خورشید طلوع می کند، خورشید غروب می کند و تو هنوز در انتظار بهاری، که یک روز صد ایت کنند. زندانی سلول «۱۷» آماده ای . منتظری در سلول باز شود، و تو از در تنگ بگذری. پا بگذاری توی محوطه . در هوای صبحدم نگاهی به محوطه بیاندازی، هنوز در حلقهی نگاهبانها. در اتاق نگاهبانی باز است، یک لحظه سلول و آخرین زندانی که شب پیش با تو هم سلول بود، پیش چشمت می آید. نامش را بهخاطر می آوری؟ ریزه نقش بود با چشمان درشت سیاه. یک شب با تو هم سلولی بود فقط یک شب. روز بعد او را بردند. چشم باز می کنی، می بینی هنوز در اتاق نگاهبانی، روی صندلی نشسته ای، ساک کنار دستت است، خرت و پرت هایت توی ساک است. دلت می خواهد هر چه زود تر از در بزرگ بیرون بیایی. توی خیالت ملاقاتیها پشت در بزرگ بازداشتگاه با دسته گلی انتظار می کشند. اینک دخت کرد. بعد از هفده بهار، تو آزادی .
مخاطب من بگذار برای تو از «زینب» بگویم، نامش را شنیدهای، همان زینب که در یک محاکمهی عجولانه محکوم به اعدام شد. نامش را بهخاطر بسپار، قدیمیترین زندانی سیاسی زن در میهنمان. زینب در حالی هفدهمین بهار زندگانیاش را در زندانها میگذراند بدون آنکه حتی یکبار به مرخصی رفته باشد. مقامات زندان هر چند وقت یکبار زینب را بیخبر و بدون اطلاع قبلی از زندانی به زندانی دیگر منتقل میکنند. وقتی در کرمانشاه به چنگ ماموران افتاد بیست و هشت بهار را پشت سرگذاشته بود. هفده سال، درست هفده سال از زمان بازداشتش می گذرد. مخاطب من، مجسم کن هفده سال از زندانی به زندان دیگر. اگر رد پای زینب را بگیری، خواهی دید که زینب چگونه طی این سالها از زندانی به زندان دیگر منتقل شده است. از سلول انفرادی بازداشتگاه وزارت اطلاعات کرمانشاه بگیری تا برسی به زندانهای «اوین , خوی، قرچک ورامین، کرمان تا دست آخر برسی به زندان یزد.» بازجوییهای بی پایان، کابوس شبانه، فشارهای جسمی و روانی، پرونده باز است، پرونده هنوز باز است، زینب، دخت کرد بگو به مخاطب آنها از تو چه می خواهند، مگر تو چه کردهای که باید باید بابت آن اینچنین بهای سنگینی بپردازی. می خواستی بسازی، دنیای نو بسازی. تر ا ربودند. مخاطب من «ناپدید سازی قهری» رابطه ترا با جهان قطع کردن، ترا از جهان پیرامونت جدا کردند. سلول انفرادی، با یک روزنه. تو از این روزنه صدای پرندگان را می شنوی، آواز پرندگان ترابه یاد ایام کودکی میاندازد .یار و دیار. با خودت می گویی :«من کجا هستم، این جا کجاست، یک سلول، بله من محصور در یک چاردیواری به آنها میاندیشم. به مادرم، به پدرم، به دوستانم، به شهر زادگاهیام.، گاهی وقتها با خودت میگویم من از یاد رفتهام، مرا از یاد برده اند. پشت این دیوارها زندگی جریان دارد .دلم می خواهد در غم و شادی آنها شریک باشم .
«من عضوی از خانوادهی بزرگ هستم، کرد هستم، ایرانیام. این جا سرزمین من هم هست .من هم متعلق به این آب و خاک هستم .مرا از شهر و دیارم جدا کردهاند. من از جوانی با خودم عهد کردم که خدمت کنم، به مردمان سرزمینم خدمت کنم. من برای همین به این دنیا آمدهام. نیامدهام بیانبارم و پر وار بشوم. هفده بهار از جوانیام در زندانها گذشته است . از زندانی به زندان دیگر. من کجا هستم، آخرین باری که مرا به این زندان انتقال دادهاند، سخت بیمار بودم. چشمانم خوب نمی بیند. من دچار ضعف بینایی شدهام.»
مخاطب من، زینب در دوران حبس خود به بیماریهای مختلفی از قبیل (برفک دهان، ناخنک چشم، ضعف بینایی، عفونت دهان، ناراحتی کلیوی و گوارشی وکرونا ویروس مبتلا شدهاست. با وجود نیاز به درمان در خارج از زندان مسؤلین از انتقال او به بیمارستان خودداری کردهاند. در موارد معدودی هم که به توصیهی پزشک بهداری داخل زندان مجبور بودهاند، او را طی دورهی کوتاهی جهت معالجه به بیمارستان برسانند، زود برمیگرداندند. مخاطب من، می خواهم با تو از عنصر مقاومت در زندان بگویم. باری، زندانیهای سیاسی -عقیدتی عمومآ در رابطه با بازجوییهای جسمی و روانی مقاوم بوده اند. زندانیهای سیاسی -عقیدتی اعم از نویسنده و شاعر و روزنامهنگار و هنرمند«سینماگر و بازیگر، حقوقدان، فعال سیاسی، فعال حقوق بشری، مددکار اجتماعی، برای آزادی و برابری و بهخاطر عدالت اجتماعی بهای سنگینی پرداختهاند.از میان عناصر مقاومت در زندان باید از زینب نام برد، زنی با انگیزههای قوی انسانی. زینب جوانیاش در زندانهای «ج.ا» گذشتهاست ، بیآنکه بشکند، بیآنکه برای آزادیاش چانه بزند. مخاطب من دارم از زینب حرف می زنم، «زینب جلالیان» دخت کرد. دخت ایران. علیرغم فشار مضاعف در بازجوییها نتوانستهاند از او «اعتراف اجباری» بگیرند. زینب در دورهی جوانی جز خدمت به مردم کار غیرانسانی از او سر نزدهاست. از این رو نمیتوانست بهدروغ شهادت دهد. «نرگس محمدی» عنصر مقاومت، در زندان چنین مینویسد:«بار ها از او خواسته بودند تا مصاحبه کند. بپذیرد. که در عملیات مسلحانه بوده و او حاضر به این مصاحبه و گفتن دروغ نبود. من از دیدن زینب و اراده و روحیه بسیار مقاوم او وجهی دیگر از منشوری را دیدم که اراده و استحکام و پافشاری بر باورهای انسان بود.»
«شیوا آهاری» عنصر مقامت در زندان اینطور روایت می کند: «تعریفهایی که زینب از بازجوییها همراه با ضرب و شتم در بازداشتگاه در ادارهی اطلاعات کرمانشاه می کرد، با تجربهی من از بازجویی در بازداشتگاه اوین بسیار متفاوت است. زینب حتی پس از صدور حکمش در دورانی که ما هم سلول بودیم، شدیدا از طرف بازجوها برای انجام مصاحبه ویدویی تحت فشار بود، اما زیر بار نمی رفت.» شگفت این که زینب با آنکه به مدرسه نرفته بود ،توانسته بود با کمک دوستان خواندن و نوشتن را یاد بگیرد .شیوا آهاری میگوید «زینب قدرت بیان خوبی داشت، از هر امکانی مثل وقت کوتاه هوا خوری، ورزش در سلول، و آواز خواندن استفاده می کرد تا روحیه اش را حفظ کند .»
«امیر سالار داوودی» یکی از وکلای مدافع زینب میگوید:«هر بار که با او بحث و گفتگو داشتهام، تحت تاثیر سطح آگاهی و طرز بیانش قرار گرفتهام.».
مخاطب من، همانطور که میبینی زینب زنی خودساخته است . عنصر مقاومی است که در عین سادگی و فروتنی توانستهاست همبندانش را تحت تاثیر قرار دهد .از این رو می توان گفت که زینب در حد خود یگانه است و بدون شک الهامبخش عناصر مقاومت در زندان. گفتنی است که زینب علیرغم بیماریهای مزمن هیچوقت از مسئولین زندانها تقاضا نکردهاست که او را به نزد پزشک ببرند. درحالی که زینب مثل همبندیها از بیماری رنج میبرد. مخاطب من، مقامات امنیتی و قضایی زینب را طی این سالها بدون اطلاع قبلی از زندانی به زندان دیگر تبعید می کردند. زینب برای اعتراض به جا به جایی دست به اعتصاب غذا میزد. پیش میآمد علیرغم بیماریهای عفونی، قلبی، جسمی، از مصرف داروهایش خودداری کند.
مخاطب من زینب جلالیان به مناسبت هشتم مارس روز جهانی زن از زندان نامهای خطاب به زنان میهنمان نوشتهاست که میخوانید:«من پشت این دیوارهای بلند زندان اوین به این امید زندهام که روزی با آغوش پر از گل یأس بهسویتان بیایم و سر تعظیم در برابرتان فرود بیاورم و به قلب مهربانتان یک شاخه گل یاس تقدیم کنم.
۱- وکلای مدافع زینب هر یک به نحوی فعال بودند. وکیلی می کوشید از مجرای قانونی پروندهی او را در یک مسیر درست جریان بیاندازد،. وکیل دیگر بهخاطر فشار مضاعف مسؤلین امنیتی مجبور شد دفاع از موکلش را رها کند. وکیل دیگر علیرغم کوشش زیاد چون میدید ره به جایی نخواهد برد، به ناگزیر از دفاع از موکلش دست می کشی .«امیر سالار داوودی، وکیل مدافع زینب بارها توسط مسؤلین امنیتی-قضایی تحت فشار قرار گرفت که دفاع از موکلش را رها کند. اما او زیر بار نرفت و دست آخر باز داشت و زندانی شد.
۲- عفو بینالملل، سازمان دیده بان حقوق بشر، سازمان عدالت برای ایران، سازمان«جبران» با ثبت شکایتی در«گروه کار بازداشتهای خودسرانهی سازمان ملل متحد خواهان صدور رای در بارهی بازداشت و حبس فعال کرد ایرانی-زینب جلالیان شدند.لازم است مخاطب بداند که این شکایت نامهها بر داشتن مدارک و شواهد غیر قابل انکاری بر محاکمهی غیرمنصفانهی زینب جلالیان و به تبع آن، محکومیت او به حبس ابد دلالت دارد. بدون شک مخاطب آگاه است که زینب بعد از بازجوییها در دادگاهی بدون حضور وکیل مدافع محکوم به اعدام شدهاست، ظاهرآ در همان دادگاه به او تفهیم اتهام میشود .
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد