logo





نخبگان ایرانی در مسلخ استالینی - برگی از تاریخ

يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰ نوامبر ۲۰۲۴

ابراهیم محجوبی



این روزها کتابی را خواندم که وجودم را تکان داد. نام کتاب، " فتادگان در گردباد" است و به همّت و کوشش ستودنی تورج اتابکی و لانا راوندی فدائی با تکیه بر اسناد نوشته و منتشر شده‌است. موضوع کتاب، سرگذشت و سرنوشت شماری از نخبگان سیاسی ایرانی است که در فاصله میان دو جنگ جهانی، با الهام از انقلاب اکتبر روسیه و سپس در شور و شیفتگی برپائی سوسیالیسم در آن کشور و بر بستر پیشبرد اوتوپی "‌انقلاب جهانی‌"، خود را به آب و آتش زده‌بودند تا ایران و جهان را یک جا نجات دهند. آخر، آن سال‌های قرن بیستم، دوران انقلاب ها و آرزواندیشی‌های نیکخواهانه روشنفکران و پیشروان همه جوامع بود و اینان، مبارزان فعالی بودند که در سه جبهه - تحول سیاسی اجتماعی در زادگاه؛ شرکت در ساختمان سوسیالیسم در "نخستین حکومت زحمتکشان" تاریخ؛ شرکت در جهانی کردن انقلاب - می رزمیدند. نویسندگان پر حوصله کتاب، بایگانی دولتی روسیه را زیر و رو کرده و توانسته‌اند به اطلاعات دست اول، جالب و در همان حال غم‌انگیز درباره آن نسل از انقلابیون ایرانی دست یابند. از همین رو، کتاب یاد شده، امکانی تازه فراهم آورده تا به گوشه‌هائی ناشناخته از تاریخ چپ ایران - که خود بخشی از تاریخ جامعه و کشور ایران است - پرتوافکنی شود.

کتاب، هدفی دوگانه را تعقیب کرده است:

۱- پرداختن به زندگینامه و کارنامه مبارزان چپ ایرانی در نیمه نخست قرن پیشین در ایران و در مهاجرت.

۲- سرگذشت و سرنوشت آنان در مسیر‌های مبارزه و به‌ویژه پرداختن به فرجام تلخ آن نسل در دوران سرکوب استالینی.

به دیگر سخن، کتاب "‌فتادگان در گردباد‌"، حکایت حزن آور قربانیان ایرانی در مسلخ دیکتاتوری استالینی است. نظامی عجیب و غریب که به نام پشتیبانی از حکومت زحمتکشان، مدافعان راستین زحمتکشان را دسته دسته، خودی و غیر خودی، به جوخه‌های اعدام سپرد و یا روانه اردوگاه‌های مرگ نمود. داستانی پر آب چشم که نشان می‌دهد چگونه در زیر پوست یک اوتوپی انساندوستانه، نوعی دیستوپی دهشتناک رشد می‌کند و از یک تحول انقلابی امید‌بخش در بزرگ‌ترین کشور جهان، نظامی زاده می‌شود که شایسته عنوان "‌اشتباه تاریخ‌" است.

نویسندگان کتاب "‌فتادگان در گردباد‌" توانسته‌اند فهرستی بلند از انقلابیون ایرانی ارائه دهند که در میان‌شان نام شماری از زنان نیز آمده‌است. در این راستا، به برخی از چهره‌های مهم آن نسل بیشتر پرداخته شده‌است. اینان کسانی بوده‌اند که نه تنها در جنبش کمونیستی درون ایران فعالانی تاثیرگذار بوده‌اند بلکه در جنبش جهانی کمونیستی یعنی در کمینترن و در جامعه شوروی در مقام پناهنده منشاء خدمات زیاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز بوده‌اند. کسانی چون آوتیس سلطان‌زاده، ابوالقاسم ذره، کریم نیک‌بین، لادبُن نوری (‌برادر نیما یوشیج‌)، عبدالحسین حسابی (‌خویشاوند پروفسور حسابی فیزیکدان‌)، احسان‌الله خان دوستدار (‌عموی فیلسوف فقید آرامش دوستدار‌)، حسن آشوری و...

در بالا، نام "‌حسن آشوری‌" را آوردم. او اهل رشت و استاد زبان فارسی در مسکو بود. پس از شکست جنبش جنگل به شوروی مهاجرت کرده‌بود. در ۲۱ فوریه ۱۹۳۸ توسط پلیس مخفی استالین بازداشت شد و در اول سپتامبر همان سال تیرباران گردید. درباره این انقلابی ایرانی، از این رو جداگانه می‌نویسم که مطابق اسناد دولتی روسیه، چگونگی دستگیری، بازداشت و تفتیش خانه‌اش، با جزئیات قابل توجه در پرونده درج شده‌است. با خواندن این جزئیات در کتاب "‌فتادگان در گردباد‌" نکته خاصی توجه مرا جلب کرد که اندوهی ژرف و حسی ویژه در درونم پدید آورد، حسی که تنها با بازگوئی‌اش می‌توانم خود را از چنگال آزارنده آن برهانم:

در پرونده آشوری آمده‌است که او هنگام ترک خانه به سوی زندان، پاره‌ای اشیاء شخصی را با خود برداشته‌بود. از جمله این چیزها را: یک بالش، هفت یقه پیراهن، چهار کراوات، دو دگمه سردست، خمیر دندان، خلال دندان و...

تمام داستان اندوه آور برای من با نگاه به لیست این اشیاء به وجود آمده‌است. نگاه نخست به آن اشیاء، برای خواننده، شاید نشانه‌ای از خوش پوشی و نزاکت و نظافت فردی آشوری باشد. اما در دنیای ذهن و خیال من، معنا و بُعد دیگری را بیدار کرد: یک انقلابی مومن و وفادار به نظام سوسیالیستی که سال‌ها در آن جامعه زیسته و کار کرده و آن را کعبه آمال خویش می‌داند، ناگهان به دست پلیس سیاسی دستگیر و به زندان افکنده می‌شود. چنان شخصی - با آن کارنامه و سابقه انقلابی - طبعاً از زندان رفتن در کشور ایده‌آل خود، در کنار ناباوری وجدانی، تصوری ویژه‌ای هم دارد: به زعم او و در خیال او، بازپرسی و بازجوئی در زندانی در کشور آمال و آرزوهایش، تنها چیزی شبیه یک گفتگوی رفیقانه و یا ضیافتی در مکانی ویژه می‌تواند باشد و نه چیز دیگر. این است که اوبژه بینوای دستگاه سرکوب، با چنان تصوراتی که بازتاب خلوص انقلابی و شیدائی ایدئولوژیک اوست، در لحظه بازداشت و انتقال به زندان، کراوات، دگمه سردست و یقه آهار برای پیراهن را فراموش نمی‌کند. آخر که نمی‌شود در برابر بازپرس کشور شوراها و منبع الهام انقلاب جهانی، با ظاهری نا آراسته نشست.

آه چه حکایت تلخی. چه صحنه غریبی و چه تصور دردناکی.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد