بهنود و عطا دو باجناقاند، یکی از آخرین سروده های هادی خرسندی است. او به تعمد نخواسته بگوید: مسعود و عطا دو باجناقاند. گرچه چنین اتفاقی در وزن این قطعه ی شعری هیچ مشکلی پیش نمیآورد. انواع ویژهای از همین مسعود را در داخل و خارج کشور هم میتوان به تماشا نشست. پیداست که بهنود در مصرع بالا به عنوان اسم خاص عمل میکند. ولی مسعود هرگز نمیتوانست چنین نقشمایهای را به اجرا بگذارد. در واقع، شاعر ضمن نشانهگذاری خود از آدمها درست و دقیق عمل مینماید. چون با کاربرد چنین سلیقهی شاعرانهای، همگی بهنود و عطا را خواهند شناخت و نیازی به پرس و جو از این و آن نمیبینند.
شاید در ابتدا بد نباشد که متن قطعهی یاد شده را در همین جا بیاوریم. چون آنقدر زیبا و دلنشین سروده شده است که خواندن مکرر آن هم خوشی و سرخوشی را برای آدم به ارمغان خواهد آورد. متن شیرین و گویای آن را بسیاری از سایتها این گونه انعکاس دادهاند:
بهنود و عطا دو باجناقاند / البته به طور افتخاری
مامور به خدمت رژیماند / در لندن (و) ظاهراً فراری!
این عکس ز روز رأیگیری / انداختهاند یادگاری
مالهکش این رژیم پستاند / مشغول به شغل پاچهخاری
روزی که نظام وربیفتد / وین هر دو کنند گریهزاری
کن چارهی کار هموطن جان / برخیز و ببندشان به گاری
هر خوانندهی مشتاقی تأسف میخورد که چرا هادی خرسندی چنین قطعهی طنزآمیز و شیرینی را در همین جا به پایان میرساند. در عین حال، او باجناق بودن بهنود و عطا را به همان دومینوی تکراری مدیران جمهوری اسلامی بازمیگرداند. ناگفته نماند که رسانهای شدن ویدئوی این باجناقهای دولتی تا مدتها خنده بر لبان مردم مینشانید. چون باجناقهای دولتی در خلوت خویش به حریم همدیگر راه مییافتند و آنچه را که با همسر خویش به پیش میبردند، در اینجا نیز به اجرا میگذاشتند.
ویژگی مشترک باجناقها در آن خلاصه میشد که همگی حزباللهی بودند و از کرسیهای مدیریت دولتی نیز بهره داشتند. خلاصهی کلام، سر در آخور رژیم میکردند و از علوفه آن به قدر کافی و وافی میچریدند. موضوع باجناقها جدای از این، اخلاق دین دولتی جمهوری اسلامی را هم رو میکرد که مردم از افشای روشنگرانهی آن لذت میبردند. چنانکه هادی خرسندی نیز به درستی بهنود و عطا را باجناق مینامد. لابد به همان گونه که باجناقهای ریشو یا چه میدانم ریشمند (مثل دانشمند) جمهوری اسلامی به آن عمل میکردند.
شاعرِ این قطعه در واقع صنعت ایهام را در بازتاب درونمایهی اصلی واژهی باجناق به کار گرفته است. چون خواننده از تکرار این واژه گوشهایش تیز میشود که مفهوم و معنای امروزی و متداول آن را دریابد.
مصرع دوم همان بیت نخست هم به عنوان جملهی معترضه میکند. چون شاعر آن را در توضیح مصرع نخست همان بیت میآورد. بدون شک، روایت همهی اینها نمونههایی از استادی شاعر را هم آشکار میسازد.
موضوع فراری بودن مهاجران یا تبعیدیان ایرانی نیز تبلیغی است که رژیم آن را به پیش میبرد. انگار همهی مهاجران از چنگ پاسداران حکومت گریختهاند. چون ادعا دارند که اگر "فراری" نمیشدند ایشان را نیز همانند دیگران میکشتند. به عبارتی روشن، کشتن مردم برای مدیران نظام افتخار میآفریند. اما شعر هادی خرسندی داستانی را پیش روی خوانندهاش میگذارد که این دو نفر تحت حمایت حکومت، به ظاهر فراری شدهاند و نباید آنان را در جرگهای واقعی از این گروه جا زد. موضوعی که از تیزهوشی و دقت عمل شاعر مایه میگیرد تا آنان را از گروه خودمانی حیاط خلوت حکومت به شمار بیاورد.
شاعر در بیت چهارم این طنز اجتماعی هم از بهنود و عطا به عنوان مالهکش رژیم یاد میکند. چون فن و هنر مالهکشی در آن خلاصه میگردد که زشتیهای بنایی را بپوشانند. چندی است که محمدجواد ظریف در پهنهی سیاست جهانی به مالهکشی برای جمهوری اسلامی شهرت یافتهاست. چون او از حقوق بشر و پیماننامههای بینالمللی روایتی دگرگونه به دست میدهد تا رفتارهای ضد انسانی جمهوری توجیه پذیرد. اما در نگاه نافذ هادی خرسندی، مسعود بهنود و عطاءالله مهاجرانی به همان کارهایی اشتغال دارند که زمانی پیش از این، ظریف نیز نمونههایی از آن را دوره میکرد.
از هادی خرسندی اجازه میخواهم تا مخالفت خود را با کاربرد ترکیب وصفی "رژیم پست" اعلام نمایم. چنین ترکیبی هرگز وسعت ویژگیهای منفی نظامی چون جمهوری اسلامی را رو نمیکند و بیش از همه تا حد فحش و ناسزا ظاهر میشود که در زبان طنز نمیتوان جایگاه مناسبی برای آن یافت. شکی نیست که باید ضمن همین زبان طنز با حکومت و هواداران آن سخن گفت که توان و کارایی روشنگرانهاش از زبان هر ناسزایی فزونی میگیرد.
پاچهخواری نیز صفتی منفی برای آدمها است که طی چند سال اخیر بین تودههای مردم عادی باب شده است. مردم از کاربرد چنین واژهای، مفهومی از چاپلوسی و تملق را هدف میگذارند. اما هادی خرسندی املای چنین واژهای را به شکل پاچهخاری درآورده است. انگار بخواهند پاچههای سفیر و وزیری را برای او بخارند. اما پاچهخوارها ته ماندهی غذاهای اربابشان را میخوردند و از مجیزگویی او نیز چیزی کم نمیگذاشتند. ما نیز ریش و قیچی را به دست خرسندی میدهیم تا املای آن را به هر گونهای که او میخواهد بنویسد. جرگه و جماعت ما، هرچند تولیدکنندهی خوبی نیستند، ولی قول میدهم که مصرف کنندهی خوبی باشند.
****************
هادی خرسندی به قول عروضیها (عروضیون) این قطعه را با وزن مفعولُ مفاعلن مفاعیل (بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور) سروده است. استفاده از چنین وزنی بین شاعران پیشین کمتر باب بود. ولی ایرج میرزا بر خلاف شاعران دیگر به کاربرد آن اشتیاق نشان میدهد. انگار چنین وزنی با سرودن طنز و لطیفه بیشتر سازگاری دارد.
همین سازگاری در شعر هادی خرسندی نیز به چشم میآید. حتا زبان موزون و خودمانی هادی خرسندی در این قطعه با زبان ایرج همسویی و همسانی دارد. روایتهایی که از هجو این و آن آغاز میشوند، تا به نمونهای روشن و گویا از طنز اجتماعی ببالند. حتا واژههای این قطعهی شیرین نیز نمونهای گویا از همان واژههای ایرج را تداعی میکند. واژههایی که کمتر به واژهنامههای رسمی راه مییابند و انواع متداول آن را تنها در محاورهی مردم عادی میتوان سراغ گرفت.
ایرج میرزا بیش از ده بار با بهرهگیری از همین وزن شعر سروده است. بدون تردید آوردن نام و نشان همهی آنها در این گفتار به طولانیتر شدن سخن میانجامد. اما شاید ذکر دو نمونه از مجموع آنها بیفایده نباشد. چنانکه او در قصیدهی "مزاح با ابوالحسن خان" میگوید:
ای بر کچلان دهر سرهنگ / حق حفظ کند سر تو از سنگ
ای آکچل ای ابوالحسن خان / ای تو وزغ و حسین خرچنگ ...
گر شعر دگر کلان جفنگ است / شعر تو کچل کلاچه اجفنگ (جفنگتر) …
ایرج در قطعهای دیگر نیز که به نام "تصویر زن" نامگذاری شده، میگوید:
در سردرِ کاروانسرایی / تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را / از مُخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا، خلق / روی زن بینقاب دیدند …
ناگفته نماند که ایرج میرزا برخی از شعرهای پندآمیز خود را هم در سازهای از همین وزن مفعولُ مفاعلن مفاعیل (فعولن) سروده است. قطعهی معروف "مادر" ایرج نیز چنین وزنی را پیش روی خواننده میگذارد:
گویند مرا چو زاد مادر / پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها برِ گاهوارهی من / بیدار نشست و خفتن آموخت …
بدون شک وزن و درونمایهی اشعار ایرج چنانی در ذهن هادی خرسندی جا خوش کردهاست که او بیاختیار نمونههای روشنی از وزن همانها را در دیدرس خوانندهی امروزی خود میگذارد. اما در پس این سرودههای طنزآمیز، تاریخی نیز خفته است که این تاریخ، حوادث واقعی زمانهی ما را در خود میپروراند. همان گونه که ایرج نیز از انعکاس چنین وقایع روشنی از تاریخ غافل نمیماند. شاعر در این جا هر چند مورخ نیست ولی نمیتواند نسبت به وقایع پیرامون خویش بدون تفاوت باقی بماند. او این نوع از تاریخ را زیسته است و این گونه از زیستِ خود را به ساحت و فضای شعر نیز میکشاند.
*************************
مشکل است که بتوانیم در شعر خواجه حافظ به نمونهای گویا از شعر با وزن مفعولُ مفاعلن مفاعیل (فعولن) دست بیابیم. تنها به این غزل باید اکتفا نمود که او میسراید:
حسن تو همیشه در فزون باد / رویت همه ساله لالهگون باد
اندر سر ما خیال عشقت / هر روز که باد در فزون باد
هر سرو که در چمن برآید / در خدمت قامتت نگون باد …
ماهم به سهم خود از درونمایهی همین غزل طربانگیز خواجهی شیراز برای آرزوی سلامتی هادی خرسندی سود میجوییم و روزگاری خوش و شیرین را برای این شاعر مردمی آرزو داریم.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد