logo





در سوگ سهراب (بخش هفتم)

سه شنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۴

محمد بینش (م ــ زیبا روز )



بازی آسمان

حکیم طوس با این ابیات حکایت را به پایان می رساند تا تراژدی دیگری ــ غمنامهٔ بنیان کنِ سیاوش را ــ آغاز کند:

(ابیات برگزیده )
نه ایدر* همی ماند خواهی دراز
بسیجیده باش و درنگی مساز !
به تو داد یک روز نوبت* پدر*
سزد گر تو را نوبت آید به سر
چنین است و رازش نیامد پدید
نیابی به خیره نیابی کلید
درِ بسته را کس نداند گشاد
بدین رنج عمرِ تو گردد به باد...

*ایدَر؛ اینجا ــ* نوبت؛ هنگام ِ انجامِ کاری و یا فرا رسیدن ِ چیزی. در این ابیات؛ وقتِ زندگی یا مرگ ــ* پدر؛ منظور سپهر ست. در باورِ ایرانیان و اکثر مردم باستان، «سپهر» بر زمین تاثیر نهاده، موجودات را و از آن جمله انسان را می آفریند. زمین، موجودی زنانه است که مستقیما توسط پدر یا سپهر بارور می گردد و بقولی :

آسمان مرد و زمین زن در خِرَد
آنچه آن انداخت این می پرورد ..۳/۴۴۰۴ (مثنوی)

و اما دربخش اساطیریِ شاهنامه که مربوط به دوران شاهان پیشدادی و کیانی ست، یعنی دوران پیش از آمدن زرتشت در زمان پادشاهی گشتاسب، اشاره روشنی به دینِ مردم ایران باستان نشده است، اما از گفتگوی شخصیت ها درمیان حکایات می توان دریافت که باور به «یزدان» بعنوان خالقِ هستی و پاسدارِ خیر و نیز تقابل او با اهریمن مورد پذیرش همگان بود. درکنار آن پرستش عناصر طبیعت و اعتقاد به قدرتی آسمانی و تقدیم قربانی برای دفع بلا در آیین مغان نیز رواج داشت. یه هر حال از نظر فردوسی راز سرنوشتی که بدست آسمان برای انسان نوشته شده است، ناگشودنی ست. بنا بر این نباید برگردش سپهرخرده گرفت که چرا روزی نوبت زندگانی می دهد و روزی می ستاند. «‌ داد»، هم به معنای اجرای عدالت و هم به مفهومِ آنچه بدون خواست و ارادهٔ کسی به او دهند، معنی می شود. فردوسی به معنی اجرای عدالتِ «داد» اعتراضی ندارد. هم زندگی حق است و هم مرگ :

اگر مرگ « داد» ست، بیداد چیست؟
ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟

اما « داد» به معنای داده و نصیبي‌ که از آسمان و اختران می رسد، مورد پرسشِ آن حکیم قرار گرفته است:

چنین است کردار چرخِ بلند
به دستی کلاه* و به دیگر کمند
چو شادان نشیند کسی با کلاه
به خمِّ کمندش رباید ز گاه …

*منظور از کلاه، هم اشاره به مرگ ست و هم اشاره به بدِ روزگار.حکیم طوس در ابیاتی نیز، اعتقاد به فاعل ِ مطلق بودنِ سپهر را به چالش کشیده، خاستگاهِ قدرت او را خدا می داند :

اگر چرخ را هست ازین آگهی
همانا که گشته ست مغزش تَهی
چنان دان کزین گردش آگاه نیست
که چون و چرا سوی او راه نیست …

در این ابیات فردوسی مسئولیتِ تعیینِ سرنوشت ِ مردم را از دوشِ سپهر برمی دارد. چنین دیدگاهی متاثر از آموزه های اسلام است که قضا و قدر الهی را حاکم بلامنازعِ زندگی فرد می داند؛ حال آن که پیش تر،آسمان را دارای حکم مطلقی می دانست که با تایید ایزد نافذ ست.می دانیم زمان فردوسی قرن ها با تاریخ اتفاقات شاهنامه فاصله دارد. بنابراین تفکیک دقیق باورهای ایرانیان باستان از عقاید دینیِ قرون بعدی در شاهنامه بسیار مشکل ست؛ اما نا ممکن نیست. در مجموع چنین است که حکم آسمان با تایید خداوند نافذست. فردوسی در حکایاتی غیر از رستم و سهراب نیز اشارات فراوانی به آن قادر مطلق دارد. از جمله در بخش تاریخیِ شاهنامه که سخن از مرگ زود رس اسکندر مقدونی ست، به یاد درد پیرانه سری خود ــ که می تواند شکایت هر کسی از روزگار باشد ــ می افتد:

( برگزیدهٔ ابیات)
الا ای بر آورده چرخِ بلند !!
چه داری به پیری مرا مستمند؟
چو بودم جوان در برم داشتی
به پیری چرا خوار بگذاشتی؟
بنالم ز تو پیشِ یزدانِ پاک
خروشان به سربر؛ پراگنده خاک
چنین داد پاسخ سپهرِ بلند
که : « ای مردِ گویندهٔ بی گزند!!
چرا بینی از من همی نیک و بد؟
چنین ناله از دانشی کی سزد؟
بدین هر چه گفتی مرا راه نیست
خور و ماه زاین دانش آگاه نیست
خور و خواب و رای و نشستِ تو را
به نیک و به بد، راه و دستِ تو را
از آن خواه راهت، که راه آفرید
شب و روز و خورشید و ماه آفرید ...

حاصل آن که مدیریتِ جریان زندگی و اعمالِ انسان از نیک و بد به دست و فرمان اوست . حال باید پرسید؛ کارهای شرورانه‌ٔ‌ آدمی نیز با اجازه و آگاهی خداوندست؟{ ما در سطور آینده به این مطلب خواهیم پرداخت.} در همان بخش تاریخی، سپهر ادامه می دهد:
من از داد* چون تو یکی بنده ام
پرستندهٔ آفریننده ام
نگردم همی جز به فرمانِ اوی
نیارم گذشتن ز پیمانِ اوی
به یزدان گرای و به یزدان پناه
بر اندازه زو هر چه باید بخواه ... »‌

منظور از «داد» در این ابیات همان داده و قانون الهی ست . آسمان می گوید گردش من هم بر اثر قضای الهی ست . تو نیز چیزی را از او انتظار داشته باش که به اندازه باشد، نه افزون بر آن . به زبان دینی، آنچه قضای الهی در نظر گرفته است، برایت مقدٔر خواهد شد.

چو گوید بباش، آنچه خواهد بُده ست
کسی کو جز این داند، آن بیهده ست

شاید برای بعضی شاهنامه دوستان که فردوسی را خرد گرایی ضداسلام فرض کرده اند، غیر قابل قبول باشد؛ ولی مصراع اول دقیقا مدلول عبارت « کُن فَیَکُون» ست که در آیاتی از قرآن دیده می شود .از آن جمله آیه ۱۱۷ بقره : بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ( نو پدید آورندهٔ آسمان ها و زمین است و چون خواهد که کاری صورت پذیرد، تنها گوید: موجود شو! پس موجود شود) با این تفاوت که در ادیان ابراهیمی بنا بر آموزه های کتب مقدس، خداوند بی واسطه، قضا و قدر را در مورد آدمیان مدیریت می کند؛ اما در شاهنامه ــ‌ و همچنین بسیاری از بینش های دینی و فلسفی باستانی ــ گردش افلاک و ستارگان و دیگر خدایان و فرشتگان سرنوشت را رقم می زنند. بطور مشخص از دیدگاه فردوسی در بخش اساطیریِ شاهنامه، آسمان چنان آفریده شده است که وظیفهٔ زندگی بخشیدن و میراندن و سرنوشت مردم را در دستان خود گرفته و حکم از خدا دارد. هیچ جای پرسش و اعتراض آدمی نیست. ایزد فارغ از غم یا شادی بندگان خویش ست ؛چنانکه درنخستین مبارزهٔ رستم و سهراب نیزفردوسی می گوید:

تو گیتی چه سازی ؟ که خود ساخته ست
جهاندار از این کار پرداخته ست
زمانه نبشته دگر گونه داشت
چنان کو گذارد بباید گذاشت …

حکیم طوس یاد آوری می کند؛« می خواهی دنیا را مطابق با اراده ات بسازی؟ همه چیز از پیش ساخته و آماده شده است و تو نمی توانی سرنوشت را تغییر دهی. خداوند فارغ از این قیل و قال هاست و تغییرات را به قدرتِ گردش روزگار واگذاشته است. آنطور که او اجازه دهد می بایست عمر را گذراند.{ منظور از او، آسمان ست که حکم تعیین سرنوشت جهان را از همان روز ازل در دست دارد.} اما آدمی پیش ازهرگونه اقدامی از کجا می تواند راه درستی را که مطابق با گردش سپهر باشد تشخیص دهد؟ انسان محکوم به اختیار ست. خرد و ارادهٔ ناشی از آن، همان امانتی ست که تنها به او اعطا شده است. از نظر فردوسی می بایست این خرد و اراده را تقدیم ِ همان قدرتی کرد که سپهر را با تمام قوانین سرنوشت پردازیش خلق کرده است:

از آن خواه راهت، که راه آفرید
شب و روز و خورشید و ماه آفرید

اتفاقا در تراژدی رستم و سهراب، تهمتن دقیقا چنین کاری کرد. با نیایش به آفریننده‌ٔ آسمان از وی پیروزی بر سهراب را خواست .او نمی دانست با دعا چیزی خواسته است که از پیش آسمان برایش مقدر کرده بود. او نمی دانست در اجابتِ دعایش بدبختی وی نهفته بود:

بخورد آب و روی و سر و تن بشست
به پیشِ جهان آفرین شد نخست
همی خواست پیروزی و دستگاه
نبود آگه از بخششِ هور و ماه
که چون رفت خواهد سپهر از برش
بخواهد ربودن کلاه از سرش

سوال بنیان‌کَن این ست؛ چه نیرویی کلاه از سررستم برداشت؟ سپهر یا خالقِ سپهر؟ در این بیت آمده که آن کلاه بردار، آسمان است. به هر که خواهد بدهد و از هر که خواهد رباید. بنا بر این دعا و نیایش چه تاثیری در برگرداندنِ سرنوشت نا خواسته دارد؟ فردوسی پاسخی روشن در این داستان ــ‌‌ و به نوعی در سرتا سر شاهنامه ــ برای حل این چالش ندارد. وی از یک سو قدرت آسمان در برپایی مرگ و زندگی را برپایه عدل الهی دانسته، وظیفه انسان را در پیروی از نیکی می بیند:

اگر تند بادی بر آید ز کَنج
به خاک افکند نا رسیده ترنج
ستمکاره خوانیمش ار داد گر؟
هنرمند دانیمش ار بی هنر؟
چنان دان که دادست و بیداد نیست
چو داد آمدش جای فریاد نیست

ولی از سویی دیگر که رستم و سهراب سخت در هم پیچیده جان را می زنند،جهان را به باد نکوهش می گیرد:

جهانا شگفتی ز کردار توست
هم از تو شکسته، هم از تو درست
از این دو، یکی را نجنبید مهر
خرد دور بُد، مهر ننمود چهر
همی بچّه را باز داند ستور
چه ماهی به دریا چه در دشت گور
نداند همی مردم از رنج* و آز
یکی دشمنی را ز فرزند باز

رنج؛ معانی متفاوتی دارد؛ زحمت و سختی و صدمه. در اینجا به معنی آزار رساندن ست. یعنی آدمی بر اثر عوامل شرّی که در نهاد او تعبیه شده است، ــ مانند خویِ آزار رسانی و حرص و طمع ــ خِرد را از خود دور می کند. خرد که دور شد مهر و محبت هم خود را به او نشان نمی دهد چندانکه فرزند خود را هم نمی تواند به جا آورد. پرسش بی پاسخ اینجاست که چنان شرّی را آسمان به تایید ایزد در نهاد بشر پرورش می دهد و یا فرد، از روی ارادهٔ خویش شر را انتخاب می کند؟ این یک سوالِ بنیادی ست که تا کنون دین و علم و فلسفه نتوانسته اند پاسخی روشن و قاطع برایش تعیین کنند. ببینیم دیدگاه حکیم طوس در تراژدی رستم و سهراب چیست .

http://zibarooz.blogfa.com/post/416
ادامه دارد



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد