logo





شأن نزول دوپینگ مجدد رضا پهلوی و چرخه باطل‌استبداد!

جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵ نوامبر ۲۰۲۴

تقی روزبه

Taghi
رضا پهلوی، باز هم بوی کباب شنید و اعلام آمادگی خود را برای هدایت و رهبری دوران گذار اعلام داشت!. البته اعلام‌آمادگی‌‌ایشان بی‌سابقه نبوده و اگر دچار آلزایمر سیاسی نشده باشیم بارها در طی چندین دهه گذشته به صور گوناگون اتفاق افتاده است .با این همه گویا شامه ایشان به این نوع « بوی کباب» شنیدن افراطی شرطی شده و وقت و بیوقت به سراغش می‌آید. چنان‌که در گذشته نیز بارها همین رایحه را استشمام کرده و حبابی هم هوا کرده اما از بد حادثه زود ترکیده و معلوم شده که بی‌گدار به آب زده است. اما ظاهرا این بار مطمئن‌تر بنظر می‌رسد و گویا توشه ای هم از تجربه‌های گذشته در پشت سر دارد اندوخته که طبق آن یک مدعی (خودخوانده) رهبری نباید ساده لوحی‌کرده و رهبری و قدرت را با کسی تقسیم کند. این‌، یکی از درس‌هایی بودکه کسانی چون «امیرطاهری‌ها» در ترکیدن تجربه منشور موسوم به‌مهسا به‌او یادآور شدند. گرچه او اکنون این درس را فراگرفته است و رأسا فیل را هوا کرده است، اما این به‌تنهایی برای اعلام آماده باش برای انجام رسالت و موفقیت کافی نیست. باید دید که آیا واقعا بوی کباب شنیده است یا این بار بی‌‌گدار به‌آب زده است. در دور قبلی با سودای سوار شدن بر موج خیزش بزرگ مردمی در داخل کشور و سرهم بندی یک منشور و ائتلافی بر مدار آن و کسب رهبری از این طریق و البته جلب قدرت‌های خارج دست به یک قمار بزرگ و دوپینگ سیاسی زد که البته برای او جز باخت آورده‌ای نداشت. ولی پرسش این است که اکنون‌ با امید به‌چه چیزی بار دیگر دست به دوپینگ زده است؟

می گوید دوران حساس و فرصت تازه ای فراهم شده و رژیم اسلامی در ضعیف‌ترین وضع خود قرار دارد و باید شتافت و فرصت را از دست نداد. و در پی‌آن آدرس و مسیر این پیشروی و کسب موفقیت را نیز داده است : حضور در دالان‌های پیچ در پیچ قدرت در خارج کشور ولابی‌گری در این دالان‌ها برای بهره گیری از این فرصت طلائی!. البته تقارن این اعلام آمادگی با پیروزی ترامپ در آمریکا و امید به چشم‌انداز اعمال فشار حداکثری او تصادفی نیست. او حتی قبل از آمدن ترامپ، حمایت دوقبضه دولت اسرائیل راهم با خود همراه داشت. چنان‌که پیام فرستاده آن دولت در دیدارشان با کلیدواژه «به‌امیددیدار در تهران» لبخند رضایت را بر چهره او نشاند! اما بدیهی است که آن هنوز کافی نبود.

بدین ترتیب این بار او با تصحیح خطای گذشته خود: سلطنت و ائتلاف ولودر مرحله انتقال؟ سلطنت و سهیم کردن دیگران؟ حاشا و کلا! سهیم کردن دیگری در رهبری خاندانی و نظام مبتنی بر ژن و فره ایزدی هرگز!. و چنین شد که با توبه کردن از آن خطای کبیره، و یا دلبستن به هوس سواری گرفتن از موج های برآمده از خیزش‌‌های مردمی، اینک به اصل خویش یعنی بقول خودش تکیه‌ به قدرت‌ها و دالان‌های پیچ درپیچ لابیگری و لابیگران و گدائی قدرت بازگشته است. بی توجه به این‌که ایکاش اندکی از سرنوشت پدرش در وابستگی به همین قدرت‌ها و پی آمدهایش درسی‌ می‌گرفت و توشه‌ای می‌اندوخت.

البته او مثل همه این نوع رهبران خودخوانده که خویشتن را برگزیده مردم می‌دانند، مدعی شده که گویا به‌خواست «مردم» آمادگی خود را اعلام می‌کند. اما کدام «مردم»؟. اگر یادمان نرفته باشد او در ایام خیزش زن زندگی آزادی ناپرهیزی کرده و برای اثبات ادعای خود، فراخوان وکالت‌‌هم راه انداخت که عملا به تفی سربالا تبدیل شد و بی سروصدا مسکوت گذاشته شد. می‌توان حدس زد که غرض او از مردمی که از وی درخواست به‌عهده گرفتن رهبری کرده اند همان فرشگردی‌ها و امثال حزب ایران نوین، تالی و کپی منسوخ همان حزب بی‌خاصیتی باشد که از قضا پیش از انقلاب بهمن هم تحت همین عنوان سربندی شده بود. با ترکیدن حباب منشور کذائی، البته دیگر نشانه‌ای از آن ادعاها در تکریم و بزرگداشت خیزش مردم ایران دیده نمی‌شود و حالیا او وضعیت را در دوگانه انفعال یا تبدیل شدن به موتور محرک توسط خود خلاصه ‌می کند. بله‌! اگر کاوه‌ای در میدان نیست می‌توان و باید به اسکندری دخیل بست و او چنین می‌کند.

اما واقعیت آن است که اخگرهای آن خیزش به‌رغم تداوم سرکوب بیرحمانه حکومت اسلامی، هم‌چنان در اعماق جامعه ایران روشن است و می‌درخشند و حاکمیت نتوانسته است آن را بطور کامل خاموش کند. چنان که با تداوم نافرمانی زنان و اعتراضات خاموش نشدنی و روبه گسترش جنبش‌های مطالباتی-خیابانی و اعمال تحریم گسترده و پرشکوه نمایش انتخاباتی رژیم و ایجاد رخنه و شکاف‌های تازه و بزرگ در صفوف حاکمیت، رژیم را وادار به‌عقب نشینی از رویکرد «خالص سازی» و تن دادن ولو مصلحتی به نوعی وضعیت دوفاکتو و تلاش برای مصادره و مسخ کردن شعارها و خواست‌های خیزش به‌طرق گوناگون کرده است. با این همه می‌توان و باید از یکسو با بهره گیری و تعمیق دست‌آوردهای خیزش بزرگ و از سوی دیگر با خنثی کردن این نوع ترفندهای نخ نما‌شده رژیم و تشدیدشکاف‌های درونش، و نیز استفاده از ناکامی های و شکست ها و تشدید اجتناب ناپذیرتنش‌ها و فشارهای خارجی و بین‌المللی، در تدارک موجی به مراتب نیرومندتر و جامع‌تر از خیزش قبلی برای برافکندن حاکمیت بود. که در آن خط راهنما، همانا تحقق اهداف خیزش یعنی رهایی زنان، بازپس گیری زندگی از چنگ نظام و آزادی از هم جدا‌ناپذیر خواهند بود. تجربه، درس و الگوی خیزش بزرگ زن زندگی آزادی، هم، بیان تکثر‌مندی جامعه در عین مشارکت و همبستگی آن‌ها، و هم بیان تقاطع ستم‌ها و درهم تنیدگی انواع تبعیض‌های جنسیتی و طبقاتی و قومی‌-ملی و آزادی از آن گونه مناسبات بود که در آن آزادی و برابری با هم گره خورده است. امروزه با حضوربی‌شمارکاوه‌ها در متن جامعه و زندان و حتی بالای دارها، نیازی به اسکندر و توسل جناب رضا پهلوی به آن نیست.

ضرورت عبور از چرخه باطل استبداد

کشور ما ایران همواره رنج و شیارهای دو معضل بنیادی و دیرپا یعنی استبداد موروثی و استبداد دینی و اقتصادی سیاسی‌‌ آن‌ها را بر تن خود تجربه کرده است. نباید فراموش کرد که استبداد دینی از خمینی تا خامنه ای در دل همان استبداد موروثی پرورش یافته و بیرون آمد. زمانی که نظام مستبد و موروثی به دلیل فقدان پایه مردمی و حمایتی دچار بحران شدید مشروعیت شد. در حقیقت عدم مشروعیت مورد ادعای رضا پهلوی، شامل هر دو نظام بوده و آن‌دو همواره مکمل و باز تولید کننده یکدیگر بوده‌اند. و مسیر رهایی نیز با فرا رفتن از هر دو نوع استبداد کهن و دیر پا و عبور از این چرخه باطل تاریخی و البته از هر نوع استبداد و با هر عنوانی ممکن می‌گردد و نه بازگشت به گذشته و نه توجیه هیچ گونه استبداد نوینی. در اصلِ بازگشت به گذشته، هر دوی این نظام‌ها اشتراک داشته و مشابه هم‌ هستند. هیچ کدام از این دو جریان ارتجاعی و امتحان پس داده و فاقدمشروعیت قادر نیستند اتحاد و همبستگی سراسری مردم ایران را تأمین کنند و برعکس، نفس به میان‌آمدن هرکدامشان به معنی ایجاد یک شکاف و دوپارگی عمقی در صفوف هم اکنون پیوسته جامعه است و از قضا دقیقا به‌همین دلیل این نوع ادعاها و دوپینگ کردن‌ها و به میان آمدن‌‌ها، آن‌هم با اتکاء‌ به‌قدرت‌های خارجی و از قِبل جنگ و گسترش آن نوع سیاست‌های گرسنگی دادن و تحریم‌های فراگیر و کور که ترو خشک و رژیم و مردم را، وحتی باید گفت مردم را بیش از رژیم خانه‌خراب کرده و با هم می سوزاند. و لاجرم در تجربه مشخص به دلیل تضعیف توان مردم و متشتت و چند شقه کردن صفوف جنبش، جز به پروار کردن و تقویت حکومت اسلامی نیانجامیده است. تحریم‌های بین المللی و سنجیده و هوشمند باید بتواند رژیم را هدف گیرد و نه کل پیکره جامعه را. علاو برآن اگر مردم ایران به دنبال دمکراسی و ‌آزادی واقعی و عدالت اجتماعی هستند، آن چیزی که به‌انحاء مختلف در خیابان‌ها فریاد می‌زنند، این خواست‌ها چه ربطی دارد به یک نظام سلطانی، فرقی نمی کند از نوع موروثی و سلطنتی باشد یا از نوع ولایت‌مدار. در میل‌ترکیبی و وام گیری آن‌ها از یکدیگر، جدا از دلالت‌های تاریخی، از قضا چنان‌که این روزها شاهدش هستیم حتی در نوع ولایتی هم ولی مطلقه در سودای موروثی و سلطانی كردن ولایت و ملاخور کردن کامل عنوان بی‌مسمای تن پو عاریتی«جمهوری» است. چنان‌که به وسوسه و سودای عمامه‌گذاری ولایت بر فرق پسر خویش افتاده است.با لولیدن در کشتزارهای تاریخ گذشته، به‌جای عبور کردن از آن‌ها، همه راه‌ها به رم‌ختم می‌شود: بازگشت استبداد، و رقابت و طعنه سیر و پیاز به‌یکدیگر که مسکین تو چقدر بدبویی!. استبداد دینی و موروثی دو روی سکه تاریخ استبداد در کشور ما را تشکیل می‌دهند.
۱۵.۱۱.۲۰۲۴ تقی روزبه


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد