریک‌ها" برگه‌ای را به روند مستند سازی آن موسسه علنی و قانونی بیافزاید. عصر "چریک‌هایی" که گویا قرار است سپری گشتنش القا شود.

در قبل نمونه‌ای از این تصویر برداری موسسۀ شرق را در مصاحبه با بهمن بازرگانی داریم. ایشان، یعنی قبادی و بازرگانی، فعالین سابق چپگرایی و اهل مبارزه قهرآمیز در دهه های پیش از انقلاب ۵۷ بوده‌اند. حال در پیرانه‌سری در فکر رد آن عصیان و شورش جوانی گشته‌اند. چرا که در روند تجربه اندوزی و گذر ایام به برخی از شک و تردیدها در گزینش‌ها و عملیات خود رسیده‌اند. به طوری که جهان‌بینی سازمان‌های مربوطه( فدائیان و مجاهدین) را زیر سوال برده و بالطبع برخی از الگوهای رفتاری ایشان را نفی می‌نمایند.

در هر حالت وقتی آدم با تجربه با فاصله گذشته خود را مرور می‌کند، در تماشاگر و ناظر اثر گذار است.

مخاطب، به‌ویژه اگر جوان و کم تجربه باشد، می‌تواند سوال کند و مسئله دار شود. چنان که در او تزلزل ایجاد شده و دیگر نتواند بی وحشت و بی مهابا به عرصه فعالیت سیاسی وارد شود.

این آن نتیجۀ روشنگرانه‌ای است که می‌باید از بطن چنین "اعترافات" و بازبینی گذشته درآید. در هر حالت از این "نتیجۀ روشنگرانه"سپهر همگانی و اذهان عمومی بهره دارد زیرا که با مکث و تامل بر گذشته، میزان شناخت و آگاهی را نیز بالا میبرد.

اما یک نهاد دیگر نیز هنگام پخش این نوع "اعترافات" و پیدایش "نتیجۀ روشنگرانه" از این "میانه" بهره می‌برد. چرا که پیامد چنین فاش گویی از رازهای مبارزه مخفی هم‌چنین در ریل گذاری سیاست کلان توسط حاکمیت لحاظ می‌گردد. به طوری که سرویس‌های امنیتی با استفاده از چنین نمایش‌هایی در پی کاهش شمار ناراضیانی هستند که می‌توانند به جبهه براندازان نظام حاکم بپیوندند. در جلد چریک از جان گذشته در آینده.

حال با در نظر گرفتن امر غامض و پیچیده یاد شده در روند اعترافات، فاش گویی و بازبینی گذشته، بپردازیم به گفته های بهرام قبادی که دنباله رو چنگیز برادر بزرگتر بوده است. این برادران گویی از خانواده با نفوذ و موثری در مازندران برخاسته اند. به طوری که پسر ارشدشان، چنگیز، یکی از نخستین جانباختگان جنبش چریکی در سال ۱۳۵۰ بشمار رفته است.

با این حال بهرام قبادی آن‌گونه که حرفش در ویدیو و متنش(روایت آدم‌های سیاسی) نشان می‌دهد، در کل و کلیت سرگذشت خود آدم ماجراجویی است و نه کنجکاو. چون به اعتراف خودش از رای و شناخت شخصی در حرکت اجتماعی و رعایت ضوابط آگاهانه حرکت نکرده است. او بیشتر روابط عاطفی را در تصمیم گیری‌های خود دخالت داده و وارد حیطۀ مبارزه عملی و کنشمندی سیاسی گشته است.

این نکات را در یادداشتی برای دوستی نوشتم که در این باره نظرم را پرسیده بود. نوشتم باید در متن بهرام قبادی(آدم‌های سیاسی) تامل کرد که شاخ و برگ دار و مفصل‌تر از سخن ویدیویی او است.

آن‌جا بایستی بر تناقضاتی انگشت گذاشت که در حرف و متن وی خود را آشکار می‌کنند. اما پیش از این که به جزئیات سرگذشت قبادی بپردازم، برای دوستم از تعجب خود می‌گویم. این که خطه و دیار مازندران عجب استان ناهمگون و پُر تناقضی است. هم نیما را زائیده و هم رضا سوادکوهی را. بگذریم که بهرام قبادی در جاهایی از سرگذشت روایت شده خود، نیما را هم‌چون الگو برای خود منظور می‌کند.

بگذریم که ادعایش در مورد نفهمیدن هگل توسط مارکس، بسیار گزافه‌گویانه تر از ارزیابی‌های قبلیش به‌نظر می‌رسد. چرا که فقط با مدعای خواندن ترجمه عنایت از اثر استیس در مورد هگل بدین ارزیابی رسیده‌است.

از این گذشته، مسئلۀ حیرت ساز اما وقتی است که سرلوحه نگرشی خود در مورد دستیابی به فردیت را با اتکا بر حرفی که اینگمار برگمن در فیلمی زده فرمولبندی می‌کند. این‌که برگمن گفته که آدمی باید خود رای و مستقل باشد.

این حرف‌ها کل الاجمعین قضاوت‌ها و داوری‌هایی خیلی سرسری و پیش پا افتاده به‌نظر می‌رسند. آن‌هم وقتی داری به تاریخ فلسفه می‌نگری و به خود اجازه می‌دهی که فیلسوفی را بر هم قطاری برتری ببخشی.

حال عیبش گفتی، هنرش نیز بگو!

پس از این که دیروز یادداشتی در بارۀ "غریب بودن پدیدۀ بهرام قبادی" نوشتم و در فیسبوک هم‌رسان کردم، یکی از دوستان پیشکسوت، شاید از سر لطف، یادداشتی خصوصی برایم نوشت. آن‌جا وی با طعنه و کنایه یادآور شده‌بود که قضیه زیاد مُهم نبوده است که نیازی به یادداشت رود.

اما چون بحث و گپ با دوست دیرینه برایم مُهم است و حاوی نکاتی که تفاوت نگرش‌ها را عیان می سازد، در ادامه نخست یادداشت وی را می‌آورم و سپس پاسخ خود را.

آقا مهدی/ پدیده‌ای بهرام قبادی واقعا غریب و انگار نو ظهور است/ ما طبقه کارگر نداشتیم/ اما /از حزب طراز نوین تبدیل به چریک فدایی شدیم /به خاطر فرار از بیهودگی و علاقه عاطفی به برادرم عضو گروه شدم/ از همه شان هم سیاسی‌تر و فلسفه‌ای تر و اقتصادی‌تر بودم چون که فلسفه هگل ترجمه عنایت و نظریه مونیستی تاریخ پلخانف و آنتی دورینگ ترجمه طبری را خوانده بودم /دو تا سوال هم از آنتی دورینگ برای مرکزیت طرح کردم و می‌دانستم نمی‌توانند جواب بدهند.

کاش برداشت‌هایتان را نوشتاری می‌کردید تا قبل از آن‌که نوستالژی بچه‌های جوان چپ امروز نسبت به چریک فدایی را عقلانی کنید مورد استفاده هم نسلانتان قرار می‌گرفت./حیف !

*

آقا ...، من متن خود را در فیسبوک گذاشته‌ام و دوستانی نظر خود را نوشته اند. این‌گونه خرد جمعی می‌تواند از زوایای مختلف قضیه را ببیند و برداشت خود را داشته باشد. شما هم این اشاره کنایی خود را می‌توانید در آن‌جا درج کنید. برای من خیلی مهمتر از حرف‌های قبادی، ابزار شدنش از سوی موسسه شرق مُهم بود.

در ضمن فکر می‌کنم فرق ما که به‌زعم شما به دو نسل متفاوت تعلق داریم، در توجه و عدم توجه به حوزه عمومی و برخورد عقاید افراد مختلف است. شما باور ندارید که چیزی به عنوان سپهر همگانی وجود دارد. فضایی که در آن، از طریق بحث و گفتگو، عقاید سیاسی صیقل می خورد و اراده سیاسی شکل می‌گیرد. شما در فضای تنگ و بسته آشنایی‌های فرقه و جرگه عمل می‌کنید. فکر می‌کنید با در گوشی گفتن قضیه حل می گردد. با احترامات فائقه نکات زیر را خدمتتان عرض می‌کنم:

من از آخر یادداشت شما حرکت می‌کنم و رو به بالا می‌روم تا از نظر خود روش نادرست شما در برخورد به موضوع را نشان دهم. روشی که رفیق بازی را بر دیدن واقعیت ارجح دانسته‌است.

آخر یادداشت شما یک حیف می‌گوید و با علامت تاکید افسوس خود را تشدید می‌نماید. اما شما از چه افسوس می‌خورید؟ از این که اینجانب خواسته صورتی عقلانی به روایت از جنبش فدایی ببخشد که برخی از هوادارانش هنوز نسبت به آن نوستالژی دارند؟ دوست گرامی نوستالژی یک معنی منفی هم با خود حمل میکند. زیرا نوستالژی چیزی نیست جز افسوس گذشته را خوردن و بالطبع در گذشته ماندن!

اما چرا اصلا باید در گذشته ماند؟

مگر نه این که واقعیت به ما حرکت را به عنوان گوهر زندگی می‌آموزد و هرکه حرکت را در بطن زندگی و تحولاتش نبیند از سوی تاریخ رفوزه می‌گردد. چنان که متفکری به بزرگی ارسطو در این مرحله مردود شد و همراه پیشرفت تاریخ فلسفه نشد.

بنابراین طعنه شما مبنی بر تایید نوستالژی و ردیه گرایش به عقلانیت پیامدی وارونه می‌یابد. شما در واقع به جای کنایه به اینجانب به خودتان طعنه می‌زنید.

در ضمن من در همان یادداشت نوشته ام که همه حرف قبادی در ویدیو نیست و باید به متن و نوشته‌اش هم رجوع کرد. این‌گونه، یعنی با برخورد صحیح به کلیت حرف بهرام قبادی، نشان می‌دهد که در کنار پریشانگویی‌هایش و نیز آن ژولیده فکری که وی را به تناقضات می‌اندازد، تاملات در خور توجهی نیز دارد.

اگر آدمی زحمت خواندن آن روایت ۴۶۰ صفحه ای "آدم‌های سیاسی" را به خود بدهد، از جمله در می‌یابد که وی تاویل جالبی از رسالۀ پویان در رابطه با رد تئوری بقا به‌دست داده است.

بنابراین او فقط حرف هایی نمی‌نویسد که پارادوکسیکال باشد و با طعنه و طنز بشود آن را رد کرد و بر آن ردّیه نوشت. امیدوارم با این توضیحات، بی ارزش شماری گفته های بهرام قبادی کنار رود. در ضمن هنگام گفتن از عیب‌هایش، هنرش هم بازگو شود. اتکا در ارزیابی وی را نبایستی بر حرفهای ویدیویی او قرار داد. نوشته اش بسی مهمتر است برای سنجش سرگذشت و تجربیات وی.

دوباره با احترامات فائقه، دوست جوان‌تر شما.

اینجا اما لزوم تکمله‌ای پایانی در کار است:

برای آن که مدیون متن قبادی نشوم باید بگویم که این روایت ۴۹۰ صفحه‌ای دو چهره دارد که در دو فصل رُخنمایی می‌کنند. فصل اول در واقع جریان سیال ذهن است که روایت ماجراها و حال و هوای قهرمان داستان را برعهده دارد. اینجا یعنی تا صفحه ۲۰۷ کتاب ذهن راوی و نویسنده را نمایش داده می‌شود. گرچه به‌خاطر آن نثر نا‌روان و تکرار مکررات و نیز جسته و گریخته بودن اشارات ذهنی راوی با متن ثقیلی روبروئیم.

در هر حال هرگونه روایتی از تصورات ذهنی، به‌ویژه با پرش‌هایی که ذهن ماجراجو از این شاخه به آن شاخه دیگر می‌کند، اختلال در خواندن داستان ایجاد می‌شود. به‌ویژه که با تعلیق‌های سریع راوی مدام از فضایی به فضای دیگر رود.

در واقع این امر جابه‌جایی مفرط می‌تواند مخاطب را گیج سازد و از متن بیزار. چون متن سرگرم نمی‌کند بلکه سر درد به‌وجود میاورد. اما فصل دوم روایت آدم‌های سیاسی این‌گونه نمی‌ماند. چرا که به شرح واقعیت زندان‌ها در دوره پهلوی دوم می‌پردازد. شرح بسی جالب از زندگی در زندان می‌دهد. چنان که هم از شکنجه بدنی می‌گوید و هم از استیصال ذهنی فردگرا. در روایت انسان بی پناه و منفردی را به نمایش می‌گذارد.

اینجا با متنی روبروییم که زندان در زندان یا اسارت به توان دو را آشکار می‌سازد. آن‌جا ذهن پویا به دو معنا قربانی است. از یک‌‌سو به خاطر تنگی جا و شکنجه بدنی و زیر نظر بودن مداوم. چرا که آن‌جا زندانی زندانبان را آقا بالاسری همواره حاضر تجربه و حس می‌کند. از سوی دیگر حس درماندگی بخاطر رقابتی است که میان آن‌همه زندانی در قبل مبارزه کرده ولی به دام افتاده جریان دارد. رقابتی بر سر هژمونی عقیدتی و دستیابی به جایگاه ستایش برانگیز و پرستیژ سیاسی مبارزاتی. این روایت قبادی یکی از زنده ترین روایت‌هایی بوده که اینجانب در مورد شرایط زندان‌های افراد سیاسی در دوره پهلوی دوم خوانده‌است.




google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


مهدی استعدادی شاد
2024-12-02 18:30:14
حق با شما است و اشتباه ضبط و تایپ از اینجانب.

تصحیح
حبیب
2024-11-25 11:01:37
ایشون از اینگرید برگمان، هنرپیشه نقل قول می کنند نه اینگمار برگمان کارگردان!

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد