logo





عقدۀ کنونی برخی از «ما» چیست؟

پنجشنبه ۵ مهر ۱۴۰۳ - ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۴

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
این که در واکنش به شرایط کنونی ایران دُچار ملال، افسردگی، تزلزل و یا اضطراب باشیم، یک مسئله مُهم ولی حالتی روانی (یا به قول قدما، دماغی) در حیطۀ شخصی است.

چنان که ملال ما را از زندگی، این مهمترین و باارزشترین سرمایۀ آدمی، بیزار میتواند سازد. افسردگی، ذوق و شور و حال را برای "سلامی دوباره به آفتاب" در ما تضعیف میکند. تزلزل ما را مشاطه گر و حتا همنوا با وضع موجودی ناگوار میسازد. چنان که برخی عقبگرد کرده و ضد تحول میگردند. سرانجام با اضطراب دست و پنجه نرم میکنیم که حالتی غریب است. از یکسو سر و سینه را دُچار دلشوره و تشنج میسازد. اما از سوی دیگر کلید ارادۀ اقدام برای تغییر را از کار میاندازد.

در واقع این حالات به اصطلاح روحی و یا روانی انسان رابطه مستقیمی با گرۀ ذهنی و پرسش ضروری زیر ندارد. این که از یک قرن پیش بدین سو دُچار چه عقدۀ دستجمعی بوده و هستیم. عقده ای که کنشمندی و بدیلهای مورد نظر جماعت ما را به خود معطوف داشته است.

روزگاری مهدی اخوان ثالث، آن شاعر برجستۀ قرن بیستم زبان فارسی به‌نظر نگارنده، در مصاحبه‌ای گفته است که " من به گذشته و تاریخ ایران نظر دارم. من عقدۀ عدالت دارم. هر کس قافیه را میشناسد، عقدۀ عدالت دارد. قافیه در کفۀ ترازو است که خواستار عدل است... شعر یعنی صمیمیت، یعنی صداقت، یعنی دردی داشتن. حرفی از درد دیگران داشتن،... شاعر باید نسبت به مسائل زمانه‌اش داوری کند... بیشتر سروده‌های من به بیان دردهای جامعه مربوط می‌شود. شکوه و شکایت دارد".

اگر تعادل مورد نظر "م. امید" شاعر را در زمینۀ سیاست و مدیریت کشورداری بجوئیم، تعادلی که همچون دستاورد تامل و چاره جویی از بطن نگرش زیبایی شناسانه شاعر و رویکردش به تعهد اجتماعی بر میآید، به سیستم نظری- عملی خاصی می‌رسیم. سیستمی که هم حاکمیت ملی را تضمین و هم شانس مساوی افراد در رسیدن به ریاست اجرایی کشور را مهیا کند. ناگفته روشن است که اشاره ضمنی مفهوم "حاکمیت ملی" هم با دست درازی بیگانه استعمارگر و هم با «آقا بالاسر خودشیفته»، خط کشی دارد که خود را نماینده آسمان می‌خواند تا بر ما زمینیان سروری کند.

بنابراین آن نظام سیاسی مطرح می‌شود که مبتنی بر قانونمداری، تکثر احزاب، انتخابات آزاد و حق هر شهروند با کفایت برای دستیابی به جایگاه "شخص اول مملکت" برای یک دورۀ محدود زمانی است.

از این‌رو و نیز چون امر وراثتی برای جانشین ریاست اجرایی را کنار می‌گذارد تا شانس مساوی شهروندان برای احراز مقام را تضمین کند، نام آلترناتیو مناسب نظام جمهوری است. نظامی که برای نخستین بار از سال ۱۳۰۲ خورشیدی در ایران به‌عنوان شیوۀ بدیل کشورداری مطرح شده‌است.

در میانه فصل پائیز سال ۱۳۰۲ در ترکیه، که نان نزدیکی جغرافیایی به اروپا را خورده، برپایی جمهوری اعلام می‌گردد. به وقتی که فروپاشی خلافت اسلامی و عثمانی مُسجل شده بود.

در آن‌زمان ایرانی که طرح ترکیه را الگو خود قرار داده، به گرایش جمهوری سازی میل می‌کند. آن‌جا نقش ژورنالیسم مطبوعاتی، همچون رسانه محوری زمانه، در گسترش ایده تعیین کننده است. ژورنالیسمی که در فضای آشکاری بی کفایتی سلسلۀ قاجار می‌خواهد نوگرایی را ترویج کند و طرحی نو در اندازد.

در میان شاعران، که در سنت تاریخی جامعه ایرانی هم‌چون شاخص تفکر و اندیشگری به حساب رفته‌اند، هم‌سخنی پدیدار نمی‌گردد. چنان که عارف قزوینی در شمار هواداران جمهوری است و در شمار مخالفان میرزاده عشقی و ملک الشعرای بهار.

این دسته اخیر پیش شرط‌ها را برای تثبیت چنین طرحی مهیا نمی‌بیند. به هر دوی اینان شعری زیر عنوان جمهوری نامه منتسب می‌گردد که به جمهوری خواهی تبلیغی واکنش نشان می‌دهد و "جمهوری نامه" خود را ارائه می‌دهد.

در ادامه به این سرودۀ بلند و بالا اشاره اجمالی کنیم که روایتش شرایط آن دوره و بازیگرانش را معرفی می‌کند. نوعی تاریخ‌نگاری انتقادی که به نظم درآمده است و برای جمهوری‌خواهی در دوران معاصر می‌تواند درسنامه‌ای باشد. آن‌طوری که بر ضعف‌ها پرتو افکنده‌است و به شرح زیادی نیاز ندارد.

"چه ذلت‌ها کشید این ملت زار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ ترقی اندرین کشور محال است/ که در این مملکت قحط‌الرجال است/ خرابی‌ از جنوب و از شمال است/ بر این مخلوق آزادی وبال است / بباید پرده بگرفتن ز اسرار/ که گردد شرح بدبختی پدیدار / .../ اگر پیدا شود در ملک یک فرد /به مانند رضاخان جوانمرد/ کنندش دوره فوراً چند ولگرد / به فکر اینکه باید ضایعش کرد / بگویند از سر شه تاج بردار/ به فرق خویشتن آن تاج بگذار/.../ نخستین بار، سازیم آفتابی/ علامت‌های سرخ انقلابی/ که جمهوری بود حرفی حسابی / چو گشتی تو رئیس انتخابی/ بباید گفت کاین مرد فداکار/ بود خود پادشاهی را سزاوار/ .../ حقیقت بارک‌الله‌، چشم بد دور/ مبارک باد این جمهوری زور/ از ین پس گوش‌ها کر چشم‌ها کور/ چنین ‌جمهوری ‌بر ضد جمهور/ ندارد یادکس‌، در هیچ اعصار/ نباشد هیچ در قوطی عطار/ .../چه جمهوری شود آقای دشتی/ علمدارش بود شیطان رشتی/ تدین آن سفیه کهنه مشتی/ نشیند عصرها در توی هشتی/ کند کور و کچل‌ها را خبردار/ ز حلاج و ز رواس و ز مسمار/ .../ صبا، آن بی‌شعور بدقیافه/ نماید . . . جمهوری کلافه/ زند صد لاف در زیر ملافه/که جمهوری شود دارالخلافه/ ولیکن بی‌خبر از لحن بازار/ ز علاف و ز بقال و ز نجار/ .../ ز عدل الملک بشنو یک حکایت/ که آن بالا بلند بی کفایت/ میانجی گشته بین بول و غایط/ کندگاهی تدین را حمایت/شود گاهی سلیمان را مددکار/ که سازد این دو را با یکدگر یار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ ببین آن کهنه الدنگ قلندر/ نموده نوحهٔ جمهوری از بر/عجب جنسی است این‌! الله اکبر/گهی عرعر نماید چون خر نر/زمانی پاچه گیرد چون سگ هار/ ولی غافل ز گردن‌بند و افسار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ از ایران رهنما گشته روانه/برای کارهای محرمانه/ گرفته پول‌های بی‌نشانه/ زده در بصره و بغداد چانه/ که جمهوری شود این ملک ادبار/نه من گویم خودش کرده است اقرار/دریغ از راه دور و رنج بسیار/ تقلاها نماید اندرین بین/ جلنبر زادهٔ شیخ العراقین/ کند فریادها با شور و با شین/ که جمهوری بود برگردنم دین/ ادا بایست کرد این دین ناچار/ بباید جست از دست طلاکار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ ضیاء الواعظین آن لوس ریقو/ کند از بهر جمهوری هیاهو/ چه جمهوری‌! عجب دارم من از او/ مگر او غافل است از قصد یارو/ که می‌خواهد نشیند جای قاجار/ همان‌طوری که کزد آن مرد افشار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ دبیر اعظم‌، آن رند سیاسی/ز کمپانی نماید حق‌شناسی/زند تیپا به قانون اساسی/ به افسون‌های نرم دیپلوماسی/ به سردار سپه گو به اصرار/که جمهوری نباشد کار دشوار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/نمایش می‌دهد این هفته عارف/ به همراهی اعضای معارف/شود معلوم با جزئی مصارف/ که جمهوری ندارد یک مخالف/ مدلل می‌شود با ضرب و با تار/ که مشروطه ندارد یک طرفدار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ نمودم من جراید را اداره/ شفق‌، کوشش‌، وطن‌، گلشن‌، ستاره/ قیامت می‌شود با یک اشاره/ دگر معنی ندارد استخاره/ همین فردا شود غوغا پدیدار/به زور کنفرانس و نطق و اشعار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ به عالم پیش رفته بالاصاله/ تمام کارها با قاله قاله/ به زور نطق و شعر و سرمقاله/ بباید کرد جمهوری اماله/ برین مخلوق بی‌عقل ولنگار/بدون وحشت از اعیان و تجار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/که مستوفی است شخصی لاابالی/ مشیرالدوله مرعوب و خیالی/ وثوق‌الدوله جایش هست خالی/ بود فیروز هم در فارس والی/ قوام‌السلطنه مطرود سرکار/ به غیر از ذات اشرف لیس فی‌الدار/دریغ از راه دور و رنج بسیار/بود حاجی معین محتاط و معقول/ امین الضرب در عدلیه مشغول/علی صراف هم مستغرق پول/ فقیه التاجرین هم می‌خورد گول/ اهمیت ندارد صنف بازار/ ز خراز و ز رزاز و بنکدار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ تدین گفته مجلس هست با من/ نماییم اکثریت را معین/ شود این کار پیش از عید روشن/به جمهوری بگیرم رای قطعاً/ نه قانون می‌شود مانع نه افکار/ به زور مشت فیصل می‌دهم کار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ به تعلیم قشون اندر ولایات/ مهیا تلگرافات و شکایات/ ز جمهوری اشارت و کنایات/ ز ظلم شاه و دربارش روایات/ مسلسل می‌رسد با سیم و چاپار/ ز بلدان و ز اقطار و ز امصار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/زتبریز و ز قزوین و ز زنجان/.../تقاضاها رسد خروار خروار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ ز ملاها جوی وحشت نداریم/ قشون با ماست ما دهشت نداریم/ حذر از جنبش ملت نداریم/ شب عید است ما فرصت نداریم/ سلام عید را بایست این بار/ بگیرد حضرت اشرف به دربار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/به تهران نیست یک تن انقلابی/بجز مشروطه‌خواهان حسابی/ که از وحشت نگردند آفتابی/ اگرکردند قدری بد لعابی/ بیاویزیمشان بر چوبهٔ دار/ بنام ارتجاعیون و اشرار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ موافق گشته لندن این سخن را/که فوری خواست سرپرسی لرن را/بود گر شومیاتسکی سوء ظن را/ فرستم پیششان استاد فن را/همان مهتر نسیم رند عیار/کریم رشتی آن شیاد طرار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/نباید کرد دیگر هیچ مس مس/بباید رفت فوری توی مجلس/اگر حرفی شنیدیم از مدرس/جوابش گفت باید رطب و یابس/وگر مقصود خود را کرد تکرار/ بپیچیمش به دور حلق دستار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/به قدری این سخن‌ها کارگر شد/که سردار سپه عقلش ز سر شد/به جمهوری علاقه‌مندتر شد/ بنای انتشار سیم و زر شد/ به مبعوثان و مطبوعات و احرار/ ز آقای صبا تا شیخ معمار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/نمایان شد تجمع‌های فردی/ علم در دست‌، گرم دوره گردی/علم‌ها سرخ و زرد و لاجوردی/عیان سرخی و پنهان رنگ زردی/به جمهوریت ایران هوادار/ولو گشته میان کوچه بازار/دریغ از راه دور و رنج بسیار/ ازین افکار مالیخولیایی/ به مجلس اکثریت شد هوایی/تدین کرد خیلی بی‌حیایی/ به یک دم بین افرادش جدایی/فتاد از یک هجوم نابهنجار/ از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ از آن سیلی ولایت پر صدا شد/دکاکین بسته و غوغا بپا شد/به روز شنبه مجلس کربلا شد/ به دولت روی اهل شهر وا شد/ که آمد در میان خلق سردار/ برای ضرب و شتم و خشم وکشتار/دریغ از راه دور و رنج بسیار/ ز جمهوری به ما یک گام ره بود/ خدا داند که این سیلی گنه بود/ که این سیلی زدن خدمت به شه بود/ تدین خصم سردار سپه بود/ رفاقت بد بود با عقرب و مار/ خطر دارد چو نادان اوفتد یار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ قشونی خلق را با نیزه راندند/ ولی مردم به جای خویش ماندند/ رضاخان را به جای خود نشاندند/ به جای گل بر او آجر پراندند/ نشاید کرد با افکار پیکار/ بباید خواست از مخلوق زنهار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ بپا شد در جماعت شور و شرها/ شکست‌ازخلق‌مسکین‌دست‌و سرها/ رضاخان در قبال این هنرها/شنید از ناظم مجلس تشرها/ که این کارت چه بود ای مرد غدار/چرا کردی به مجلس این‌چنین کار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/بسی پیر وجوان سر نیزه خوردند/ گروهی را سوی نظمیه بردند/چهل تن اندرین هنگامه مردند/ برای حفظ قانون جان سپردند/ دو صد تن تاکنون هستند بیمار/ به ضرب‌ ته تفنگ و زیر آوار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/رضاخان شد از این حرکت پشیمان/ به سعدآباد رفت از شهر تهران/از آنجا شد به سوی قم شتابان/ حجج بستند با او عهد و پیمان/ که باشد بعد از این بر خلق غمخوار/ ز جمهوری نگوید هیچ گفتار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف/ که گردش باز اغوا ناصر سیف/ به مجلس کرد توهین از سر کیف/ ولیکن بی‌خبر بود از کم و کیف/ که مجلس نیست با ایشان وفادار/ بجز شش هفت تن بیکار و بیعار/دریغ از راه دور و رنج بسیار/ از او بالمره مجلس بدگمان شد/ عقاید جملگی از او رمان شد/ بسوی رود هن آخر چمان شد/ همان چیزی که می‌دیدم همان شد/ کشیده شد میان مملکت جار/که از میدان بدر رفته است سردار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/ به مجلس قاصدی از راه آمد/ که اکنون تلگراف از شاه آمد/ رضاخان عزل بی اکراه آمد/ شه از مجلس عقیدت‌خواه آمد/ که قانون اساسی چون شده خوار/ دگر کس ملک را باید پرستار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/به تعلیمات مرکز با گزافات/ رسید از احمد آقا تلگرافات/ که سرباز لرستان و مضافات/ نمایند از رضاخان دفع آفات/ قشون غرب گردد زور سیار/ سوی مرکز پی تنبیه احرار/دریغ از راه دور و رنج بسیار/امیر لشکر شرق آن یل راد/یک اولتیماتوم از مشهد فرستاد/ به مبعوثان دو روزه مهلتی داد/که آمد جیش تا فراش‌آباد/بباید بر مراد ما شود کار/ ولی بر توپ خانی نیست آثار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار/وکیلان این تشرها چون شنیدند/ ز جای خوبش از وحشت پریدند/به تنبان‌های خود از ترس ریدند/ نود رای موافق آفریدند/ بر این جمعیت مرعوب گه کار/ سلیمان بن محسن شد علمدار/دریغ از راه دور و رنج بسیار/ ولیکن چارده مرد مصمم/ نترسیدند از توپ دمادم/به آزادی ببسته عهد محکم/ اقلیت از ایشان شد فراهم/ وطن‌خواهی از ایشان گشت پادار / رضاخان را زبون کردند ازین کار/ دریغ از راه دور و رنج بسیار".



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد