logo





انزو تراورسو

چهره‌های جدید فاشیسم (پوپولیسم و راست افراطی)
بخش نهم؛ کاربردهای تمامیت‌خواهی

مترجم: سعید مهراقدم

پنجشنبه ۵ مهر ۱۴۰۳ - ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۴



خط سیر ایده تمامیت‌خواهی در تمام امور تحقیقی و به شکل عام‌تر در فرهنگ سیاسی قرن بیستم و اوایل قرن بیست‌ویکم، بسیار پُر پیچ‌وخم بود و شامل دوره‌های متناوبی از تأثیرات دامنه‌دار و لحظات طولانی افول بوده است.(۱) ممکن است تعیین این‌که، آیا پذیرش آن در واژگان سیاسی و تاریخی ما دائمی خواهد بود یا نه، زود باشد، اما این مفهوم از خود انعطاف قابل توجهی نشان می‌دهد. حتی پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که دوباره در مخالفت با تروریسم اسلامی به کار گرفته شد، ما شاهد یک نوسازی تماشایی آن بودیم. بنابراین، «تمامیت‌خواهی»، حتی اگر مستمراً مؤثر نباشد، نمونه‌ای گویا از هم‌زیستی عظیم بین سیاست و دانش، بین یک واژه منازعه‌برانگیز، اگر نگوییم یک شعار، و یک ابزار تحلیلی است. در میان عواملی که پایداری و دوام آن را توضیح می‌دهند، حافظه عمومی قطعاً یک عامل تعین‌کننده است. از یک سو، هولوکاست، به نظر برخی از محققان که آن را به‌سان «دین مدنی» غرب تعریف می‌کنند، به موضوع بزرگداشت‌های عمومی، موزه‌ها و داستان‌سازی‌های ادبی و زیبایی‌شناختی و هم‌چنین به الگوی خشونت و نسل‌کشی معاصر تبدیل شده است. و از سوی دیگر، سقوط اتحاد جماهیر شوروی، به طور قطع تجربه کمونیستی را به یک گستره تاریخی محدود می‌کند که صرفاُ بر ابعاد جنایت‌بار آن (تبعید دسته‌جمعی، اعدام‌های دسته‌جمعی، اردوگاه‌های کار اجباری) تأکید شده و به طور هم‌زمان توان رهایی‌بخش آن را که زمانی مورد تمجید بود، تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. کمونیسم به جای یک پدیده منشوری، چندوجهی و متناقض که ترکیبی از انقلاب و ترور، آزادی و سرکوب، جنبش‌های اجتماعی و رژیم‌های سیاسی، کنش جمعی و استبداد بوروکراتیک بود، به تحقق یک ایدئولوژی شنیع تقلیل پیدا می‌کند. استالینیسم «چهره واقعی» آن می‌شود. در چنین زمینه‌ای، مفهوم تمامیت‌خواهی برای درک معنای قرنی که از خشونت و کشتار جمعی به شدت هراسیده و نمادهایی چون آشویتس و کولیما(۲) دارد، مناسب‌تر است. در چنین شرایطی لیبرالیسم غربی در مواجهه با دشمنان شکست‌خورده خود، پیروزی نهایی خود را جشن می‌گیرد. این تفسیر خودپسندانه که در ابتدا توسط فرانسیس فوکویاما(۳)در سال ۱۹۸۹ (۴) به زبان هگلی فرموله شد، زیربنای بسیاری از آثار علمی از آغاز قرن حاضر، از کتاب تراژدی شوروی مارتین مالیا(۵) تا گذر از یک توهم فرانسوا(۶) فوره،(۷) شد. تلفیقی از تحقیق و تعهد سیاسی، به طرز فزاینده موجی از تفسیرهای «تمامیت‌خواهی» را شکل می‌دهد که این‌بار به تروریسم اسلامی اختصاص داده می‌شود که به عنوان تهدید جدیدی، غرب را به چالش می‌کشد. درگیری قدیمی بین "جهان آزاد" و تمامیت‌خواهی (فاشیست یا کمونیست) جای خود را با "برخورد تمدن‌ها" عوض می‌کند که در آن، تمدن چهره جدیدی را به خود می‌گیرد.

سلسله مراحل در تاریخ یک مفهوم

مقدمه ایده تمامیت‌خواهی در طول جنگ جهانی اول پدیدار شد، و قبل از ظهور رژیم‌های هیتلر و استالین به عنوان یک "جنگ تمام‌عیار(۸)" به تصویر کشیده شد(۹). به عنوان یک درگیری مدرن متعلق به عصر دموکراسی و جامعه توده‌ای، منابع مادی جوامع اروپایی را جذب کرد، نیروهای اجتماعی و اقتصادی آن‌ها را بسیج نمود و ذهنیت و فرهنگ آن‌ها را تغییر داد. به عنوان یک جنگ کلاسیک بین دولت‌ها، متولد شد که در آن قوانین حقوق بین‌الملل باید اعمال می‌شد و به سرعت به یک قتل‌عام صنعتی عظیم تبدیل گردید. "جنگ تمام‌عیار" عصر نابودی تکنولوژیکی و مرگ‌های جمعی ناشناس را آغاز کرد. این، نسل‌کشی ارامنه (اوایل قرن بیستم) را به وجود آورد و هولوکاست را پیش‌بینی کرد، که بدون آن، سابقه تاریخی کشتار صنعتی برنامه‌ریزی‌شده قاره‌ای، قابل درک نیست.(۱۰)بنابراین، جنگ جهانی اول یک تجربه بنیادی بود. این جنگ، اخلاق جنگی جدیدی را به وجود آورد که در آن، آرمان‌های قدیمی قهرمانی و جوانمردی با فناوری مدرن ادغام شد. نیهیلیسم به"عقلانیت" تبدیل گردید و نبرد به عنوان یک تخریب قانونمند دشمن، به حساب آمد و از دست دادن تعداد عظیمی از جان انسان‌ها به عنوان محاسبه استراتژیکِ پیش‌بینی‌شده و یا برنامه‌ریزی‌شده، به کار گرفته شد. تا حدودی، ایده تمامیت‌خواهی نتیجه فرآیند وحشیگری سیاست بود که تخیل یک نسل کامل را شکل داد(۱۱). جنگ «تمام‌عیار» به سرعت به «دولت کل(۱۲)» تبدیل شد. علاوه بر این، ایده تمامیت‌خواهی متعلق به قرنی است که در آن، فراتر از منافع ژئوپلیتیکی، ادعاهای ارضی و جنگ‌ها، ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های آشتی‌ناپذیری را در تقابل همدیگر قرار می‌دهد. مفاهیم جدیدی لازم بود که روح این پدیده را متجلی کند. "تمامیت‌خواهی" یکی از موفق‌ترین واژه در میان واژگان نو بود.

مفاهیم بسیار کمی از واژگان سیاسی و تاریخی ما به اندازه «تمامیت‌خواهی» انعطاف‌پذیر، سیال، چند شکلی و در نهایت مبهم هستند. این متعلق به تمام جریانات خرد سیاسی معاصر از فاشیسم تا ضدفاشیسم، از مارکسیسم تا لیبرالیسم، از آنارشیسم تا محافظه‌کاری است. صفت «تمامیت‌خواه» (totalitario) که در اوایل دهه ۱۹۲۰ توسط ضدفاشیست‌های ایتالیایی به منظور به تصویر کشیدن ویژگی دیکتاتوری موسولینی ساخته شد، بعدها توسط خود فاشیست‌ها مورد استفاده قرار گرفت. در حالی که برای جیووانی اماندولا(۱۳) "سیستم تمامیت‌خواه" فاشیستی، مترادف با استبداد بود، فاشیسم به وضوح تلاش کرد تا شکل جدیدی از قدرت را مقوله‌سازی کرده و تعمید دهد. در مقاله معروفی که در سال ۱۹۳۲ برای Enciclopedia Italiana نوشته شد، موسولینی و جیووانی جنتیل آشکارا بر ماهیت «تمامیت‌خواه» دیکتاتوری خود تأکید کردند، یعنی لغو هر گونه تمایز بین دولت و جامعه مدنی و تولد یک تمدن جدید که توسط یک دولت یک‌پارچه تجسم می‌یافت.(۱۴)بسیاری از ناسیونالیست‌ها و "انقلابیون محافظه‌کار" جمهوری وایمار، از ارنست یونگر تا کارل اشمیت، امیدوار بودند که "بسیج تمام‌عیار" و "دولت کل" در راستای فاشیسم ایتالیا باشد.(۱۵) با این‌حال، طرفداران ناسیونال سوسیالیسم از این مفهوم سیاسی اجتناب کردند. به گفته هیتلر و یوزف گوبلز، رژیم نازی به جای یک دولت تمامیت‌خواه، یک «دولت قومی» (völkische Staat) بود. با وجود همگرایی ایدئولوژیک رو به رشدی که در سال ۱۹۳۸ با تصویب قوانین یهودستیزانه و نژادی در ایتالیا به وجود آمد، برخی تفاوت‌های اساسی بین فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم باقی ماند. جهان‌بینی‌های که در آن‌ها به ترتیب اولی بر دولت و دومی بر نژاد تمرکز داشتند.

در طول دهه ۱۹۳۰، زمانی که این مفهوم در میان تبعیدیان ضدفاشیست ایتالیایی و آلمانی به یک مفهوم گسترده تبدیل شد، کلمه «تمامیت‌خواهی» در نوشته‌های برخی از مخالفان شوروی (به ویژه ویکتور سرژ(۱۶)(۱۷) ) وارد شد و در انتقاد از ویژگی‌های اقتدارگرای مشترک فاشیسم، ناسیونال سوسیالیسم و استالینیسم نقش مهمی بازی نمود. ضدفاشیستهای تبعیدی کاتولیک و پروتستان، متفکران لیبرال کلاسیک، مارکسیست‌های مرتد و نویسندگان نیمه‌آنارشیست، همگی دیکتاتوری‌های جدید اروپایی را «تمامیت‌خواه» به تصویر کشیدند. در سال ۱۹۳۹، پیمان آلمان و شوروی ناگهان مفهومی را مشروعیت بخشید که وضعیت آن تا آن زمان نسبتاً متزلزل و نامطمئن بود. در سال ۱۹۳۹ اولین سمپوزیوم بین‌المللی تمامیت‌خواهی در فیلادلفیا برگزار شد و محققانی از رشته‌های مختلف را گرد هم آورد که تعداد قابل توجهی از آن‌ها پناهنده بودند.(۱۸) حداقل تا سال ۱۹۴۱ و حمله آلمان به اتحاد جماهیر شوروی، به تصویر کشیدن روسیه کمونیستی به عنوان «فاشیسم سرخ» و آلمان نازی به عنوان «بلشویسم قهوه‌ای» کاملاً معمول شد.(۱۹)

یک بررسی موجز از تاریخ «تمامیت‌خواهی» می‌تواند هشت برهه مختلف از تاریخ آن‌را برجسته بکند: تولد واژه در ایتالیا در دهه ۱۹۲۰؛ گسترش آن در دهه ۱۹۳۰ در میان تبعیدیان سیاسی و خود فاشیست‌ها؛ به رسمیت شناختن علمی آن در سال ۱۹۳۹، پس از پیمان آلمان و شوروی؛ اتحاد بین ضدفاشیسم و ضدتمامیت‌خواهی پس از ۱۹۴۱؛ تعریف مجدد ضدتمامیت‌خواهی به عنوان مترادف با ضدکمونیسم در طول جنگ سرد؛ بحران و تنزل مفهوم بین دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۸۰؛ تولد مجدد آن در دهه ۱۹۹۰ به عنوان یک الگوی گذشته‌نگر که از آن طریق مفهوم قرن گذشته را می‌توان فرموله کرد، و در نهایت، به کارگیری مجدد آن پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در مبارزه علیه بنیادگرایی اسلامی. این دوره‌بندی‌های خشن، هم قدرت و هم انعطاف‌پذیری قابل توجه یک مفهوم را نشان می‌دهد که به طور دائم در برابر اهداف مختلف و گاهی اوقات قابل تعویض به‌کار گرفته شده است. در مراحل مختلف خود، این مقوله، برآمدن قدرت جدیدی را نشان می‌دهد که با مقوله‌های سنتی - مطلق‌گرایی، دیکتاتوری، خودکامگی، حکومت مطلقه - که توسط اندیشه‌های سیاسی کلاسیک از ارسطو تا ماکس وبر تشریح شده است، مطابقت ندارد، قدرتی که با تعریف آن در «حکومت مطلقه» (حکومت خودسرانه، غیرقانونی و مبتنی بر ترس) که مونتسکیو در «روح قوانین» (II, ix–x) به تصویر کشیده است، هم‌خوانی ندارد. همان‌طور که هانا آرنت(۲۰) بیان کرد، قرن بیستم هم‌زیستی ایدئولوژی و وحشت را به وجود آورده است.

در طول جنگ جهانی دوم به دنبال مهاجرت گسترده فرهنگ‌ها، دانش و مردم به آن‌سوی اقیانوس اطلس، محور این بحث‌ها از اروپا به ایالات متحده منتقل شد و با توجه به منشور تاریخ روشنفکری، به یک مناقشه ایدئولوژیک در میان تبعیدیان تبدیل گردید. قبل از این‌که تحت تأثیر نگرانی‌های ژئوپلیتیک قرار گیرد و در نهایت در محدوده سیاست خارجی غرب زندانی شود، انرژی و زنده‌دلی یک دانش‌پژوه متعهد سیاسی را بیان نمود که از محیط اصلی خود رانده شد و در دنیای جدیدی اسکان یافت که در آن نهادها و فرهنگ‌های سیاسی آمریکایی را کشف می‌کند. تعریف تمامیت‌خواهی خصوصاً برای مهاجران یهودی-آلمانی بعنوان مرکز ثقل این انتقال دانش از سواحل مقابل اقیانوس اطلس، به معنای جذب و رویاروئی با فرهنگ آزادی بود که از نقطه نظر آن‌ها به همان اندازه تازه و قوی بود که دموکراسی آمریکایی یک قرن قبل برای توکوپل(۲۱). جورج موس، مورخ تبعیدی، این تغییر فرهنگی و وجودی را از طریق یک فرمول قابل توجه به تصویر کشیده است: از تحصیلات (Bildung) تا منشور حقوق بشر(۲۲) . این محققان پناهنده که از طریق یک مهاجرت مدرن نجات یافتند، تمامیت‌خواهی را در چهارچوب یک فاجعه تاریخی، بین غرق شدن کشتی آخرالزمانی اروپا و افشای دنیایی جدید مطالعه کردند. در سال‌های پس از جنگ بود که پایان اتحاد بین ضدفاشیسم و ضدتمامیت‌خواهی، آن‌ها را با معضلات اخلاقی و سیاسی جدیدی مواجه نمود.

در واقع، هفت مرحله اول این بحث را می‌توان به دو برهه اصلی تقسیم کرد: دوره تولد و گسترش این مفهوم (۱۹۲۵ -۱۹۴۵) و لحظه اوج و زوال آن در غرب (۱۹۵۰-۱۹۹۰)، زمانی‌که هم‌سو بودن خود را از دست داد. در دوره اول، عملکرد آن غالباً حیاتی بود، زیرا در انتقاد از موسولینی، هیتلر و استالین نقش مهمی داشت. در دوره دوم، عمدتاً یک عملکرد توجیه‌آمیزی را انجام داد: دفاع از "جهان آزاد" که توسط کمونیسم تهدید می‌شد. به عبارت دیگر، تمامیت‌خواهی مترادف با کمونیسم شد و ضدتمامیت‌خواهی به سادگی به معنای ضدکمونیسم گردید. در جمهوری فدرال آلمان، در جایی که پایه اساسی فلسفی قانون اساسی (Grundgesetz) را تشکیل می‌دهد، پرده‌ای از فراموشی بر جنایات نازی‌ها افتاد و به عنوان مانعی برای "بازنگری گذشته" (Verarbeitungder Vergangenheit) به کناری نهاده شد.(۲۳) به نام مبارزه علیه تمامیت‌خواهی، "جهان آزاد" از دیکتاتوری‌های نظامی خشونت‌آمیز در آسیا (از کره جنوبی تا اندونزی و ویتنام) و آمریکای لاتین (از گواتمالا تا شیلی) حمایت کرد. در طول این دهه‌ها، اتحاد ایجادشده در دهه ۱۹۳۰ بین ضدفاشیسم و "جهان آزاد" شکسته شد و کلمه "تمامیت‌خواهی" از فرهنگ چپ حذف گردید. تنها چند کژآئین مانند هربرت مارکوزه در ایالات متحده و حلقه کوچکی از سوسیالیست‌های ضداستالینیستی فرانسوی که در اطراف مجله Socialisme ou Barbarie (کلود لفورت(۲۴) ، کورنلیوس کاستوریادیس(۲۵) و ژان فرانسوا لیوتار(۲۶) ) (۲۷)جمع شده بودند، در ادعای ضدتمامیت‌خواهی خود اصرار داشتند. بنابراین، «تمامیت‌خواهی» بیش از هر چیز به یک کلمه انگلیسی-امریکایی تبدیل شد که در قاره اروپا به جز آلمان غربی یعنی پایگاه ژئوپلیتیکی جنگ سرد، کاملاً نادیده انگاشته شد. در فرانسه و ایتالیا، جایی که احزاب کمونیست نقش هژمونیک در مقاومت ایفا کرده بودند، برخی از بخش‌های مهم این بحث مانند آثار هانا ارنت یا کارل فریدریش(۲۸) و زبیگنیو برژینسکی(۲۹) نادیده گرفته شد و یا حتی ترجمه نشد. گسترش این مفهوم بیش از هر چیز مرهون شبکه‌ای از مجلات مرتبط با کنگره آزادی فرهنگی(۳۰)) (Encounter، Der Monat، Preuves، Tempo Presente و غیره) بود که به سرعت در سال ۱۹۶۸ پس از افشای ارتباطات مالی آن با سیا منحل شد.(۳۱) در اواخر دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، سال‌های شورش جوانان و مبارزه علیه جنگ ویتنام، حتی در آلمان و ایالات متحده نیز به افول کشیده شد، چرا که به نظر می‌رسید به شکل جبران‌ناپذیری با تبلیغات ضدکمونیستی آلوده شده بود. هنگامی که هربرت مارکوزه این کلمه را در یک سخنرانی در دانشگاه آزاد برلین تلفظ کرد، رودی دوچکه(۳۲) او را به خاطر «اتخاذ زبان دشمن» سرزنش کرد.(۳۳)

انتقال از نظریه سیاسی به تاریخ‌نگاری

برداشت تمامیت‌خواه از فاشیسم و کمونیسم که در سال‌های پس از جنگ در میان محققان آمریکایی و آلمانی غالب بود، از دهه ۱۹۷۰ به‌طور فزاینده‌ای مورد مناقشه قرار گرفت و سرانجام توسط نسل جدیدی از مورخان اجتماعی و سیاسی که خود را «تجدیدنظرطلب» معرفی می‌کردند، کنار گذاشته شد.(۳۴) برای بسیاری از آن‌ها، از نظر شناخت ماهیت، بی‌ارزش و از نظر سیاسی مبهم و در تحلیل نهایی بی‌فایده به نظر می‌رسید. برخلاف نظریه سیاسی، که علاقمند به تعریف ماهیت و گونه‌شناسی قدرت است، تحقیقات تاریخی به ریشه‌ها، رشد، پویایی جهانی و نتیجه نهایی رژیم‌های سیاسی می‌پردازد و تفاوت‌های عمده بین نازیسم و استالینیسم را کشف می‌کند و هر گونه تلاش ناگزیر برای جمع آن‌ها در یک گروه واحد را، زیر سؤال می‌برد.

مورخان به طور گسترده‌ای ریشه‌های تمامیت‌خواه در کتاب‌های هانا ارنت را نادیده گرفتند، ایده‌هایی که عمیقاً به گسترش این اصطلاح در بحث‌های علمی و عمومی کمک کرد. ارنت صفحات بسیار آموزنده‌ای را به تجزیه و تحلیل تولد افراد بدون تابعیت، بدواً در پایان جنگ جهانی اول و با سقوط امپراتوری‌های چندملیتی قدیمی و متعاقباً با اعلام قوانین یهودستیزانه در بسیاری از کشورهای اروپایی که یهودیان را به افراد منفور مبدل می‌کرد، اختصاص داد. به نظر او، وجود توده‌ای از انسان‌های محروم از شهروندی، یک پیش‌شرط اساسی برای هولوکاست بود. او نوشت که قبل از به راه انداختن اتاق‌های گاز، نازی‌ها درک کرده بودند که هیچ کشوری خواستار پناهندگان یهودی نخواهند شد: " نکته این است که قبل از به چالش کشیدن حق زندگی، شرایط نابرابر کامل، ایجاد شد."(۳۵)هم‌چنین، او یک تداوم تاریخی بین استعمار و ناسیونال سوسیالیسم را مطرح کرد و به اهمت بار ایدئولوژیک و مادی آن‌ها اشاره کرد. حکومت امپراتوری در آفریقا، آزمایشگاهی برای تلفیق مدیریت با کشتار جمعی بود که در پی آن بعد از چند دهه به خشونت تمامیت‌خواهی دست یافت. مورخان که از ناهمگونی کتاب وی که شامل سه بخش یهودی‌ستیزی، امپریالیسم و تمامیت‌خواهی بود و در آن به این سه بخش با همدیگر به‌طور منسجمی مرتبط نبودند، گیج شده و ترجیح دادند آن را نادیده بگیرند تا این‌که چهار دهه بعد توسط محققان مطالعات پسااستعماری، از این وضعیت ناخوشایند خارج شد.(۳۶)

با این حال، برای اکثر محققان، مدل تمامیت‌خواه از هر رویکرد ژنتیکی دور بود. کارل فردریش(۳۷) و زبیگنیو برژینسکی(۳۸) در کتاب دیکتاتوری تمامیت‌خواه و استبداد، کتابی متعارف برای دو نسل از دانشمندان علوم سیاسی، به بسیاری از قرابت‌های غیرقابل انکار بین ناسیونال سوسیالیسم و کمونیسم اشاره کردند و تمامیت‌خواهی را به عنوان «همبستگی سیستمی» با ویژگی‌های زیرین تعریف نمودند: (الف) سرکوب دموکراسی و حکومت قانون، در این‌جا به معنای سرکوب آزادی‌های قانون اساسی، کثرت‌گرایی و تقسیم قوا؛ (ب) استقرار حکومت تک‌حزبی به رهبری یک رهبر کاریزماتیک؛ (ج) ایجاد ایدئولوژی رسمی از طریق انحصار دولتی رسانه‌ها، از جمله ایجاد وزارتخانه‌های تبلیغات؛ (د) تبدیل خشونت به شکلی از حکومتداری از طریق ایجاد سیستم اردوگاه‌های کار اجباری علیه دشمنان سیاسی و گروه‌های طردشده از جامعه ملی و (س) جایگزینی بازار آزاد با اقتصادی بر اساس برنامه‌ریزی.(۳۹)

همه این ویژگی‌ها به درجات مختلف در کمونیسم شوروی و ناسیونال سوسیالیسم آلمان قابل تشخیص هستند، اما تصویری که از توصیف آن‌ها به وجود می‌آید ثابت، صوری و سطحی است: تمامیت‌خواهی یک مدل انتزاعی است(۴۰) . کنترل کامل آن بر جامعه و افراد، بیشتر یادآور فانتزی‌های ادبی است، از الدوس هاکسلی(۴۱) گرفته تا جورج اورول و رژیم‌های فاشیستی و کمونیستی واقعی. از سال‌های جنگ، برخی از محققان تبعیدی، دیدگاه رایش سوم را به عنوان یک لویاتان(۴۲) یکپارچه (که اساساً تصویری بیرونی خود نازی‌ها بود) موردتوجه قرار دادند و فرانتس نویمان(۴۳) شیطنت‌وار آن را به عنوان یک غول به تصویر کشید: "یک خلاء دولت، آشوب، حکومت بی‌قانونی، بی‌نظمی و هرج و مرج"(۴۴) . در دهه ۱۹۷۰، برخی از مورخان مکتب نقش‌گرای(۴۵) آلمان، نازیسم را به عنوان یک سیستم «چندسالاری»(۴۶) مبتنی بر مراکز مختلف قدرت مثل حزب نازی، ارتش، نخبگان اقتصادی و بوروکراسی دولتی که توسط یک رهبر کاریزماتیک متحد شده بود، و هانس مومسن(۴۷) ریسک نمود و آن‌را «دیکتاتور ضعیف» نامیده بود، تجزیه و تحلیل کردند.(۴۸)

مقایسه ترازمانی بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی تفاوت‌های قابل توجهی را نشان می‌دهد. اول از همه، مدت زمان آن‌ها؛ یکی تنها دوازده سال، از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵، و دیگری بیش از هفتاد سال به طول انجامید. اولی تا زمان فروپاشی در پایان جنگ جهانی که بنا به خواست و انگیزهای آن رخ داد، در یک فضای آخرالزمانی رادیکالیزه شدن تصاعدی را تجربه کرد. دومی از یک انقلاب بیرون آمد و پس از مرگ استالین، جان سالم به در برد و در پی آن، یک عصر طولانی پساتمامیت‌خواهی را شاهد بود و با یک بحران داخلی و نه با یک شکست نظامی سقوط کرد. دوم، ایدئولوژی‌های آن‌ها اساساً با یکدیگر در تضاد بود. رایش سوم هیتلر از یک جهان‌بینی نژادپرستانه بر اساس امتزاج مخلوطی از ضدروشنگری (Gegenaufklärung) و کیش فناوری مدرن، ترکیب اساطیر توتونیک(۴۹) و ملی‌گرایی بیولوژیکی دفاع می‌کرد.(۵۰)در مورد سوسیالیسم واقعاً موجود، این بیانگر یک نسخه مکتبی، جزمی و مقدس از مارکسیسم بود که ادعای وارثت اصیل روشنگری و فلسفه جهانشمول و رهایی‌بخش را داشت. سوم، هیتلر در سال ۱۹۳۳ به طور قانونی به قدرت رسید، زمانی‌که هیندنبورگ(۵۱) او را به عنوان صدراعظم با تأیید همه نخبگان سنتی، اعم از اقتصادی (صنعت بزرگ، امور مالی، اشراف ارضی) و نظامی، و بخش بزرگی از روشنفکران ملی‌گرا، معرفی کرد. برخی از ناظران این انتخاب هیندنبورگ را " اشتباه محاسباتی" عنوان کردند.(۵۲) از سوی دیگر، قدرت شوروی از انقلابی بیرون آمد که رژیم تزاری را به طور کامل سرنگون کرد، از حاکمان قدیمی سلب مالکیت نمود و پایه‌های اجتماعی و اقتصادی کشور را به‌طور بنیادی دگرگون کرد، اقتصاد را ملی کرد و یک لایه مدیریتی جدید ایجاد نمود.(۵۳)

در حالی‌که مطالعات تمامیت‌خواهی بر همسان‌شناسی سیاسی و قرابت‌های روان‌شناختی مستبدان متمرکز بود، مورخان «تجدیدنظرطلب» بر تفاوت‌های عظیم بین کاریزمای موسولینی یا هیتلر و کیش شخصیت در اتحاد جماهیر شوروی استالین تأکید کردند. "هاله‌ای" که تن و کلمات رهبران فاشیست را احاطه کرده بود، به خوبی با تعریف وبری از قدرت کاریزماتیک(۵۴) مطابقت داشت: آن‌ها به عنوان "مردان مشیت‌خواه" ظاهر می‌شدند که نیاز به تماس تقریباً فیزیکی با پیروان خود داشتند. سخنرانی‌های آن‌ها دارای قدرت مغناطیسی بود و جامعه‌ای از باورمندان را در اطراف خود ایجاد می‌کرد. البته تبلیغات، خود اجرای این گرایش بود که به‌عنوان یکی از بسترهای زایش رژیم آنان باقی ماند. آن‌ها باید «انسان جدید» فاشیست را نه تنها از طریق ایده‌ها، ارزش‌ها و تصمیم‌هایشان، بل‌که از طریق جسم، صداها و رفتارهایشان پیشاپیش معین می‌کردند.(۵۵) کاریزمای استالین متفاوت بود. او هرگز با مردم شوروی، که او را به عنوان یک شبح دور در صحنه میدان سرخ در طول رژه شوروی می‌دید، یکی نشد. هاله اطراف آن، یک ساختار کاملاً مصنوعی بود. او نه بلشویسم را خلق کرد و نه انقلاب اکتبر را رهبری کرد، بل‌که از مبارزات داخلی حزب پس از جنگ داخلی روسیه بیرون آمد. برخی از مورخان اشاره می‌کنند که قدرت شخصی او از «دست‌نیافتنی بودن» وی ناشی می‌شد و نسبت به هم‌تایان فاشیست، او بسیار غیرصمیمی و بسیار کم‌احساس‌تر یا غیرخاکی‌تر بود.(۵۶)

مقایسه خشونت تمامیت‌خواهی

بدیهی است که خشونت یکی دیگر از محورهای مدل تمامیت‌خواهی بود. خشونت استالینیستی اساساً محدود به درون جامعه شوروی بود که سعی در تسلیم، عادی‌سازی، نظم و انضباط و هم‌چنین تغییر آن با ابزارهای قهری، داشت. اکثریت قریب به اتفاق قربانیان آن، شهروندان شوروی و اکثراً روس بودند که این امر در مورد قربانیان پاکسازی‌های سیاسی (فعالان، کارمندان دولتی، کارمندان حزب و افسران نظامی) و هم‌چنین قربانیان سرکوب اجتماعی و اشتراکی‌سازی اجباری (کولاک‌های تبعیدی، افراد جنایتکار و غیراجتماعی) نیز صادق است. جوامع ملی که به دلیل همکاری احتمالی با دشمن در طول جنگ جهانی دوم مجازات شدند، یعنی چچنی‌ها، تاتارهای کریمه، آلمانی‌های ولگا و دیگر اقلیت‌های کوچک در میان توده‌های گسترده‌تر قربانیان استالینیسم بودند. برعکس، خشونت نازی‌ها عمدتاً معطوف به خارج بود، یعنی خارج از رایش سوم. پس از «همگام‌سازی» (Gleichschaltung) جامعه، سرکوب شدیدی که در طول جنگ بیداد می‌کرد، عمدتاً علیه چپ و اتحادیه‌های کارگری بود. این سرکوب اعمال‌شده با شیوه‌ای ملایم‌تر در یک جامعه ملی تعریف‌شده در مرزهای «نژادی» و کنترل‌شده تحت نظارت یک نیروی پلیس، بدون هیچ محدودیتی بر گروه‌هایی که خارج از این جامعه ملی (Volk) قرار می‌گرفتند (یهودیان، کولی‌ها، معلولان، همجنسگرایان) به کار گرفته شد و در نهایت به جمعیت اسلاوی سرزمین‌های فتح شده، اسرای جنگی و تبعیدشدگان ضدفاشیست گسترش یافت. رفتار با اسرای جنگی با توجه به یک سلسله‌مراتب نژادی واضح، متفاوت بود (شرایط زندانیان بریتانیایی به‌طور جدی بهتر از زندانیان شوروی بود).

حتی قبل از این‌که این شکاف‌ها توسط تحقیقات تاریخی برجسته‌شده و مقدار زیادی از شواهد تجربی در مورد آن‌ها جمع‌آوری گردد، در دهه ۱۹۵۰ در نوشته‌های چندین متفکر سیاسی بازتاب پیدا کرد. ریموند ارون، یکی از معدود تحلیلگران فرانسوی است که مفهوم تمامیت‌خواهی را رد نکرد و تفاوت بین نازیسم و استالینیسم را با تأکید بر نتایج نهایی آن‌ها، یعنی اردوگاه‌های کار اجباری در اتحاد جماهیر شوروی و اتاق‌های گاز در رایش سوم، را نشان داد.(۵۷) پروژه اجتماعی استالین برای مدرنیزه کردن اتحاد جماهیر شوروی از طریق برنامه‌های پنج‌ساله صنعتی و اشتراکی کردن کشاورزی قطعاً به خودی خود غیرمنطقی نبود. با این‌حال، ابزارهای مورد استفاده برای دستیابی به این اهداف، نه تنها اقتدارگرا و غیرانسانی بود، بل‌که در تجزیه و تحلیل نهایی، از لحاظ اقتصادی کارآمد نبود. کار اجباری در گولاک‌ها، «استثمار نظامی و فئودالی دهقانان» و حذف بخش قابل توجهی از نخبگان نظامی در طول پاکسازی‌های سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸، نتایج فاجعه‌باری (فروپاشی تولید کشاورزی، قحطی، کاهش جمعیت) به بار آورد و خود پروژه نوسازی را زیر سوال برد.(۵۸) در عوض، آن‌چه در نازیسم قابل توجه است، دقیقاً تضاد بین عقلانیت رویه‌های آن و غیرعقلانی بودن اهداف آن (انسانی، اجتماعی و حتی اقتصادی) است، یعنی سازماندهی مجدد آلمان و قاره اروپا در امتداد محور سلسله‌مراتب نژادی.(۵۹) به بیانی دیگر، نازیسم "عقل‌ابزاری" را با رادیکال‌ترین شکل خردستیزی که از ضدروشنگری به ارث برده شده، تلفیق کرد. در اردوگاه‌های مرگ (تصویری رسا از این مدرنیسم ارتجاعی) روش‌های تولید صنعتی و مدیریت علمی برای کشتار به کار گرفته شد. در طول جنگ، نابودی سیستماتیک جمعیت یهودی، منطق نظامی و اقتصادی را به چالش کشید، زیرا شامل نابودی نیروی کار احتمالی و اختلال در منابع ضروری برای تلاش‌های جنگی می‌شد. همان‌طور که ارنو جی مایر می‌نویسد، تاریخ هولوکاست با تنش دائمی بین نگرانی‌های اقتصادی "عقلانی" و الزامات ایدئولوژیک شکل گرفت که نهایتاً ایدئولوژی غالب گردید(۶۰). تحقیقات آکادمیک اخیر نشان داده است که سیاست‌های نابودسازی رژیم نازی در ابتدا مبتنی بر انگیزه‌های اقتصادی بوده (این جنبه‌های خاصی از هولوکاست را روشن می‌کند) اما، با پیشرفت جنگ، این هدف به چالش کشیده شد و در نهایت تضعیف گردید.(۶۱) در داخل اتحاد جماهیر شوروی، زندانیان گولاک (معروف به زک) برای کارهای مختلفی مانند مسکونی کردن سرزمین‌های سیبری، پاکسازی جنگل‌ها، ساخت راه‌آهن، نیروگاه‌ها و صنایع و ایجاد مناطق جدید شهری مورد استفاده قرار گرفتند. در آن‌جا روش‌های وحشیانه برده‌داری برای «ساختن سوسیالیسم»، یعنی برای پایه‌گذاری مدرنیته به کار گرفته شد.(۶۲) به گفته استفان کوتکین(۶۳) ، وجه تمایز استالینیسم در «تشکیل یک دولت ماموت از طریق تخریب جامعه» نیست، بل‌که «در ایجاد یک جامعه جدید، همراه با چنین مشخصاتی» است.(۶۴) در آلمان نازی، پیشرفته‌ترین دستاوردهای علم، فناوری و صنعت برای نابودی زندگی انسان‌ها به کار گرفته شد.

سونیا کومب(۶۵) مقایسه‌ای روشن بین دو شخصیت، یعنی سرگئی اوستیگنف، استاد اوزرلاگ، یک گولاک سیبری در نزدیکی دریاچه بایکال و رودولف هوس، مشهورترین فرمانده آشویتس برای ترسیم تفاوت خشونت استالینیستی و نازی را به‌کار می‌گیرد(۶۶). اوستیگنف در مصاحبه‌ای که در اوایل دهه ۱۹۹۰ انجام داد، غرور خود را برای دستاوردهایش، پنهان نمی‌کند. کار او شامل "آموزش مجدد" زندانیان و مهم‌تر از همه، ساختن "خط راه‌آهن" بود. به منظور تحقق این هدف، او می‌توانست از نیروی کار تبعیدشده بهره‌برداری کند و آن را با توجه به نیازهای خود صرفه‌جویی یا "مصرف" کند. در آخرین تحلیلی که مقامات مرکزی شوروی معین کردند، بقا یا مرگ زک‌ها ( zeks) به انتخاب‌های وی بستگی داشت. هزاران زندانی در شرایط وحشتناک که به ‌عنوان برده در حال ساخت "خط راه‌آهن" بودند جان خود را از دست دادند. در اوزرلاگ، مرگ نتیجه آب و هوا و کار اجباری بود. اوستیگنف بازده کارآیی اوزرلاگ را بر اساس ایجاد چند کیلومتر راه‌آهن در ماه، ارزیابی می‌کرد.

رودولف هوس شبکه‌ای از اردوگاه‌های کار اجباری را رهبری می‌کرد که هسته اصلی آن آشویتس- بیرکناو، مرکز کشتار به شیوه صنعتی بود. معیار اساسی برای محاسبه "بهره‌وری" این تأسیسات تعداد کشته‌شدگان بود که متأثر از کارایی حمل و نقل و تکنولوژی، بهبود یا کاهش می‌یافت. در آشویتس، مرگ محصول کار اجباری نبود، بل‌که هدف اردوگاه بود. در مصاحبه با کلود لانزمن در شوا، اس اس فرانتس سوچومل آن را به عنوان یک «کارخانه» و تربلینکا(۶۷) را به عنوان یک خط تولید ابتدایی اما کارآمد «مرگ» توصیف می‌کند.(۶۸) با عزیمت از این گفتار، زیگمونت باومن(۶۹) هولوکاست را به عنوان یک تصویر خوب از "کتاب درسی مدیریت علمی" تجزیه و تحلیل کرد.(۷۰) البته هیچ ناظر بامنطقی، نمی‌تواند انکار کند که نازیسم و استالینیسم هر دو سیاست‌های مرگباری را اجرا می‌کردند، اما منطق درونی آن‌ها عمیقاً متفاوت بود و این ناهمخوانی مفهومی مانند تمامیت‌خواهی را که منحصراً بر شباهت‌ها متمرکز است، مورد سؤال قرار می‌دهد. این موضوع بدبینی بسیاری از مورخان را توضیح می‌دهد، از مورخان مؤسسه مونیخ (Munich Institut für Zeitgeschichte)، که سعی در تحلیل جامعه آلمان در پشت نمای یکپارچه رژیم نازی داشتند، تا آخرین زندگی‌نامه‌نویسان هیتلر و تقریباً تمام مورخان هولوکاست.(۷۱) در زمینه مطالعات شوروی، آخرین آثار مهم مکتب «تمامیت‌خواهی» در دهه ۱۹۹۰ ظاهر شد، زمانی که توسط منتقدان «تجدیدنظرطلب» این موضوع به حاشیه رانده شده بود. آخرین اثر مهمی که به مقایسه بین نازیسم و استالینیسم اختصاص داده شده است، با مشارکت بسیاری از محققان غربی و روسی صورت گرفته که به حتم زیبنده تیتر فراتر از تمامیت‌خواهی(۷۲) است.(۷۳)

الگوهای تاریخی

یکی از حسن‌های بالقوه مفهوم تمامیت‌خواه، در این واقعیت نهفته است که از مقایسه‌های تاریخی استقبال می‌کند، اما به دلیل محدودیت‌های سیاسی، آن را به یک امر موازی دوگانه و بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ تنزل می‌دهد. در مقابل این امر، یک مقایسه ترازمانی و چندبُعدی، دیدگاه‌های جدید و جالبی را امکان‌پذیر می‌کند. استالینیسم و نازیسم فاقد پیشگامان و رقیبان نبودند.

برای ایزاک دویچر(۷۴)، استالین ترکیبی از بلشویسم و تزاریسم بود، درست همانند ناپلئون که هم امواج انقلابی ۱۷۸۹ و هم استبداد لویی چهاردهم را مجسم می‌کرد.(۷۵) به همین شکل، ارنو جی مایر(۷۶) استالین را به عنوان یک "نوگرای رادیکال" و حکومت او را به عنوان "ملغمه‌ای ناهموار و ناپایدار از دستاوردهای تاریخی و جنایات هولناک" به تصویر می‌کشد.(۷۷) در مورد تبعید گولاک‌ها در طول اشتراکی کردن کشاورزی دهه ۱۹۳۰، پیتر هولکوئیست(۷۸) متعقد است که این اساساً تکرار پروژه بزرگتر روسی‌سازی منطقه قفقاز است که با اسکان مجدد بیش از ۷۰۰،۰۰۰ دهقان در دهه ۱۸۶۰ در زمان اصلاحات الکساندر دوم، به وقوع پیوسته بود.(۷۹)

«نابودی گولاک‌ها» نتیجه «انقلابی از بالا» بود که با روشهای اقتدارگرانه و بوروکراتیک طرح و تحقق یافت که بسیار اتفاقی و فی‌البداهه‌تر از برنامه‌ریزی دقیق بود (و در واقع عواقب کنترل‌ناپذیری داشت). اشتراکی‌سازی شوروی قبل از آشویتس یا عملیات بارباروسا، یادآور قحطی بنگال در سال ۱۹۴۳ و یا قحطی بزرگی که جمعیت ایرلند را در اواسط قرن نوزدهم نابود کرد، است.(۸۰) همان‌طور که چندین اثر علمی به طور قانع‌کننده‌ای ثابت کرده‌اند، مرگ غیرنظامیان هدف عملیات نظامی نبود، اما همانند اوکراین(۸۱) در ۱۹۳۰-۱۹۳۳، به عنوان "آسیب جانبی" غیرقابل اجتناب، مورد پذیرش واقع شد. و حتی نفرت استالین از دهقانان اوکراینی توسط دیدگاه‌های نژادپرستانه چرچیل در مورد موضوعات امپراتوری بریتانیا در ارتباط با هند، تحت‌الشعاع قرار گرفت.(۸۲)اما رویکرد متعارف «تمامیت‌خواه» هیچ گونه مقایسه‌ای با خشونت متفقین را اجازه نمی‌داد، چرا که این اقدامات متفقین توسط نهادهای «ضدتمامیت‌خواه» صورت گرفته بود.

نازیسم نیز پیشگامان تاریخی خود را داشت. تقلیل آن به یک واکنش یا خشونت دفاعی علیه بلشویسم، به معنای نادیده گرفتن پیش‌فرض‌های تاریخی فرهنگی و مادی آن در نژادپرستی و امپریالیسم اروپایی قرن نوزدهم است. یهودستیزی آلمانی بسیار قدیمی‌تر از انقلاب روسیه بود و مفهوم "زیستگاه" (Lebensraum) در آغاز قرن بیستم به عنوان نسخه آلمانی یک ایده امپریالیستی بود که در آن برهه، در سراسر قاره قدیمی گسترده بود. این به سادگی یک دیدگاه غربی از جهان غیراروپایی را، به عنوان فضایی آماده برای فتح و استعمار منعکس می‌کند.(۸۳) ایده "انقراض" "نژادهای پایین" متعلق به کل فرهنگ اروپایی و به ویژه فرهنگ بریتانیا و فرانسه است. نازیسم از شکست سال ۱۹۱۸، با فروپاشی امپراتوری پروس و «مجازات» ناشی از پیمان ورسای بر آلمان، متولد شد و جاه‌طلبی‌های استعماری قدیمی پان‌ژرمنیسم را از آفریقا به اروپای شرقی منتقل کرد. با این وجود، هند بریتانیايی هنوز یک مدل برای هیتلر بود، که جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان یک جنگ استعماری غلبه و غارت، تصور و برنامه‌ریزی نمود. به جای بلشویسم، این نابودی هررو(۸۴) بود که در سال ۱۹۰۴ در جنوب غربی آفریقای (نامیبیا امروزی) توسط سربازان ژنرال فون تروتا انجام شد، که "راه حل نهایی" را هم از نظر گفتاری یعنی نابودی، مادون انسانیت (Vernichtung، Untermenschentum) و هم از نظر فرآیندهای آن (قحطی، اردوگاه ها، تبعید، نابودی سیستماتیک) پیش‌بینی کرد. ما ممکن است (به نقل از ارنست نولته) بگوییم که "ریشه منطقی و واقعی" هولوکاست را باید در تاریخ استعمار آلمان جستجو کرد.(۸۵)در خارج از آلمان، نزدیک‌ترین تجربه نسل‌کشی قبل از هولوکاست، استعمار فاشیستی اتیوپی در سال ۱۹۳۵ بود که به عنوان جنگ علیه "نژادهای پایین‌تر" با سلاح‌های شیمیایی و کشتار جمعی انجام گرفت و با یک کارزار عظیم "ضدشورش" علیه جنگ چریکی حبشه که پیشگام جنگ پارتیزانی علیه نازی‌ها (Nazi Partisanenkampf) در اتحاد جماهیر شوروی بود(۸۶) ، همراه بود. در واقع، پژوهش در مورد تمامیت‌خواهی تقریباً به طور انحصاری بر تعامل بین ناسیونال سوسیالیسم و بلشویسم صرف‌نظر از رابطه نازیسم با فاشیسم ایتالیایی تمرکز دارد. کارل دیتریش براخر(۸۷)، یکی از رادیکال‌ترین مدافعان ایده تمامیت‌خواهی، به سادگی از درج نازیسم در یک خانواده فاشیست اروپایی، خودداری کرد.(۸۸) رنزو د فلیس با تمایز قائل شدن بین یک «راستگرا»ی (آلمانی) و یک تمامیت‌خواه «چپ» (ایتالیایی)، که به ترتیب ریشه در ایدئولوژی مردمی (völkisch ) و سنت سوسیالیسم سورلیان(۸۹) دارد، به طور مشابه هرگونه خویشاوندی بین هیتلر و موسولینی را انکار کرد. او با عبارات توجیه‌وار نتیجه گرفت، که فاشیسم، خارج از «سایه مخروط»(۹۰) هولوکاست واقع است.(۹۱) سایر محققان ماهیت اقتدارگرایانه فاشیسم را برجسته کرده‌اند و امیلیو جنتیل آن را نمونه اصلی چنین رژیمی به دلیل تمرکز آن بر قدرت دولتی می‌داند. با این حال، آن‌ها معمولاً از مقایسه با وحشیگری نازیسم خودداری می‌کنند.(۹۲)
__________________________________

۱- The most important essays in this intellectual debate are gathered in three readers: Le totalitarisme: Le xxe siècle en débat, ed. Enzo Traverso, Paris: Editions du Seuil, 2001; Le totalitarisme: Origines d’un concept, genèse d’un débat 1930– 1942, ed. Bernard Bruneteau, Paris: Editions du Cerf, 2010; Totalitarismus im 20. Jahrhundert. Ein Bilanz der Internationaler Forschung, ed. Eckhard Jesse, Baden Baden: Nomos Verlag 1996. For a historical survey of this concept until the end of the Cold War, see Abbott Gleason, Totalitarianism: The Inner History of the Cold War, New York: Oxford University Press, 1995. For a first critical interpretation of this debate in the post– Cold War years, see Anson Rabinbach, ‘Moments of Totalitarianism,’ History and Theory 45: 1, 2006, 72– 100.

۲- کولیما منطقه‌ای در خاور دور روسیه است که به دلیل آب و هوای سخت و تاریخ آن به عنوان محل اردوگاه‌های کار گولاک در دوران حکومت جوزف استالین معروف است. ( منرجم)
۳- Francis Fukuyama
۴- For a critical reconstitution of this debate, see Perry Anderson, ‘The End of History,’ A Zone of Engagement, London: Verso, 1992, 279– 375.
۵- Martin Malia
۶- François Furet
۷- Martin Malia, The Soviet Tragedy: A History of Socialism in Russia, 1917– 1991, New York: Free Press, 1994; François Furet, The Passing of an Illusion: The Idea of Communism in the Twentieth Century, Chicago: The University of Chicago Press, 1999.

۸- مفهوم «جنگ تمام‌عیار» در طول جنگ جهانی اول پدیدار شد، که مشخصه آن بسیج کامل جامعه و اقتصاد به سمت تلاش‌های جنگی و محو شدن خطوط بین رزمندگان و غیررزمندگان بود. این تغییر قابل توجهی نسبت به جنگ‌های قبلی بود که معمولاً به میدان‌های نبرد خاصی محدود می‌شدند و عمدتاً فقط ارتش‌های حرفه‌ای را درگیر می‌کرد.ند( مترجم)
۹- Great War, Total War: Combat and Mobilization on the Western Front, 1914– 1918, edited by Roger Chickering and Stig Förster (Cambridge: Cambridge University Press, 2000), is the third of a five-volume Cambridge University Press history of total war. On this controversial concept, see Hans-Ulrich Wehler, ‘“ Absoluter” und “totaler” Krieg. Von Clausewitz to Ludendorff,’ Politische Viertelsjahresschrift 10: 2, 1969, 220– 48, and Talbot Imlay, ‘Total War,’ Journal of Strategic Studies 30: 3, 2007, 547– 70.
۱۰- On the symbiotic relationship between war and genocide, see The Specter of Genocide: Mass Murder in Historical Perspective, eds Robert Gellately and Ben Kiernan, New York: Cambridge University Press, 2003.
۱۱- On the ‘brutalization of politics’ engendered by total war, see George L. Mosse, Fallen Soldiers: Reshaping the Memories of the World Wars, New York: Oxford University Press, 1990, 159– 81; Omer Bartov, ‘The European Imagination in the Age of Total War,’ Murder in Our Midst: The Holocaust, Industrial Killing, and Representation, New York: Oxford University Press, 1990, 33– 50.

۱۲- «دولت کل» به شکلی از حکومت اطلاق می‌شود که در آن اقتدار سیاسی کنترل مطلق و متمرکز بر تمام جنبه‌های زندگی اعمال می‌کند. این اصطلاح اغلب با رژیم های تمامیت‌خواه همراه است، جایی که دولت قدرت نامحدودی دارد و به دنبال کنترل جنبه‌های مختلف زندگی عمومی و خصوصی است.(مترجم)
۱۳- Giovanni Amendola
۱۴- Jens Petersen, ‘La nascita del concetto di “stato totalitario” in Italia,’ Annali dell’Istituto storico italo– germanico di Trento 1, 1975, 143– 68. This article was written by Giovanni Gentile and Benito Mussolini but signed by the latter alone: ‘The Political and Social Doctrine of Fascism,’ Political Quarterly 4: 7, 1933, 341– 56.
۱۵- Ernst Jünger, ‘Total Mobilization’, in The Heidegger Controversy: A Critical Reader, ed. Richard Wolin, Cambridge: MIT Press, 1993, 119– 38; Carl Schmitt, The Concept of the Political, ed. George Schwab, Chicago: University of Chicago Press, 2007, 22– 25.
۱۶- In a letter to his French friends Magdeleine and Maurice Paz dated 1 February 1933, Serge defined the Soviet Union as ‘an absolute, castocratic totalitarian state’. See Victor Serge, Memoirs of a Revolutionary, New York: New York Review of Books, 2012, 326.
۱۷- Victor Serge
۱۸- Carlton J. Hayes published the works of this conference in a special issue of Proceedings of the American Philosophical Society 82, 1940.
۱۹- Franz Borkenau, The Totalitarian Enemy, London: Faber & Faber, 1940.
۲۰- Hannah Arendt

۲۱- Tocqueville الکسیس دو توکویل یک اشراف‌زاده، دیپلمات، جامعه‌شناس، دانشمند علوم سیاسی و مورخ فرانسوی بود که بیشتر به خاطر آثارش «دموکراسی در آمریکا» (۱۸۳۵) و «رژیم قدیمی و انقلاب» (۱۸۵۶) شهرت دارد. وی در این آثار به تحلیل تأثیرات دموکراسی و شرایط اجتماعی افراد و نیز رابطه آن‌ها با بازار و دولت در جوامع غربی می‌پردازد. بینش توکویل در مورد فرآیند دموکراتیک آمریکا و پیامدهای آن بر جامعه مدنی و حکومت تا به امروز تأثیرگذار است. (مترجم)
۲۲- George L. Mosse, ‘The End Is not Yet: A Personal Memoir of the German-Jewish Legacy in America,’ in The German-Jewish Legacy in America 1933– 1988: From Bildung to the Bill of Rights, ed. Abraham Peck, Detroit: Wayne State University Press, 1989, 13– 16.
۲۳- University Press, 1989, 13– 16. 14 See Wolfgang Wippermann, Totalitarismustheorien, Darmstadt: Primus Verlag, 1997, 45.
۲۴- Claude Lefort
۲۵- Cornelius Castoriadis
۲۶- Jean-François Lyotard
۲۷- On the anti-totalitarian journal Socialisme et Barbarie, created in 1947 by Claude Lefort and Cornelius Castoriadis, see Michael Scott Christofferson, French Intellectuals Against the Left: The Antitotalitarian Moment of the 1970s, London: Berghahn Books, 2004, and especially ch. 1, 27– 88; Herbert Marcuse, Technology, War and Fascism: Collected Papers, ed. Douglas Kellner, London: Routledge, 1998.
۲۸- Carl Friedrich
۲۹- Zbigniew Brzezinski

۳۰- یک سازمان فرهنگی ضد کمونیستی بود که در ۲۶ ژوئن ۱۹۵۰ در برلین غربی تأسیس شد. این سازمان توسط سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) و متحدانش حمایت می‌شد. این گنگره در اوج خود در سی و پنج کشور فعال بود. هدف این سازمان جلب مشارکت روشنفکران و رهبران در جنگ عقاید علیه کمونیسم بود. درسال ۱۹۶۶ فاش شد که سیا نقش مهمی در تأسیس و تأمین مالی این گروه ایفا کرده است و درسال ۱۹۶۸ منحل شد. (مترجم)
۳۱- Routledge, 1998. 16 See Peter Coleman, The Liberal Conspiracy: The Congress for Cultural Freedom and the Struggle for the Mind in Postwar Europe, New York: Free Press, 1989; and Gilles Scott-Smith, The Politics of Apolitical Culture: The Congress for Cultural Freedom, the CIA, and Post-War American Hegemony, New York: Routledge, 2002.

۳۲- Rudi Dutschke رودی دوچکه، جامعه‌شناس و فعال سیاسی برجسته آلمانی، به عنوان یکی از چهره‌های برجسته جنبش دانشجویی دهه ۱۹۶۰ در برلین غربی و آلمان غربی بود . او که در ۷ مارس ۱۹۴۰ در شونفلد به دنیا آمد، به مدافع صریح نوعی سوسیالیسم تبدیل شد که از ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی فاصله گرفته بود و هم‌چنین منتقد رژیم آلمان شرقی بود. (مترجم)
۳۳- 17 See William David Jones, German Socialist Intellectuals and Totalitarianism, Urbana: University of Illinois Press, 1999, 192– 97.
۳۴- Sheila Fitzpatrick, ‘Revisionism in Soviet History,’ History and Theory 46: 4, 2007, 77– 91.
۳۵- 19 Hannah Arendt, The Origins of Totalitarianism, New York: Houghton Mifflin, 1973, 296.
۳۶- See for instance Dirk Moses, ‘Hannah Arendt, Colonialism, and the Holocaust,’ in German Colonialism: Race, the Holocaust, and Postwar Germany, eds Volker Langbehn and Mohammad Salama, New York: Columbia University Press, 2011, 72– 90; Pascal Grosse, ‘From Colonialism to National Socialism to Postcolonialism: Hannah Arendt’s Origins of Totalitarianism’, Postcolonial Studies 9: 1, 2006, 35– 52; Michael Rothberg, ‘At the Limits of Eurocentrism: Hannah Arendt’s The Origins of Totalitarianism,’ Multidirectional Memory: Remembering the Holocaust in the Age of Decolonization, Stanford: Stanford University Press, 2009, 33– 65.
۳۷- Carl Friedrich
۳۸- Zbigniew Brzezinski
۳۹- Carl J. Friedrich and Zbigniew Brzezinski, Totalitarian Dictatorship and Autocracy, Cambridge: Harvard University Press, 1956, particularly ch. 2, ‘The General Characteristics of Totalitarianism’, 15– 26.

۴۰- این به این معنی است که پیچیدگی‌ها، تفاوت‌های ظریف و تنوع رژیم‌های توتالیتر در زمینه‌ها و زمان‌های مختلف، به‌طور کامل توسط این مدل قابل بیان نیست. (مترجم)
۴۱- Aldous Huxley
۴۲- (انجیل) لویاتان، جانور بزرگ دریایی که از آن در کتاب عهد عتیق نام برده شده است. (مترجم)
۴۳- Franz Neumann
۴۴- Franz Neumann, Behemoth: The Structure and Practice of National Socialism 1933– 1944, New York: Harper & Row, 1966, xii. Almost simultaneously, another exiled scholar pointed out the anomic character of Nazi Germany related to a context of international civil war: Sigmund Neumann, Permanent Revolution: The Total State in a World at War, New York: Harper, 1942.
۴۵- functionalist school
۴۶- Polycratic
۴۷- Hans Mommsen
۴۸- Elaborated by Neumann in Behemoth, the ‘polycratic’ model inspired the scholarship on National Socialism of the historians of the Munich Institut für Zeitgeschichte, notably Martin Broszat, The Hitler State: The Foundation and Development of the Internal Structure of the Third Reich, New York: Routledge 2013. On this historiographical current and Hans Mommsen’s definition of Hitler as a ‘weak’ dictator, see Ian Kershaw, The Nazi Dictatorship: Problems and Perspectives of Interpretation, London: Bloomsbury, 2015, notably ch. 4, 81– 108.

۴۹- اساطیر توتونی به باورهای سنتی مردم ژرمن اشاره دارد که بیشتر آن در اداس ایسلندی حفظ شده است. این اسطوره‌ها شامل پرده‌نگارهای غنی از خدایان، قهرمانان و موجودات جادویی از آلمان پیش از مسیحیت و اسکاندیناوی است. (مترجم)
۵۰- Jeffrey Herf, Reactionary Modernism: Technology, Culture, and Politics in Weimar and the Third Reich, New York: Cambridge University Press, 1984, ch. 8, 189– 216.

۵۱- پل فون هیندنبورگ فیلد مارشال و سیاستمدار آلمانی بود که از سال ۱۹۲۵ تا زمان مرگش در سال ۱۹۳۴ به عنوان رئیس‌جمهور آلمان خدمت کرد. او در طول جنگ جهانی اول و بعداً در تاریخ جمهوری وایمار نقش کلیدی ایفا کرد. قابل ذکر است که او تحت فشار مشاوران خود، آدولف هیتلر را به عنوان صدراعظم آلمان منصوب کرد که به تصرف قدرت توسط نازی‌ها انجامید (مترجم)
۵۲- Ian Kershaw, Hitler 1889– 1936: Hubris, London: Allen Lane, 1998, 424– 25.
۵۳- Sheila Fitzpatrick, The Russian Revolution, New York: Oxford University Press, 1994.

۵۴- تعریف وبری از قدرت کاریزماتیک به نوعی از اقتدار اشاره دارد که از قداست استثنایی، قهرمانی یا شخصیت مثال‌زدنی یک فرد سرچشمه می‌گیرد. ماکس وبر، جامعه شناس برجسته، اقتدار کاریزماتیک را به عنوان یکی از سه شکل رهبری، در کنار اقتدار سنتی و قانونی-عقلانی معرفی کرد. اعتقاد وی بر این بود که رهبران کاریزماتیک دارای ویژگی‌های خارق‌العاده‌ای هستند که برای افراد عادی قابل دسترسی نیست و اغلب طوری با آن‌ها رفتار می‌شود که گویی دارای قدرت‌های الهی یا مافوق بشری هستند. (مترجم)
۵۵- See Kershaw, Hitler 1889– 1936, xii. As for Mussolini’s charisma, see the first three chapters of Sergio Luzzatto, The Body of Il Duce: Mussolini’s Corpse and the Fortunes of Italy, New York: Metropolitan Books, 2005.
۵۶- According to Moshe Lewin, the cult of Stalin was exactly the opposite of Weberian charisma, insofar as, at the height of his power, the Russian dictator ‘was hidden from his followers, and kept people around him under the threat of death’. Moshe Lewin, ‘Stalin in the Mirror of the Other,’ in Stalinism and Nazism: Dictatorships in Comparison, eds Ian Kershaw and Moshe Lewin, New York: Cambridge University Press, 1997, 108– 109.
۵۷- See Raymond Aron, Démocratie et totalitarisme, Paris: Gallimard, 1965, 298.
۵۸- See the conclusions of Nicolas Werth, ‘A State Against Its People: Violence, Repression, and Terror in the Soviet Union,’ in The Black Book of Communism: Crimes, Terror, Repression, ed. Stéphane Courtois, New York: Harvard University Press, 1999, 261– 68; the expression between quotation marks belongs to Nikolai Bukharin. On the collectivization of Soviet agriculture, see Andrea Graziosi, The Great Soviet Peasant War, Cambridge: Cambridge University Press, 1996.
۵۹- For a complete analysis of the Nazi project to reshape German society along racial lines, see Michael Burleigh and Wolfgang Wippermann, The Racial State: Germany 1933– 1945, New York: Cambridge University Press, 1998.
۶۰- See Arno J. Mayer, Why Did the Heavens not Darken? The ‘Final Solution’ in History, New York: Pantheon Books, 1988, 331. The death camps functioned exclusively as sites of extermination, but they were contradictorily submitted to the authority of the WVHA, the Economic-Administrative Main Office. Raul Hilberg mentions this ‘dilemma’ as ‘an entirely intra-SS affair’: The Destruction of the European Jews, Chicago: Quadrangle Books, 1967, 557.
۶۱- See Götz Aly, Hitler’s Beneficiaries: Plunder, Race War, and the Nazi Welfare State, New York: Metropolitan Books, 2007, and Adam Tooze, Wages of Destruction: The Making and Breaking of the Nazi Economy, New York: Penguin Books, 2006. An interesting criticism of the thesis of the economic rationality of the Holocaust, focused on Aly’s previous works, appears in Dan Diner, ‘On Rationality and Rationalization: An Economistic Explanation of the Final Solution,’ Beyond the Conceivable: Studies on Germany, Nazism, and the Holocaust, Berkeley: University of California Press, 2000, 138– 59. The Making and Breaking of the Nazi Economy, New York: Penguin Books, 2006. An interesting criticism of the thesis of the economic rationality of the Holocaust, focused on Aly’s previous works, appears in Dan Diner, ‘On Rationality and Rationalization: An Economistic Explanation of the Final Solution,’ Beyond the Conceivable: Studies on Germany, Nazism, and the Holocaust, Berkeley: University of California Press, 2000, 138– 59.
۶۲- According to Anne Applebaum, ‘it was strange, but true: in Kolyma, as in Komi, the Gulag was slowly bringing “civilization”— if that is what it can be called— to the remote wilderness. Roads were being built where there had been only forest; houses were appearing in the swamps. Native peoples were being pushed aside to make way for cities, factories, and railways’. See Anne Applebaum, Gulag: A History, New York: Doubleday, 2003, 89– 90. For Arno J. Mayer, the gulag fulfilled ‘a dual function: to serve as an instrument of enforcement terror; and to serve as an economic resource of unfree labor’: The Furies: Violence and Terror in the French and Russian Revolutions, Princeton: Princeton University Press, 2000, 640.
۶۳- Stephen Kotkin
۶۴- Stephen Kotkin, Magnetic Mountain: Stalinism as a Civilization, Berkeley: University of California Press, 1995, 2.

۶۵- Sonia Combe سونیا کومب مورخ فرانسوی است که به خاطر کارش در مورد تاریخ جوامع اروپای شرقی در دوران کمونیسم شناخته شده است. او در بخشی از کتاب خود اوزرلاگ ۱۹۳۷-۱۹۶۴ تاریخ اردوگاه اوزرلاگ، بخشی از سیستم گولاک در سیبری را بررسی می‌کند. این کتاب به طور کلی به تجربیات پیچیده و اغلب دلخراش کسانی می‌پردازد که در دوران گولاک زندگی کرده‌اند. او تأثیرات اجتماعی و فردی اردوگاه و هم‌چنین پیامدهای گسترده آن برای درک ما از تاریخ شوروی را مورد بررسی قرار داده است.(مترجم)
۶۶- Sonia Combe, ‘Evstignev, roi d’Ozerlag,’ Ozerlag 1937– 1964, ed. Alain Brossat, Paris: Editions Autrement, 1991, 214– 27.

۶۷- تربلینکا یک اردوگاه نابودی آلمان نازی بود که در نزدیکی روستای تربلینکا در لهستان اشغالی در طول جنگ جهانی دوم قرار داشت. این اردوگاه بخشی از عملیات راینهارد، مرگبارترین مرحله هولوکاست بود و از۲۳ ژوئیه ۱۹۴۲ تا ۱۹ اکتبر ۱۹۴۳ اجرا شد. در این اردوگاه تخمین زده می‌شود که بین ۷۰۰۰۰۰ تا ۹۰۰۰۰۰ یهودی به همراه حدود ۲۰۰۰ کولی در اتاق‌های گازاز بین رفتند.(مترجم)
۶۸- Claude Lanzmann, Shoah, New York: Pantheon Books, 1985, 52. See also the memorial written by Rudolf Höss in 1946, before his execution: Commandant of Auschwitz, New York: Orion, 2000.

۶۹- Zygmunt Bauman زیگمونت باومن (زاده ۱۹ نوامبر ۱۹۲۵ – درگذشته ۹ ژانویه ۲۰۱۷) جامعه‌شناس و فیلسوف لهستانی‌الاصل بود. او در جریان بحران سیاسی لهستان در سال ۱۹۶۸ مجبور به ترک جمهوری خلق لهستان شد و ترک تابعیت لهستانی شد. او به اسرائیل مهاجرت کرد و سه سال بعد به بریتانیا رفت. او یک نظریه‌پرداز اجتماعی بود و درباره موضوعات متنوعی مانند مدرنیته و هولوکاست، مصرف‌گرایی پست‌مدرن می‌نوشت. (مترجم)
۷۰- Zygmunt Bauman, Modernity and the Holocaust, Cambridge: Polity Press, 1989, 150.
۷۱- See in particular Detlev Peukert, Inside Nazi Germany: Conformity, Opposition and Racism in Everyday Life, London: Penguin Books, 1993.

۷۲- فراتر از تمامیت‌خواهی اثری علمی است که توسط مایکل گیر و شیلا فیتزپاتریک ویرایش شده است. این کتاب مجموعه‌ای از مقالات مقایسه بین نازیسم و ​​استالینیسم است که به طور مشترک توسط متخصصان برجسته آلمانی و شوروی نوشته شده است. این به چهار بخش تقسیم می شود: حکومت‌داری، خشونت، اجتماعی شدن و گرفتاری‌ها. این کتاب ماهیت استالینیسم و ​​نازیسم را مورد بازنگری قرار می‌دهد ومتدولوژی جدیدی برای مشاهده تاریخ آن‌ها ایجاد می‌کند که فراتر از مدل‌های منسوخ قرن بیستم توتالیتاریسم، ایدئولوژی و شخصیت است. (مترجم)
۷۳- Beyond Totalitarianism: Stalinism and Nazism Compared, eds Michael Geyer and Sheila Fitzpatrick, New York: Cambridge University Press, 2009.

۷۴- Isaac Deutscher ایزاک دویچر (۱۹۰۷–۱۹۶۷) نویسنده، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی و مارکسیست بریتانیایی لهستانی‌الاصل بود. او به خاطر زندگینامه لئون تروتسکی و جوزف استالین و هم‌چنین تفسیرش درباره امور شوروی شهرت دارد. آثار دویچر، به ویژه بیوگرافی سه جلدی او از تروتسکی، در میان چپ جدید بریتانیا تأثیرگذار بود. زندگی اولیه او با مشارکت در حزب کمونیست لهستان و سال‌های آخرش با مشارکت‌های آکادمیک او در مطالعه سوسیالیسم و مارکسیسم مشخص می‌شود. (مترجم)
۷۵- Isaac Deutscher, ‘Two Revolutions’, in Marxism, Wars, and Revolution. Essays from Four Decades, London: Verso, 1984, 35.
۷۶- Arno J. Mayer
۷۷- Mayer, The Furies, 607.
۷۸- Peter Holquist
۷۹- Peter Holquist, ‘La question de la violence,’ in Le siècle des communismes, ed. Michel Dreyfus, Paris: Les Editions de l’Atelier, 2000, 126– 27.
۸۰- Mayer, The Furies, 639.

۸۱- دوره ۱۹۳۰-۱۹۳۳ در اوکراین با یکی از غم‌انگیزترین وقایع در تاریخ خود، معروف به هولودومور مشخص شده است. این یک قحطی ویرانگری بود که در نتیجه سیاست‌های جوزف استالین برای اعمال اشتراکی سازی و سرکوب ناسیونالیسم اوکراینی رخ داد. قحطی منجر به مرگ حدود ۳.۹ میلیون نفر شد که حدود ۱۳ درصد از جمعیت آن زمان بود. (مترجم).
۸۲- See Madhusree Mukerjee, Churchill’s Secret War: The British Empire and the Ravaging of India During World War II, New York: Basic Books, 2011.
۸۳- 46 See Enzo Traverso, The Origins of Nazi Violence, New York: The New Press, 2003, 47– 75. For a synoptic view of the Nazi imperialism, see Mark Mazower, Hitler’s Empire: Nazi Rule in Occupied Europe, London: Allen Lane, 2008.

۸۴- Herero در سال ۱۹۰۴، مردم هررو، همراه با ناما، درگیر شورش علیه حکومت استعماری آلمان در منطقه‌ای شدند که در آن زمان به عنوان آفریقای جنوبی غربی آلمان (نامیبیا کنونی) شناخته می‌شد. واکنش آلمان به قیام هررو و ناما وحشیانه بود و بسیاری از مورخان آن را اولین نسل‌کشی قرن بیستم می‌دانند. ارتش آلمان به رهبری ژنرال لوتار فون تروتا دستور نابودی هررو را صادر کرد. بسیاری از آن‌ها مجبور به فرار به بیابان شدند و در آن‌جا از بی‌آبی و گرسنگی جان خود را از دست دادند و برخی دیگر در اردوگاه‌های کار اجباری با شرایط وخیم مواجه شدند. (مترجم)
۸۵- See Isabel V. Hull, Absolute Destruction: Military Culture and the Practices of War in Imperial Germany, Ithaca, NY: Cornell University Press, 2005; Gesine Krüger, Kriegsbewältigung und Geschichtsbewusstsein: Realität, Deutung, und Verarbeitung des deutsches Kolonialkrieg in Namibia 1904 bis 1907, Göttingen: Vandenhoeck und Ruprecht, 1999.
۸۶- See Angelo Del Boca, The Ethiopian War 1935– 1941, Chicago: University of Chicago Press, 1968, and Ian Campbell, The Massacre of Addis Ababa: Italy’s National Shame, New York: Oxford University Press, 2011.
۸۷- Karl Dietrich Bracher
۸۸- Karl Dietrich Bracher, The German Dictatorship: The Origins, Structure, and Effects of National Socialism, New York: Praeger, 1970.

۸۹- سوسیالیسم سورلیایی به ایدئولوژی و افکار ژرژ سورل، سندیکالیست انقلابی فرانسوی اشاره دارد. رویکرد او تفسیری تجدیدنظرطلبانه از مارکسیسم بود که بر اهمیت اسطوره و اعتصاب عمومی برای دستیابی به پیروزی پرولتاریا در مبارزه طبقاتی تأکید داشت. (مترجم)
۹۰- دی فلیس با بیان این‌که فاشیسم خارج از "سایه مخروط" هولوکاست باقی مانده، معتقد است که با این‌که هر دو رژیم تمامیت‌خواه بودند و ویژگی‌های مشترکی داشتند، فاشیسم ایتالیایی به همان اندازه نازیسم آلمان در هولوکاست سهیم نبود. این راهی برای فاصله گرفتن اقدامات موسولینی از جنایاتی است که تحت حکومت هیتلر انجام گرفته است. استفاده از "سایه مخروط" در این‌جا به معنای جدایی از تاریک‌ترین بخش تاریخ آن دوره است. (مترجم)
۹۱- See the interview of Renzo De Felice by Giuliano Ferrara in Il fascismo e gli storici oggi, ed. Jader Jacobelli, Roma: Laterza, 1987, 6.
۹۲- Emilio Gentile defines fascism as ‘the most complete rationalization of the totalitarian state’, Storia e interpretazione del fascismo, Roma: Laterza, 2002, 272. See also Emilio Gentile, La via italiana al totalitarismo: Il partito e lo stato nel regime fascista, Roma: Carocci, 2008, and Emilio Gentile, ed., Modernità totalitaria: Il fascismo italiano, Roma: Laterza, 2006.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد