نه با افسانه ی دروغینِ تو دلشاد
نه با خنجری در پُشتم غمگین
تنها
سوگوارِ زمزمه های مرداب
و
آهی
که می خواند آوازِ تنهایی را
از گلویِ جیرجیرکها
نه کوچه ای
نه دیواری
حتی
سایه های بی رنگی
برتنِ سیاهِ سنگفرشی
شاید
خواب وُ جرعه ای
و
فراموشیِ قرن
دست بر دیواره های دل
و
چشم
بر نگاهِ بی سوسویِ ستاره ها
تو
اما
همچنان
ضربه ها بر طبلِ نحس
من
ذره های ایمان وُ معجزه را
ریشه کن
از باغچه ی باور
آه
ای عاشقانِ دروغ
شعر را من
پروازی
در هوای آزادی
به فریادی بلند
سر داده ام.
31/08/2024
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنوید