logo





مصاحبه با رشید خالدی - ژوزف کُنفاورُو

رشید خالدی درباره غزه: «دشوار است تصور کرد که ترامپ بدتر از بایدن و هریس عمل کند.»

ترجمه: بهروز عارفی

چهار شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ - ۲۰ نوامبر ۲۰۲۴



نشریه اینترنتی مدیاپارت (پاریس)، ۱۹ نوامبر ۲۰۲۴

رشید خالدی، مورخ، کرسی استادی در دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده را که به جهان عرب اختصاص داشت، ترک می‌کند. به همین مناسبت، او درباره مسیر زندگیاش ، وضعیت دانشگاه‌های آمریکایی، انتخاب دوباره دونالد ترامپ و اوضاع خاورمیانه با «مدیاپارت» گفتگو کرده است.

رشید خالدی، که در سال ۱۹۴۸ زاده شده، مورخ آمریکایی فلسطینی‌تبار است که یکی از پژوهشگران برجسته خاورمیانه و روابط این منطقه با ایالات متحده به شمار می رود. او پس از ادوارد سعید، روشنفکر فلسطینی، کرسی او را در دانشگاه کلمبیا در نیویورک به عهده گرفت، و تصمیم دارد در پایان امسال آن را ترک کند. او همچنین به مدت بیست سال سردبیری «مجله مطالعات فلسطین» را به عهده داشت.

مدیاپارت: انتخاب دونالد ترامپ چه تغییری در سیاست خارجی ایالات متحده ایجاد می‌کند؟

رشید خالدی: پیش‌بینی آنچه ترامپ در زمینه سیاست خارجی انجام خواهد داد ،دشوار است. به نظر می‌رسد برای جلب رضایت ترامپ، مبارزه ای بین «نئومحافظه‌کاران» و انزواطلبان در جریان است، اما اینکه این موضوع چه تأثیری بر قضیه فلسطین خواهد داشت، نامعلوم است.

ممکن است مقوله های آخرالزمانی وخیم تر شوند و یا نه. تصور اینکه ترامپ نسبت به عملکرد بایدن و هریس در سیزده ماه گذشته، بدتر عمل کند، دشوار است، اما همان‌طور که در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در جریان جنگ لبنان آموختیم، اوضاع همیشه می‌تواند بدتر شود.

بعید می‌دانم ترامپ بخواهد با ایران وارد جنگ شود یا تمایل داشته باشد که جنگ در غزه و لبنان هم چنان ادامه یابد. با این حال، این امر الزاماً به تغییر سیاست‌های حکومت نتانیاهو منجر نخواهد شد. توازن قدرت از مدت‌ها پیش تغییر کرده است و سیاستمداران آمریکایی همچنان هر دروغ آشکاری را که مقامات اسرائیلی می گویند، (نظیر «سپر انسانی»، «تمام تلاش‌ها برای جلوگیری از تلفات غیرنظامی» و غیره) باور میکنند یا وانمود می‌کنند که باور دارند. بعید است که این روند در دورانِ ریاست‌جمهوری ترامپ تغییر کند.

چرا اکنون تصمیم به ترک کرسی خود در دانشگاه کلمبیا گرفته‌اید؟

سه سال پیش روند بازنشستگی زودرَس را آغاز کردم، بنابراین، این تصمیم با رویدادهای اخیر در کلمبیا، به‌ویژه پس از وقایع ۷ اکتبر، ارتباطی ندارد. پس از چهل سال تدریس در ایالات متحده، نحوه برخورد با مسئله های سخت مانند امپریالیسم یا خاورمیانه را آموخته‌ام.

اما دیگر نمی‌خواستم بخشی از یک سیستم دانشگاهی باشم که در آن اولویت‌های آموزشی فدای ملاحظات مالی شده‌اند.

اکنون، هیئت امنای دانشگاه و اعضای هیئت مدیره ای که در میان آن‌ها کارشناسان جای استادان را گرفته‌اند، دانشگاه را مانند یک صندوق پوشش ریسک (Hedge Fund) مدیریت می‌کنند. در حالی که دانشگاه کلمبیا دارای بیش از ۱۵ میلیارد دلار ذخیره مالی و بزرگترین مالک ملک در نیویورک است، تعداد استادیاران – دانشجویان دوره دکترا که وظیفه تدریس در آزمایشگاهها و تصحیح اوراق را برعهده دارند – به شدت کاهش یافته است. این گزینهای روشن و عامدانه است که به جای آموزش، بر سودآوری تمرکز دارد.

وضعیت کلمبیا یک سال پس از ۷ اکتبر چگونه است؟

فضا سرکوب‌گرانه است. دیگر نمی‌توان بدون گذر از یک کنترل پلیسی وارد محوطه دانشگاه شد. بسیاری از دانشجویانی که در تظاهرات پشتیبانی از فلسطینی‌ها شرکت کرده بودند، همچنان تحت پیگرد انضباطی یا حتی قضایی قرار دارند. اهداکنندگان مالی همه چیز را کنترل می‌کنند و نفوذ آن‌ها اکنون بیشتر از هزاران استاد دانشگاه است. این موضوع جدید نیست، اما تفاوت در این است که اکنون ماسکها افتاده اند؛ در گذشته، این کارها در پشت صحنه انجام می‌شد. با این حال، بسیاری از دانشجویان شجاعانه به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهند و پشتیبانی خود را از فلسطین اعلام می‌کنند، اگرچه این کار روزبه‌روز دشوارتر می‌شود.

چگونه تصمیم گرفتید در مورد ایرلند به بررسی پردازید؟

این طرحی است که تازه شروع کرده‌ام و به بررسی استعمار بریتانیا در ایرلند و فلسطین می‌پردازد، از نیمه قرن نوزدهم تا قرن بیستم. اولین باری که به ایرلند رفتم، شباهت‌های این دو تجربه استعماری برایم شگفت‌انگیز بود. ایرلندی‌ها بیش از هشت قرن زیریوغ استعمار بریتانیا زندگی کرده‌اند، در حالی که فلسطینی‌ها حدود سی سال.

بین کارکنان، اعم از سیاسی – مانند آرتور بالفور – پلیسی یا اداری، شباهت‌هایی وجود دارد. اما برخلاف مصر یا هند، در این دو مورد منطق استقرار نیز وجود دارد. در ایرلند، این شامل مستعمره‌نشینان انگلیسی بود. در فلسطین، جنبش صهیونیستی این نقش را ایفا کرد.

هنگامی که رونالد استورز، که در سال ۱۹۱۷ فرماندار نظامی بیتالمقدس شد، وضعیت فلسطین را به عنوان «ایجاد یک اولستر کوچک یهودی در میان دریای دشمنان عرب » توصیف می‌کرد، مستقیماً از تجربیات ایرلند الهام گرفته بود.

آیا می‌توان تبعیض‌ها علیه ایرلندی‌ها را با نژادپرستی علیه عربها مقایسه کرد؟

تفاوت بین انگلیسی‌ها و ایرلندی‌ها مذهبی است و نه قومی. اما نگرش انگلیسی‌ها نسبت به ایرلند برای چندین قرن چیزی شبیه به نژادپرستی بود. برخی نوشتهها، ایرلندی‌ها را همچون حیوانات یا سرخپوستان آمریکای شمالی توصیف کرده‌اند، که بسیار شگفت‌انگیز است.

البته تفاوت‌هایی هم وجود دارد. صهیونیسم شبیه به گسترش حاکمیت ملی یک سرزمین نیست، مانند بسیاری از استعمارها. این یک پروژه ملی یهودی است که با بریتانیایی‌ها در چارچوب منافع مشترک متحد شد.

برای انگلیسی‌ها، استقرار مستعمره‌نشینان دلیل استراتژیکی داشت. هدف، منافع امپراتوری و دولتی بود که منجر به قرار دادن یهودیان در فلسطین شد، حتی اگر انگلیسی‌ها علاقه‌ای به یهودیان نداشتند.

آیا کتاب شما، «جنگ صدساله علیه فلسطین» که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد، به زبان فرانسه ترجمه خواهد شد؟

بله، این کتاب که پیش‌تر به ۲۵ زبان ترجمه شده بود، تاکنون به آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی یا عبری ترجمه نشده بود. نسخه آلمانی چند ماه پیش منتشر شد و نسخه‌های فرانسوی و ایتالیایی قرار است در سال ۲۰۲۵ منتشر شوند.

آیا جنگ فعلی علیه فلسطینی‌ها در غزه ادامه جنگ‌هایی است که در این کتاب توصیف کرده‌اید یا وارد مرحله‌ای شده که اصطلاح «جنگ» دیگر مناسب نیست؟

می‌توان از واژه‌های دیگری استفاده کرد، اما من این چارچوب تحلیلی را برگزیدم زیرا جنگ‌های استعماری می‌توانند دوره‌های آرامش و شعله‌ور شدن داشته باشند. این به ما امکان می‌دهد تا بگوییم که چه کسانی واقعاً درگیر جنگ هستند، فراتر از آن‌هایی که در میدان نبرد حضور دارند.

این تحلیل به من اجازه می‌دهد تا اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷ را به عنوان اعلام جنگ علیه فلسطینی‌ها ببینم، همان‌طور که طرح تقسیم فلسطین توسط سازمان ملل در سال ۱۹۴۷ را. در شورش فلسطینی‌ها بین سال‌های ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹، این انگلیسی‌ها بودند که با فلسطینی‌ها جنگیدند، نه صهیونیست‌ها.

با این ترتیب آیا آنچه امروز اتفاق می افتد، مرحله جدیدی از این جنگ چند صد ساله است یا ادامهی آن؟ برای من، این در واقع ادامه یک منطق سیاسی و نظامی است که هدف آن جایگزینی فلسطین عربی با فلسطین یهودی است

کتابی که تئودور هرتسل نوشت،«دولت عرب-یهود» نام نداشت، بلکه عنوان آن دولت یهودیان یود. صهیونیست ها به فلسطین نیامدند تا در اقلیت باقی بمانند، بلکه برای اینکه اکثریت و ارباب سرزمینی شوند، و این امر چون خورشید روشن است.

آنچه در غزه میگذرد، یک پاکسازی قومی است، نابودی خلق فلسطین که روشهای به کار رفته، با گذشته یکسان است.

مشکل این است که ایالات متحده و غرب همه چیز را از دیدگاه اسرائیلی می‌بینند. گاهی با خود می‌گویم که نیویورک تایمز باید نامش را به «اسرائیل تایمز» تغییر دهد.

در کشورهایی که همچنان بازیگران و مرکزهای طرح صهیونیستی در باره فلسطین هستند، ضروری است، همانطور که مستعمره نشینان همیشه انجام داده اند، خشونت استعماری و این حقیقت را که این وضعیت به سیاست انسانزدائی و نابودی ختم می شود، ، انکار کنند. همان طوری که اخراج یا محدودیتهای تحمیلیِ زندگی در مکان های محدود، نظیر کرانه باختری نادیده گرفته میشود.

آیا ادامه حمایت بی‌قیدوشرط ایالات متحده یا فرانسه از اسرائیل با تاریخ استعماری خودشان مرتبط است؟

این تاریخ‌ها شاید بیش از حد متفاوت باشند که بتوان توضیح یکنواختی ارائه کرد. ایالات متحده کشوری است که بر اساس نابودی یک ملت تأسیس شد، اما مستعمره های کمی داشته است، مگر فیلیپین، پورتوریکو و هاوائی را نام ببریم. اما فرانسه و بریتانیا، امپراتوری‌های استعماری بزرگی بودند که نمی‌توان تاریخ آن‌ها را به طور دقیق مقایسه کرد.
از این رو، حمایت آنان از اسرائیل تا حدی «طبیعی» است. ولی عاملهای دیگری نیز دخالت دارد. احساس گناه غربی‌ها یکی از آنها است. این اروپایی‌ها بودند که یهودیان را تحت آزار و اذیت قرار دادند، نه عرب ها. فلسطینی‌ها شاید آخرین قربانیان شوآ ( هولوکاست ) باشند.

این احساس گناه برای ضرورتِ مسلحکردنِ اسرائیل و پشتیبانی از آن فعال شده است.
در ایالات متحده، قضیه متفاوت است. قانونهای نژادپرستانه مهاجرت در اینجا وجود داشت که مانع از فرار یهودیان از دست نازیسم شد، اما آمریکایی ها به اندازه اروپایی ها احساس گناه نمی کنند. عامل نخست ، راهبردی است، و نیز مالی.

«بسیاری در اینجا اسرائیلی ها را به عنوان کابویهای قدرتمند و فلسطینی ها را به دیدهی سرخپوستانی نگاه می کنند که سرنوشت شان اهمیت چندانی ندارد.»

باید به یاد داشته باشیم که جنگ بسیار سودآور است. اگر به یاری کنندگانِ مالی عمده‌ای که هزینه کارزار‌های دونالد ترامپ و کامالا هریس را تأمین کردند، نگاه کنیم، بسیاری از آنها متعلق به کارتلهای نظامی-صنعتی هستند که اسرائیل مشتری بسیار خوبی برای آنهاست.
باید این احساس پروتستان های انجیلی را نیز به این نکته بیافزائیم که معتقدند باید از بازگشت یهودیان به سرزمین اسرائیل پشتیبانی شود تا ظهور مسیحا و فرارسیدنِ آخرالزمان میسر گردد.

اما همچنین طرز تفکرِ «کابویی» هنوز تا حد زیادی به ایالات متحده جان می‌دهد و بسیاری در اینجا اسرائیلی‌ها را با کابوی‌های قدرتمند مقایسه میکنند و فلسطینی‌ها را شبیه سرخپوستانی می‌دانند که سرنوشتشان اهمیت چندانی ندارد.

شما به عنوان مشاور در کنفرانس مادرید در سال ۱۹۹۱ حضور داشتید که در طی آن احتمال صلح از همیشه نزدیکتر بود. در نگاهی به گذشته، آیا می‌گویید که هیئت فلسطینی مرتکبِ اشتباه شده است؟

بله، بسیار. اول از همه، چارچوب تحمیلی، که گزینش ترکیب هیئت فلسطینی را امکانپذیر نمی کرد. سپس این واقعیت که نمی توان همه موضوعات را مورد بحث قرار داد و از فلسطینی ها خواسته شد که مسئله پناهندگان، مرزها یا بیت المقدس را کنار بگذارند.
در نهایت، مهم‌ترین نکته، این واقعیت است که رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین درک نکردند که برای دادنِ امتیاز، سقفی وجود دارد که نباید از آن فراتر رفت و اگر می‌خواستیم به یک دولت واقعی برسیم، می بایست این سقف را درهم میشکستیم.

همچنین این واقعیت هم نقش عمدهای داشت چرا که هیئت فلسطینی گمان می برد با یک هیئت اسرائیلی روبرو است و ایالات متحده نقش داور را ایفا خواهد کرد، در حالی که در واقعیت با یک هیئت اسرائیلی-آمریکایی روبرو شد.

«ما، به ویژه در ایالات متحده، تحت حاکمیت رژیم پیرسالاری به سر میبریم که تصویرهای نژادپرستانه و کلیشه ای در مورد اعراب تغذیهاش میکند.»

آرون دیوید میلر، عضو هیئت مذاکرهکننده آمریکائی صریحاً اعلام کرد که ایالات متحده "حامی اسرائیل" بوده است. زمانی که مذاکرات به بنبست خورده بود، دنیس راس دیپلمات آمریکایی گفت که آمریکا قرار است یک پیشنهاد سازش ارائه دهد و آنها با پیشنهادی بدتر از پیشنهادهای اسرائیلی برگشتند!

بازنویسی تاریخ غیرممکن است، اما فکر می‌کنم که با پیشنهادهای محکم‌تر می‌توانستیم به چیزی بیش از این مصالحه بد که منجر به بحث‌های اسلو و شکست آنها شد، دست یابیم.
با این حال، باید به خاطر داشته باشیم که ایالات متحده میتواند فقط باید یک تماس تلفنی کشتارها را متوقف کند یا گفتگوها از سر گرفته شود. آنها این کار را در خلال توافقنامه های خلع سلاح اسرائیل در مصر در سال های ۱۹۷۳-۱۹۷۵ یا برای توقف جنگ ۱۹۸۲ در لبنان انجام دادند.

آیا با توجه به آنچه در غزه می گذرد، ایده «جامعه بین المللی» هنوز معنا دارد؟

من نمی‌خواهم حقوق بین‌الملل را زیر سوال ببرم، اما باید بپرسیم که جامعه بین‌المللی در دوران «جامعه ملل» چه کسانی بودند؟ فرانسه و بریتانیا، فاتحان جنگ جهانی اول.
چه کسی در سازمان ملل تصمیم می گیرد؟ پیروزمندان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده و شوروی. هنگامی که این فاتحان با همدیگر توافق داشتند، تصمیمهای خود را تحمیل کردند، مانند زمان تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷ یا بحران سوئز در سال ۱۹۵۶. هنگامی که آنها با یکدیگر مخالف بودند، فرصتِ مانور یافت میشد.

از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ما وارد دنیای تک قطبی شده ایم که در آن نه حقوق بین المللی، بلکه قانونی بین المللی برای ایالات متحده و متحدانش حاکم است.

دیوان کیفری بین‌المللی را باید «دیوان دادگستری آفریقا» نامید، زیرا این دادگاه فقط رهبران آفریقایی را تحت تعقیب قرار داده، هرگز علیه مقامهای آمریکایی به خاطر عملکردشان در افغانستان اقدامی نکرده، و نیز علیه مسئولان چینی به دلیل اقدامشان علیه اویغورها یا رهبران روسیه به خاطر جنگ علیه چچن ها هیچ کاری نکرده است.

من نمی گویم که حقوق بین المللی نمیتواند دگرگون شود، همانطور که اقدام آفریقای جنوبی علیه اسرائیل در صحن دیوان بین المللی دادگستری، در مورد آنچه در غزه میگذرد، نشان داد. اما واقعیت این است که نخبگان کشورهای غربی برای دفاع از موضع اسرائیل چنان متحد شده‌اند که می‌توانند مرگ پانصد نفر، از جمله ده‌ها کودک را در یک بمباران چنین توجیه کنند که از آن ها به عنوان «سپر انسانی» استفاده کرده اند.

ما، به ویژه در ایالات متحده، تحت حاکمیت یک رژیم پیرسالار بهسر میبریم که تصویرهای نژادپرستانه و کلیشه ای در مورد اعراب تغذیهاش میکند. در میان جوان‌تر‌ها، گرچه هنوز طرفداران اسرائیل وجود دارند، اما جهان را با چشمانداز دیگری نگاه میکنند.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد