logo





میراث

يکشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۸ سپتامبر ۲۰۲۴

علی اصغر راشدان

new/aliasghar-rashedan-06.jpg
« میگه م آ، میدونی میخوام چی بگم؟ »
« تا نگفتی، از کجا بدونم چی میخوای بگی؟ »
« میخوام بگم آدم گدا باشه، گداصفت نباشه. »
« باز کی پارو دمت گذاشته، نبینم این قدر توپت پر باشه، زن عمو. »
« من نمیگم، تو بگو، ده ساله تو این خونه فسقلی طبقه دوم زندگی میکنم، درسته؟ »
« برمنکرش لعنت، البته که سالای آزگاره همینجا تشیف داری، زن عمو. »
« حالازحمت بکش و چارقدم بامن بیا بریم دم پنجره. »
« دم پنجره واسه چی؟ نکنه شیطون رفته توجلدت، میخوای پرتم کنی رو سنگ فرش کوچه وریغ رحمتو سربکشم، زن عمو؟ »
« نه بابا، هنوز خاطر تو یکی رو خیلی میخوام،‌خیالت ازاین بابتا راحت باشه، بیاکنار پنجره تا نشونت بدم و اصل قضیه رو بهت بگم. »
« خیلی خب، اینم کنارپنجره، بنال ببینم چی میخوای بگی. »
« واسه م بگو، چی می بینی؟ »
« یه باغ درندشت بی سروته. »
« توباغ چی می بینی، چشماتو خوب وازکن و بادل تماشاو سیاحت کن. »
« توباغ تاچشم کارمیکنه پراز درختای ازهمه جور ورنگه »
« اونهمه، درخت چی هستن وچیادارن؟ »
« تموم درختا پرازمیوه هسنن و شاخه هاشون ازسنگینی میوه داره میشکنه، »
« درختای چیجور میوه هائی هستن؟ »
« باغ پراز درختای سیب، گلابی، زردآلو، آلو، گیلاسَ، آلبالوگیلاس و انجیروتوته. »
« این باغ و این درختا، هرسال آزگارخروار خروار همین میوه هارومیده. »
« خدابرکت بده به صاحبش، هرسال بیشتربشه وخیرش به خلق اله برسه. »
« اومدی سرحر ف من. »
« چیجوری اومدم سرحرف تو که هنوزخودم حالیم نشده، زن عمو؟ »
« گفتم که، این باغ هرسال همین قدر میوه میده، منم ساکن خونه دیواربه دیوارشم، هردم به ساعتم چشمام رو درختای میوه دوخته شده، مثلا زن عموشنم هستم، توتموم اینهمه سال، اگه تو یه هسته ی این میوه هارو دیدی، منم دیده م ، همینجاست که میگم آدم گداباشه، گداصفت پستی مثل اینا نباشه. »
« لابد اشکال پشکال و گیروگرفتارئی تو زندگیشونه، ما ازداخلیات مردم خبرنداریم، زن عمو که. »
« اشتباه نکن، من زن عموی این زنیکه هستم، تموم زیرو بمشو عینهوکف دستم ازحفظم، جیک وپوکشو، ازخودشم بیتر میدونم. »
« شوما که ادعا میکنی باهاش فامیلی و ازبچگی بزرگش کردی، بفرماواسه چی اینجوریه، صاحب این باغ درندشت، تامام بدونیم، زن عمو. »
« هیچ چی، چن درجه ازچس خورام پائین تره، مرض لاعلاجش همینه وبس. »
« بفرما بااین چس خوریاش، تاحالاچیاجمع کرده، زن عمو؟ »
« این باغ درندشت، چن دستگاه خونه وآپارتمان تو گرونترین محله های شهرو خدامیدون چیقدر پول وپله، سکه ودلار...»
« سنشم که بالاست، اینهمه مال وnمکنتم جمع کرده که، این اخرای عمر، واسه چی اینهمه حرص و تفره تقلا میزنه، زن عمو؟ »
« هیچ چی، واسه این که فردا که ریغ رحمت رو سرمیکشه، ورثه بیان، دخترا، مخصوصا دامادا، روشه بیفتن و غارت کنن، باهاش شنیع ترین کارا و عیشای اپیکوری رو بکنن و رو قبرش بگوزن...»




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد