logo





اورلی (مژگان) نوی

سالی که اسرائیل، رسماً، رفتار با شهروندان عرب خود به عنوان دشمن را آغاز کرد

ترجمۀ حماد شیبانی

جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱ اکتبر ۲۰۲۴



حسن جبارین: ما چاره ای نداریم جز این که در مبارزه با نژادپرستی به هم بپیوندیم (عکس: امل شوفانی)

ـ دکتر حسن جبارین، وکیل و مدیر انجمن "عدالت" می گوید: "دولت هرگز با عربها به عنوان شهروندان برابر رفتار نکرده است، اما آنچه در پی هفتم اکتبر اتفاق افتاد، بیسابقه است". از نظر او، در حال حاضر سوال مهم اینست که چگونه با هم زندگی کنیم "زیرا روشن است که جنگ و قدرت راه حل نیست."

هنوز ارزیابی پیامدهای کامل سالی که با قتل عام حماس در شهرکهای جنوب اسرائیل و ربودن بیش از ۲۵۰ نفر آغاز شد، دشوار است. عملیاتی که منجر به جنگی ویرانگر شد که ده ها هزار نفر از اهالی غزه قربانی گرفت و صدها هزار نفر را آواره و پناهنده کرد، اسرائیل را به اتهام ارتکاب جنایت نسل کشی به دیوان بین المللی دادگستری کشاند، و همچنان ادامه دارد. اما یک چیز روشن است: سالی بود که تغییراتی عمیق، در واقعیت زندگی ساکنان منطقۀ واقع بین دریا و رودخانه به همراه داشت، تغییراتی بی تردید قابل برگشت.

یکی از زمینه هایی که طی سال گذشته، در اسرائیل، کمتر مورد بحث قرار گرفته است، مسئولیت در برابر شهروندان فلسطینی است. در این سال، دولت اسرائیل به بهانۀ جنگ در غزه، جبهه ای چند جانبه علیه حدود بیست درصد از شهروندان خود گشوده است؛ آزار و اذیت بیسابقه ای که نه تنها نهادهای رسمی دولتی، بلکه نهادهای جامعۀ مدنی نیز در آن شرکت دارند. در این جبهه، حتی اجساد غیرنظامیان فلسطینی به سلاحی در دست دولت تبدیل شده است.

دکتر حسن جبارین، مدیر انجمن عدالت، مرکز قانونی حقوق اقلیتهای عرب در اسرائیل، در گفتگوئی ویژه به مناسبت پایان سال می گوید

اسرائیل هرگز با جمعیت عرب به عنوان شهروندان برابر رفتار نکرده است، اما آنچه در ۷ اکتبر اتفاق افتاد بیسابقه است. سالی که در آن نه تنها دولت اسرائیل مواضع ایتامار بن گَویر وزیر امنیت ملی، را در مورد شهروندان عرب اتخاذ کرد، بلکه با دانشگاه ها، کانون وکلا و حتی دادستان کل نیز همانگونه رفتار کرد.

ما از اکتبر 2000، زمان انتفاضۀ دوم، تاکنون، سپر دفاعی در سال 2002، رنگین کمان در سال 2004، سرب سخت در سال 2009، ستون ابر در سال 2012، صخرۀ ایتاان در سال 2014، راهپیمایی بازگشت در سال 2018، نگهبان دیوارها در سال 2021 را پشت سر گذاشتیم، اما از هفتم اکتبر2023 ، برای اولین بار در عرصۀ حقوقی چیزهایی را تجربه کرده ایم که قبلا هرگز اتفاق نیفتاده بود.

اولا، این اولین بار است که ما به طور رسمی توسط نخست وزیر به عنوان دشمن شناسایی می شویم. نتانیاهو در اولین سخنرانی خود پس از ۷ اکتبر، چهار جبهه را فهرست کرد که یکی از آنها جبهۀ داخلی بود. وقتی او در مورد جبهۀ داخلی صحبت کرد، روایت بن گویر را پذیرفت که بموجب آن شهروندان عرب در ماه مه ۲۰۲۱ به یهودیان حمله کردند و به جنگ حماس علیه یهودیان در اسرائیل پیوستند. این حتی یک ستون پنجم منفعل نیست، بلکه یک سپاه فعال است. بن گویر با این بلیط وارد انتخابات شد و محبوبیت او افزایش یافت. این روایت در اولین سخنرانی نتانیاهو پذیرفته شد. هرگز نخست وزیری در اسرائیل وجود نداشته است که به صراحت گفته باشد شهروندان عرب دشمن هستند، برعکس. در زمان جنگ، نخست وزیران راست و چپ که می خواستند اعراب را بازدارند، در جهت مخالف رفتند و گفتند که اعراب در اسرائیل از امنیت محافظت می کنند و وفادار هستند.

از همان لحظۀ سخنرانی نتانیاهو، ما شاهد تغییرات شدیدی بودیم: بلافاصله اعلامیه هایی در مورد تغییر مقررات در داخل خط سبز منتشر شد و برای اولین بار از زمان پایان دولت نظامی، ممنوعیت رسمی تظاهرات شهروندان عرب در جوامع عرب اعمال شد. در ابتدا فکر می کردیم اظهارات کمیسر پلیس که می گوید "هر کسی که می خواهد برای غزه تظاهرات کند، به غزه برود، ما اتوبوس را فراهم می کنیم" یک لغزش زبان است. اما بلافاصله مشخص شد که در واقع معنی آن ممنوعیت کامل تظاهرات است.

ما از "حَداش" و کمیته نظارت دیوان عالی دادگستری درخواست کمک کردیم تا مجوز تظاهرات در "سخنین" یا "ام الفحم" را دریافت کنیم. ما معتقد بودیم که دفتر دادستانی و دادستان کل از این موضع حمایت می کنند که تظاهرات مجاز باید تصویب شود و دیوان عالی دادگستری فقط در مورد شرایطی که معمولاً به مکان و زمان تظاهرات مربوط می شود، بحث خواهد کرد. ما فکر می کردیم که برخورد قضایی دیوان عالی کشور در مورد حق تظاهرات بسیار مثبت است، به این معنا که دیوان عالی همیشه تمایل داشته است که به نفع برگزاری تظاهرات، گاهی با شرایطی، حکم دهد. او حتی به باروخ مارزل اجازه داد تا وارد ام الفحم شود و در آنجا تظاهرات کند، اگرچه پلیس گفت که این کار امنیت او و تظاهرکنندگان را به خطر می اندازد.

در واقع، من می توانم با اطمینان به شما بگویم - از زمان تصویب قوانین اساسی در دهۀ 1990 حکمی صادر نشده است که دیوان عالی دادگستری از آزادی تظاهرات جانبداری نکرده باشد. اما امسال، برای اولین بار، دیوان عالی دادگستری اسرائیل درخواست مجوز برای تظاهرات را رد کرد، نه تظاهرات اعراب در یک جامعۀ یهودی یا مختلط، بلکه در کلنی خودشان.

ـ در گفتمان عمومی اسرائیل، این فرآیندهای ضددموکراتیک به بن گویر نسبت داده می شود، اما شما فرآیندهای بسیار عمیق تری را توصیف می کنید که با "دکترین دشمن" مطابقت دارد، و از طریق آن نگرش دولت نسبت به شهروندان فلسطینی اسرائیل را تجزیه و تحلیل می کنید.

ـ روایت بن گویر در واقع توسط دادستان کل و توسط خود دیوان عالی در این دادخواست پذیرفته شد. دیوان عالی دادگستری در مورد تصمیم خود توضیح داد که پلیس نیروی انسانی لازم برای محافظت از تظاهرات در ام الفحم یا سخنین را ندارد، اگرچه در جوامع عرب نیازی به پلیس نیست.

چالش دیگری از طرف کمیته نظارت وجود داشت، آنها نمی خواستند تسلیم شوند و اصرار داشتند که صدایشان شنیده شود، اما فقط در چارچوب قانون، زیرا می دانستند که ما در وضعیت جنگی هستیم و نمی خواهیم به راست این بهانه را مثل یک سلاح سیاسی برای حمله به اعراب بدهیم. رهبری عرب خواستار برگزاری نشستی در ناصره شد که حداقل ۵۰ نفر، از جمله اعضای کنست و اعضای کمیته نظارت، در آن شرکت کنند. یعنی جلسه ای که اصلا نیازی به مجوز ندارد. اما آنچه اتفاق افتاد این بود که تمام رهبری به ریاست محمد برکه (رئیس کمیته نظارت) دستگیر شدند تا طبق قانون از برگزاری تجمع جلوگیری شود.



"او؛ گالی بِهارِو میارا (دادستان کل) وقتی برای دموکراسی یهودی می جنگد مثل شیر است، اما وقتی نوبت به روابط با اعراب می رسد، بن گویر می شود." (عکس: هایم گلدبرگ ـ Flash90)

ما دوباره به دادگاه عالی درخواست تجدید نظر مراجعه کردیم. ما معتقد بودیم که در این مورد پلیس غیرقانونی عمل می کند، یعنی که خود را بالاتر از قانون قرار می دهد. و یک بار دیگر، دیوان عالی دادگستری و دادستان کل در مورد تظاهراتی که اصلا نیازی به مجوز ندارد، در کنار پلیس قرار گرفتند!

در مقابل، ما کاری بیسابقه انجام دادیم: در طول جلسات دادرسی، محمد برکه در مقابل دادگاه ایستاد و گفت: "من دادخواست را پس می گیرم" تا بگوید که به آنها اعتماد ندارد. نکتۀ شگفت انگیز این که دیوان عالی دادگستری با وجود این که دادخواست پس گرفته شد، حکم خود را صادر کرد، چون نمی خواست به رهبران عرب اجازه دهد پیام خود را مبنی بر بی اعتمادی به دیوان عالی پخش کند. آنها با وجود این که دیگر دادخواستی وجود نداشت و ما سالن دادگاه را ترک کردیم، به جلسۀ دادرسی ادامه دادند!
این دو نمونه نشان می دهد سیستم حقوقی در حال تغییر است و دفتر دادستانی ایالتی و دادستان کل به روش بن گویر عمل می کنند. دیوان عالی دادگستری دادخواستهای سازمانهای حقوق بشری در مورد حقوق زندانیان را حتی بدون برگزاری جلسات مقدماتی رد می کند. یکی از دادخواستها مربوط به افرادی از غزه بود که می خواستند بدانند آیا پسرانشان دستگیر شده اند یا خیر، زیرا برخی از آنها در اسرائیل بودند و خانواده ها نمی دانستند چه اتفاقی برای آنها افتاده است. دیوان عالی این دادخواست را هم بدون برگزاری جلسۀ دادرسی رد کرد، حتی اگر برای احضار به دادگاه بود. اینها قوی ترین دادخواستهاست و معمولاً به طور کامل رد نمی شود.

در اینجا نکته بسیار جالبی هست: زمانی که یهودیان نیز از برگزاری تظاهرات منع شدند و به دیوان عالی دادگستری رفتند، دادستان کل و دیوان عالی از حقوق آنها دفاع کردند، اما ممنوعیت تظاهرات علیه اعراب برای مدتی بسیار طولانی ادامه یافت. این پدیده ای است که ما از زمان پایان حکومت نظامی تجربه نکرده ایم. اما فراتر از آن، می بینیم که دادستانی ایالتی به پلیس چراغ سبز نشان می دهد تا فعالیتهای غیرقانونی انجام دهد. مثلا تلاش دیگری برای برگزاری تجمع صورت گرفت و دادستان کل نامه ای برای ما فرستاد که در آن نوشته بود در تصمیمات عملیاتی پلیس دخالت نمی کند. این اولین بار است که چنین نامه ای دریافت می کنیم، زیرا تمام تصمیمات عملیاتی پلیس در قبال غیرنظامیان، تصمیماتی است که مربوط به حقوق مدنی است.

ما همچنین دیده ایم که پلیس بدون تأیید دادستانی ایالتی شروع به تحقیقات در مورد رسانه های اجتماعی کرده است. به عبارت دیگر، در اینجا یک چراغ سبز قوی برای پلیس هست تا حتی در هنگام آغاز تحقیقات، برخلاف قانون عمل کند.

ـ من به موضوع آزادی تظاهرات می پردازم تا بگویم شهروندان عرب نمی توانستند به خیابانها بیایند، حتی اگر می خواستند و هیچ فعالیت سیاسی وجود نداشت، و با این حال، در سه ماه اول جنگ، تعدادی کیفرخواست برابر با تعداد پرونده های پنج سال گذشته برای مواردی که قبلاً هیچ کیفرخواستی برایشان ثبت نمی شد، مثلاً کیفرخواستی ثبت شدعلیه کسی که نوشته بود "صبح بخیر غزه". بسیاری از آنها با رنج ساکنان غزه همذات پنداری می کردند. در اینجا مسئلۀ دیگری وجود دارد؟

ـ ما در مورد سطح دیوان عالی دادگستری صحبت کردیم و اکنون به دادگاه های مردمی، یعنی دادگاه های دادگستری که در همۀ شهرها هست حرف می زنیم. دادستان تصمیم گرفت نه تنها کیفرخواست ارائه دهد، بلکه در مورد آزادی بیان نیز روش تحمل صفر را اعمال کند و در همۀ موارد درخواست بازداشت کند. این به خودی خود تصمیمی مغایر با قانون است. آئین دادرسی کیفری می گوید چنین تصمیمی بطور عام و گسترده نباید گرفته شود، زیرا هر پرونده شرایط خاص خود را دارد و باید به آنها اهمیت داد. ابتدا درخواست بازداشت صادر می شود و دادگاه آن را می پذیرد و بعد افراد دستگیر می شوند.

ـ بازداشتهای اداری شهروندان عرب هم وجود داشت.

ـ وجود داشت، البته نسبتاً اندک بود. دقیقاً به این دلیل که دادگاه های دادگستری و دادستان و پلیس آنچه را که می توان فردی را در بازداشت اداری نگه داشت بدون این که آن را بازداشت اداری بنامند، تأیید کرده اند! بنابراین آنها را به خاطر بی ارزشترین چیزها در بازداشت نگه می داشتند. بازداشت تا پایان دادرسی به این معنی است که اگر این مرد آزاد شود، امنیت عمومی را به خطر می اندازد، یا مانع اجرای عدالت می شود و یا هر دو. اما مواردی را دیده ایم که دو هفته پس از انتشار چیزی در شبکه های اجتماعی ، افراد به دلیل گذاشتن آن دستگیر شده اند و دادگاه بازداشت را تایید و تمدید می کند، پس چگونه ممکن است که او دو هفته بدون به خطر انداختن کسی آزاد راه برود و حالا ناگهان اینقدر خطرناک شده باشد؟

ـ در میان دستگیرشدگان، تعداد شگفت انگیزی زن بود؟

ـ در یک مقطع، تعداد زنان بازداشت شده بیشتر از مردان بود. این پدیده ای است که ما هرگز ندیده ایم، نه در کرانۀ باختری و نه در اینجا، و ما شروع به تجزیه و تحلیل دلایل آن کرده ایم. برخی فکر می کردند چون مردان می دانستند که بیشتر در معرض تهدید هستند، بیشتر از زنان در نوشته های خود محتاط بودند. اما چیزی که به مراتب تکان دهنده تر شد، بازداشت زنان برای تبادل نظر با حماس بود.

با اولین موارد، ما با افراد نزدیک به حماس در کرانۀ باختری تماس گرفتیم تا بفهمیم آیا آنها نام این زنان را داده اند یا خیر، و آنها پاسخ دادند: ما اصلاً اسامی ندادیم، نه از کرانۀ باختری، نه از غزه و نه از اسرائیل، زیرا این توافق بر اساس دسته بندیها است: ما زنان را آزاد می کنیم و آنها همین کار را می کنند. ما تصمیم نگرفتیم که این زنان چه کسانی باشند، آنها هم نمی دانستند زنانی که اسرائیل آزاد می کند چه کسانی هستند.
برخی از والدین این زنان جوان از دیوان عالی دادگستری درخواست کردند تا از گنجاندن نام دخترانشان در این موارد خودداری کنند، آنها می گفتند که اگر نام دخترشان در این زمینه اعلام شود، آینده ای در کشور اسرائیل نخواهند داشت، زیرا همه به او به عنوان ذینفع کشتار یهودیان در 7 اکتبر نگاه می کنند. آنها خواستار برگزاری دادگاه برای آنها شدند، زیرا اصلاً دلیلی برای دستگیری وجود نداشت. دیوان عالی درخواست را رد کرد. یکی از آزاد شدگان یک دانشجوی فنی بود، پس از آزادی، دانشجویان یهودی علیه او در محوطۀ دانشگاه تظاهرات کردند و دنشگاه نیز کیفرخواست انضباطی علیه او تنظیم کرد.



زندانیان فلسطینی آزاد شده در تبادل زندانیان بین اسرائیل و حماس در ۲۵ نوامبر ۲۰۲۳ وارد رام الله می شوند (عکس: Flash90)

همین اتفاق در مورد اجساد هم افتاد. در گذشته، ما همیشه در درخواست برای بازگرداندن اجساد موفق بوده ایم، حتی در مورد سه مرد از ام الفحم که حمله ای را در الاقصی انجام دادند که در آن افسران پلیس کشته شدند. دادگاه عالی در آن زمان حکم داد که پلیس اختیار و اجازۀ نگهداری اجساد را ندارد. اکنون، برای اولین بار، اجساد شهروندان عرب دراسرائیل به عنوان یک ابزار چانه زنی برای مبادلۀ اجساد با حماس نگهداری می شود. به عبارت دیگر، بدن نیز به بدن دشمن تبدیل می شود، نه شهروند دولت. این پرونده ها هنوز در دیوان عالی دادگستری در حال بررسی است، اما دادستان کل از موضع بن گویر که این روند را آغاز کرد، حمایت می کند. دادستان کل گاهی اوقات وقتی برای دموکراسی یهودی می جنگد مانند یک شیر به نظر می رسد، اما وقتی صحبت از روابط با اعراب می شود، بن گویر می شود.

در مورد اجساد، دولت در واقع سرنوشت ما را به سرنوشت خانواده های کرانۀ باختری و غزه گره زده است. بیش از هر چیز دیگری، اجساد خط سبز را برای ما از بین بردند. زیرا دولت به ما می گوید سرنوشت ما در حال حاضر به موفقیت حماس بستگی دارد، به این معنی که حماس در مذاکرات خود موفق خواهد شد و کارتهایی برای بازگرداندن اجساد مردان ما خواهد داشت. و ما به طور قطع می دانیم که صداهایی در تشکیلات دفاعی و کابینه وجود دارد که می گوید: "آقایان، شما اعراب را به آغوش حماس هل می دهید. شما به آنها بگویید که حماس مسئول آنها است.

ـ ما از مرحلۀ تبعیض به مرحلۀ ظلم و ستم رسیده ایم. آیا شما این فرآیند را به عنوان یک تغییر اساسی در رابطه بین دولت و شهروندان عرب آن تفسیر می کنید یا به دلیل شرایط جنگی، آن را به نحو دیگری تفسیر می کنید؟ به عبارت دیگر، آیا این فرآیندها را برگشت پذیر می دانید؟

ـ اولا، ما می بینیم که تغییری از سوی دولت در رفتار با ما به عنوان یک جبهۀ دشمن در زمان جنگ وجود دارد. این کار توسط کل سیستم، از دادگاه و دادگستری گرفته تا دیوان عالی، از دادستان ایالتی تا افسر پلیس انجام می شود. دو نمونۀ بارز از این نگرش داریم، آنها هدر تظاهراتی در ام الفحم دستگیر شدند، نه به این دلیل که تظاهرات غیرقانونی برگزار کردند و نه به این دلیل که تظاهرات به صورت مسالمت آمیز انجام نشد، بلکه به دلیل سه شعار در تظاهرات، شعارهایی در همبستگی با ساکنان غزه که در هر عملیات نظامی بر زبان می آید. آنها تا به امروز تحت شرایط سختی هستند. یکی از آنها هشت ماه را به عنوان بازداشت امنیتی، بدون ملاقات با خانواده و در شرایط بسیار سخت در بازداشت گذراند و دیگری چهار ماه را گذراند و سپس به حیفا تبعید شد.

این دو مورد گواهی بر سیاست سرکوب است. می توان گفت که سیاست اسرائیل در قبال شهروندان عرب تبعیض آمیز است. تبعیض همیشه در هر عملیات نظامی وجود داشته است و ما گزارشهایی در مورد آن منتشر کردیم که اعراب بیشتر از یهودیان دستگیر می شوند و دستگیریهای گزینشی وجود دارد، همیشه هم وجود داشته است. اما درست است، امسال ما از تبعیض به سمت ظلم حرکت کردیم.

ـ به نظر می رسد این یک تغییر عمیق است که بسیار فراتر از موضوعات مرتبط با جنگ است، مانند تظاهرات و پستهای رسانه های اجتماعی. در طول سال گذشته، ما شاهد این وخامت در نگرش دولت نسبت به مسائلی بوده ایم که هیچ ارتباطی با جنگ ندارد، مانند پاکسازی قومی در نقب، سرکوب اقتصادی، و تشدید جرایم سازمان یافته. در اینجا چیزی سیستماتیک، بسیار فراتر از جنگ، وجود دارد.

ـ این نظر مهمی است زیرا به موضوعی با اهمیت حیاتی اشاره می کند؛ موضوع جرم. در آستانۀ جنگ، ما به نقطه ای رسیدیم که نرخ جرم و جنایت در میان اعراب در اسرائیل تقریبا بالاترین میزان در جهان است: 15 مرگ در هر 100000 نفر. در کرانۀ باختری و نوار غزه، در مقایسه، این نسبت یک کشته در هر 100000 نفر است. در ایالات متحده، 6 در هر 100,000. تنها چند کشور در آمریکای لاتین وجود دارد که از این نظر با ما برابری می کنند.

ما تا قبل از جنگ، در تلاشهای زیادی موفق بودیم تا موضوع جنایت در میان اعراب در اسرائیل را در گفتمان عمومی وارد کنیم و قبل از 7 اکتبر، رسانه های اسرائیلی شروع به جدی گرفتن ناکامی پلیس در برخورد با جرم کردند. بخش قابل توجهی از رسانه ها حتی شروع به اشاره به این کردند که این حذف احتمالاً عمدی بوده است. از زمان جنگ، دیگر نه پلیس و نه رسانه ها به این موضوع رسیدگی نکرده اند. به عبارت دیگر، ما واقعاً از سوی رسانه ها نیز به دشمن تبدیل شده ایم. تنها مواردی که در آن به جرم پرداخته می شود زمانی است که کسی این احتمال را مطرح می کند که سلاح های یافت شده در دست اعراب می تواند به یهودیان آسیب برساند.



اعتراض شهروندان فلسطینی علیه جنایت سازمان یافته، میدان هابیما، ۶ اوت ۲۰۲۳ (عکس: Avshalom Shouni / Flash90))

خُب، همۀ اینها چه چیزی به شهروندان عرب منتقل کرد؟ ما همیشه می دانستیم که در زمان جنگ و صلح شهروندان درجۀ دو هستیم و مبارزات ما همیشه برای برابری بود. بنابراین، ما به دفاع قانونی بسنده نکردیم، بلکه آرزوی تعیین سیاست را داشتیم. نبردهای حقوقی به دو نوع دفاع و ادعای حقوق تقسیم می شود. امروز، برای اولین بار، من می بینم که در چشم مردم فلسطین، دولت اسرائیل خود را به عنوان اشغالگر می بیند و ما خود را تحت اشغال می دانیم، به این معنا که شما از اشغالگر حقوق نمی خواهید، بلکه فقط در برابر او از خودتان دفاع می کنید.

بنابراین، تاکنون عدالت دادخواستی در دیوان عالی دادگستری نداشته است، مگر از جنبۀ دفاعی. در زمان جنگ، ما زیاد به دیوان عالی دادگستری دادخواست می دادیم، اما این بار، برای اولین بار، دیگر با خود نه به عنوان شهروند درجۀ دو، بلکه به عنوان رعیت رفتار می کنیم. این همان چیزی است که در ذهن ما تقویت شده است. وقتی دولت با شما به عنوان یک دشمن رفتار می کند، شما نمی توانید بر اساس شهروند گفتمانی داشته باشید، شهروندی بیربط می شود.

ـ آنچه شما می گوئید بسیار مهم است، زیرا در طول سالها شهروندان فلسطینی شاید گروهی بوده اند که شهروندی خود را جدی گرفته اند، از جمله انتشار چهار سند که آیندۀ مدنی مشترک را پیش بینی می کند. چشم انداز "دولت همۀ شهروندان" مبتنی بر ایدۀ عمیق شهروندی اساسی است. و شما می گوئید که در واقع، مفهوم مدنی از هر محتوایی خالی شده است.

ـ درست است. نمونه هایی که ذکر کردید گواه آرزوی برابری در چارچوب شهروندی است. و این تصویر زمانی عالی است که شما همچنین ایمان خود را به مکانیسمهای جامعۀ مدنی اسرائیل از دست می دهید. پیشرو و بزرگترین و مهمترین سازمان در جامعۀ مدنی، دانشگاه ها و مدارس عالی است. برای اولین بار از سال ۱۹۴۸، دانشگاه ها و کالجها اتهامات انضباطی را علیه دانشجویان عرب که در تعطیلات در فیس بوک اظهارات سیاسی کرده اند، صرفنظر از محوطۀ دانشگاه یا تحصیل، مطرح می کنند، با این حال دانشگاه ـ به طور غیرقانونی ـ قدرت را به دست می گیرد و علیه نزدیک به ۱۵۰ دانشجوی دختر و پسر کیفرخواست ارائه می دهد. تعجب آور بود.

شما باید اهمیت این مسئله را درک کنید. به عنوان مثال، در کرانۀ باختری، با ارزش ترین مورد برای جامعه، مسئلۀ زندانیان است. برای اعراب در اسرائیل، گرانترین چیز دانشجویان دختر و پسر هستند؛ آموزش. در اینجا تقریباً همه خانواده ها تحت تأثیر قرار گرفتند: دانشگاه ها، که ما معتقد بودیم تنها جایی است که می توان خود را نشان داد و حتی نکبت را گرامی داشت، اکنون به سیاست بن گویر پیوسته اند. در بیشتر مواردی که دانشگاه ها اتهامات انضباطی را مطرح کرده اند، حتی پلیس نیز تحقیقاتی را آغاز نکرده است. تاکنون برای شما توضیح داده ام که پلیس چقدر نسبت به اعراب نژادپرستی می کرد و غیرقانونی عمل می کرد و حتی آنها به کاری که در کالجها و دانشگاه ها انجام می دادند دست نمی زدند.

اگر وقایع سال ۱۹۴۸ برای اولین بار مسئلۀ دولت یهود را مطرح کرد و سال ۱۹۶۷ برای اولین بار مسئلۀ اسرائیل بزرگ و شهرک نشین ها را مطرح کرد، ۷ اکتبر این سؤال را مطرح نمی کند که چگونه یکدیگر را بکشیم، بلکه این سؤال را طرح می کند که چگونه با هم زندگی کنیم.

دانشگاه اغلب اولین جایی است که جوانان عرب با یهودیان ملاقات می کنند. آنها روی یک نیمکت می نشینند، امتحانات یکسانی را می گذرانند، تعطیلات یکسانی را می گذرانند و نگرانیهای مشابهی دارند. آنها همچنین گاهی اوقات در محوطۀ دانشگاه علیه یکدیگر اعتراض می کنند. و با این حال، این دانشگاه لیبرال می گوید، "من علیه یهودیان نژادپرستی که خواستار نسل کشی هستند اقدام نمی کنم، اما علیه کسانی که خود را نزدیک به غزه می دانند کیفرخواست ارائه می کنم."

همین حرکت توسط کانون وکلا انجام شد. برای اولین بار، کانون وکلا این اختیار را به دست می گیرد که در دادگاه های انضباطی خود از کاربرها رسانه های اجتماعی، زن یا مرد، به دلیل موضوعاتی که به وکالت یا شأن حرفه مربوط نمی شود، شکایت کند، مثلاً از آنچه در فیس بوک نوشته شده است.

ما همچنین باید به استدلال این نهادها توجه زیادی داشته باشیم. وقتی از دانشگاه ها پرسیدیم که چرا از دانشجویان یهودی که خواستار نسل کشی شده اند، شکایتی ثبت نکرده اید، عملی که طبق قوانین اسرائیل و بین المللی جرم است، چرا برای تحریک به خشونت و نژادپرستی شکایت نکردید، ما دهها نشریه از این قبیل را آوردیم، هم از سوی دانشجویان و هم از سوی وکلای یهودی که اظهارات خود را نه در فیس بوک خصوصی خود بلکه در گروه های تعیین شده از وکلا منتشر کردند، آنها پاسخ دادند که دستور فقط شامل کسانی است که از تروریسم حمایت می کنند. یعنی فقط برای اقدامات مربوط به هفتم اکتبر یا حماس. به همین دلیل است که آنها همذات پنداری با غزه را حمایت از تروریسم می دانند. آنها شکایتی را تنظیم کردند که از آفریقای جنوبی تشکر می کند و با این ادعا که بن گویر به دلیل رفتارش با زندانیان مشکل ساز بوده است. من نمی دانم چگونه از خودم در برابر آن دفاع کنم، زیرا نمی دانم مشکل چیست.

ـ شما یک وضعیت تقریباً بن بست را توصیف می کنید، زیرا این دیگر فقط در مورد نهادهای رسمی دولت و گذار از تبعیض به ظلم نیست، بلکه در مورد حوزۀ مدنی است که در آن با شهروندان عرب نیز به عنوان دشمن رفتار می شود. اگر مفهوم شهروندی از هر محتوایی تهی شده باشد، چه مبنایی برای همزیستی باقی می ماند؟

ـ من فکر می کنم اگر خطر ذاتی این رابطه را درک کنیم، چاره ای جز پیوستن به نیروهائی که با نژادپرستی مبارزه می کنند نداریم. آنچه اکنون می بینیم اینست که این سیاست در حال حاضر از گروههای اعراب و یهودیان عبور می کند. برای اولین بار متوجه می شویم که اکثر بازداشت شدگان ما در سه موج دستگیری در حیفا، یهودی بودند، زیرا رژیم فاشیست علیه هر کسی که مقاومت کند دست به کار می شود.

مانند جنگهای 1948 و 1967، این جنگ به لحظه ای تعیین کننده در تاریخ تبدیل شد. سال 1948 به عنوان استقلال برای یکی و نکبت برای دیگری تلقی می شود، سال 1967 به عنوان یک پیروزی بزرگ برای یک طرف و یک شکست بزرگ برای طرف دیگر تلقی می شود. و در 7 اکتبر، برای اولین بار، هر دو زخمی بیرون می آیند و هر دو به این نتیجه می رسند که حتی اگرهر یک از طرفین دیگری را از بین نبرد، اما هر دو می توانند به یکدیگر آسیب برسانند. بنابراین اگر سال 1948 برای اولین بار معنای دولت یهودی را مطرح کرد و سال 1967 برای اولین بار مسئله اسرائیل بزرگ و شهرک نشینها را مطرح کرد، 7 اکتبر برای اولین بار این سوال را مطرح نمی کند که چگونه یکدیگر را بکشیم، بلکه چگونه با هم زندگی کنیم.

ـ این یک دیدگاه بسیار خوش بینانه از وضعیت است.

ـ به نکته مهمی باید توجه کنید، تصادفی نیست که شعار نتانیاهو مبنی بر "پیروزی کامل" توسط مردم یهود به عنوان یک شوخی تلقی می شود، به عنوان یک امر غیرواقع بینانه، و حتی برای مردم فلسطین هم واقع بینانه نیست که بگوئیم مقاومت پیروز شده است. هر دوی آنها می دانند که در این جنگ آسیب دیده اند. درست است، ما فلسطینی ها بزرگترین و دردناکترین هزینه را می پردازیم. برای اولین بار، ما تجربه ای را تجربه می کنیم که فراتر از نکبت است: نسل کشی. با این حال، سؤال مهم اینست که چگونه با هم زندگی کنیم، زیرا از قبل روشن است که جنگ و قدرت راه حل نیست.

ـ اگر این درس اینست، آیا انتظار دارید مشارکت سیاسی شهروندان عرب افزایش یابد؟

ـ از نظر تاریخی، مشارکت رأی دهندگان عرب زمانی افزایش می یافت که ناسیونالیسم عرب در وضعیت خوبی قرار بگیرد. به عنوان مثال، زمانی که وضعیت سازمان آزادیبخش فلسطین خوب بود، شاهد مشارکت بالای رأی دهندگان بودیم. زمانی که جناح پان عرب در دهۀ 1960 در وضعیت خوبی قرار داشت، شاهد مشارکت بالای رأی دهندگان بودیم و از سوی دیگر دیدیم که بدتر شدن اوضاع سیاسی که به ناامیدی منجر می شود، در مشارکت پایین رأی دهندگان منعکس می شود. اما این بار، من چیز متفاوتی می بینم، زیرا 7 اکتبر همچنین این پیام را می فرستد که خطر برای هر دو ملت یکی است: ظهور فاشیسم اسرائیلی. این ظهور فاشیسم و نژادپرستی است که اشغال را تقویت می کند، نسل کشی را ادامه می دهد و این همان چیزی است که شاید منجر به انتقال بخشی از جمعیت عرب به اسرائیل شود. بنابراین، باید با آن مخالفت کرد و با توجه به روشی که من جامعۀ عرب را می خوانم، انتظار دارم که مشارکت رأی دهندگان بالا باشد.

ـ در طول سال گذشته، تعداد زیادی از شهروندان عرب بوده اند که ترس واقعی خود را از نکبت دوم و اخراج دسته جمعی نشان داده اند. دوستانی را می شناسم که از ترک کشور می ترسند و می ترسند اجازۀ بازگشت نداشته باشند. اگر ما فاشیسم را متوقف نکنیم، در پایان مسیری که اسرائیل در آن قرار دارد، آیا فکر می کنید این سناریو واقع بینانه است؟

ـ اگر شما این سؤال را قبل از 7 اکتبر می پرسیدید - و ما هم این را از خود می پرسیدیم - اکثر جوابها منفی بود، زیرا پارادایم نکبت به معنای دگرگونی است و کمتر واقع بینانه تلقی می شود چون نیروهایی نیز در جامعۀ اسرائیل وجود دارند که برای تقویت تمایز بین شهروندی و اشغال تلاش می کنند، جامعۀ بین المللی نیز اهمیت دارد. اما وقتی پارادایم از نکبت به نسل کشی تغییر کند، کشوری که مرتکب نسل کشی می شود می تواند به راحتی مرتکب هر تغییری بشود. تصادفی نیست که آنها به راحتی در مورد انتقال به لبنان، در مورد انتقال ساکنان غزه و کرانه باختری صحبت می کنند. وقتی پارادایم به نسل کشی تبدیل می شود، انتقال بخشی از آن است و امکان پذیر می شود.

نشریۀ گفتگوی محلی ـ دهم اکتبر 2024



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد