"دیوالک" داستان-خاطرههای رحمان غفوری است که از سالهای نوجوانی آغاز میشود و با آزادی از زندان "شهرک" بندرعباس پایان مییابد.
ما به آن نسلی از انسانها تعلق داریم که خاطراتمان رنگ و بوی تاریخ دارد. قربانیان اگر لب به سخن نگشایند، در واقع بخشی از تاریخ ناگفته خواهد ماند.
حوادث تاریخی اگر بازگفته نشوند و مکتوب نگردند و مورد بازکاوی قرار نگیرند، نمیتوانند به عنوان تجربه به نسل بعد منتقل گردند، پس فاجعه تکرار خواهند شد. در راستای مبارزه با فراموشی تاریخی هم که شده، باید نوشت. جمهوری اسلامی با تمام توان میکوشد، بخشی از این خاطرات به فراموشی سپرده شده، از ذهن تاریخ پاک گردد. آنان میخواهند تاریخ ساختهشده رؤیاهای خویش را به عنوان تاریخ هستی مردم ایران به ثبت برسانند. و اینجاست که خاطرات قربانیان ارزشمند میشود. با مکتوب گرداندن زخمهای فردی و آسیبهای اجتماعی، با بازگویی آنچه که در شکنجهگاهها و زندانها، حتا مدارس و دانشگاهها، در خیابانها و کوچهها و محل کار، در واقع میتوان بخشهای ناگفته هستی انسان ایرانی را در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی مکتوب گرداند.
اگر پیوندی میان روانشناسی و تاریخ بیابیم، آنگاه میتوانیم از جراحت در تاریخ و آسیبشناسی خاطره صحبت کنیم. میتوانیم با وام از مفاهیم روانشناسی و روانکاوی، نگاهی دگرسان به تاریخ سراسر زخم هستی اجتماعی ایران معاصر داشته باشیم. خاطرههای زندان زخمهایی هستند فردی که با سخن گفتن از آنها، راههای درمان یک مشکل اجتماعی جهت ممانعت از تکرار در فردای جامعه لازم میآیند. خاطرهها در بازگوییها از شکل فردی خویش خارج میشوند و به امری اجتماعی فرامیرویند. اینجاست که کارکردی تاریخی خواهند داشت.
خاطراتی که تاریخ است
در میان ادبیات زندان که خاطرات زندان بخشی از آن است، کمتر خاطراتی یافت میشود که از دوران کودکی شروع و به زندان و آزادی از آن پایان یابد. "دیوالک" نوشته رحمان غفوری چنین است و این خود سبب گشته تا به داستان نزدیک شود؛ داستانی که میتوان هم جامعهشناسی را در آن یافت و هم مردمشناسی و سیاست را.
"دیوالک-داستان یک نسل از آرمانهای نوجوانی تا زندان شهرک بندرعباس" در سه فصل نوشته شده است. در نخستین فصل آن میتوان با جامعهای آشنا شد که جوانان در آن هویتی از خویش را در رژیم حاکم بازنمیشناسند. در جستوجوی هویتی دیگر به سیاست روی میآورند و بیآنکه از آن و یا حتا جهان معاصر چیزی بدانند، با خواندن چند داستان و شنیدن خبر چند حادثه، سیاسی میشوند. از بد حادثه، رژیم حاکم نیز همین افراد را به جرم خواندن چند کتاب معمولی و یا حتا خویشاوندی با افرادی سیاسی، به سالها زندان محکوم میکند.
با استقرار حکومت اسلامی بر ایران، دگربار و اینبار خشنتر از پیش زندانها به کار افتادند، زندان و شکنجه اعدام آنسان رونق گرفت که در طول تاریخ این کشور مانند نداشت. به زیر شکنجه زندانی مجبور میشود توبه کند، اسلام آورد، نماز بخواند و سینه زند و در ظاهر هم که شده، آن باشد که آنان طلب میکنند.
فصل نخست دیوالک زندگی مردمیست ساکن محله دیوالک بندرعباس. مردمی فقیر که از سپیده صبح تا شب در کارند تا نانی به کف آرند. همه؛ از کودک و بزرگ، کار میکنند به این امید که از حداقل زندگی بهرمند گردند. شهر خود اما به همراه ساکنان آن در حال پوستاندازیست. از فرهنگ شهرنشینی کمتر میتوان نشانی در این محلههای حاشیهنشین که مردم آن هنوز پایی در روستا دارند، یافت. فرزندان اما به امید فردایی بهتر، درس میخوانند و چه بسا به دانشگاه نیز راه مییابند. همینها هستند که در راه برونرفت از این تنگنا به سیاست کشیده میشوند و تحت تأثیر آنان است که محلهها نیز رنگ و بوی سیاست به خود میگیرد. دیوالک خاطرات همین افراد است. داستان نوجوانانی که میکوشند برای چراهای بیپایان سراسر رنج خویش چیزی در کتابها بیابند و در این کندوکاو است که چه بسا در ناآگاهی جذب یکی از صفهای شرکتکننده در انقلاب میشوند.
گام در انقلاب
دومین فصل از کتاب خاطرات روزهای انقلاب است، انقلابی که در ناباوری همگان، شاهنشاهی پهلوی را برانداخت. انقلاب همه را به سیاست کشاند و در این میان نوجوانانی که هنوز خود را نشناخته بودند و هویتی از خود نداشتند، در شوری انقلابی به یکی از گروهها و سازمانهایی پیوستند که در "بهار آزادی" فعالیت آغاز کرده بودند. راوی دیوالک نیز در چنین شرایطی، در نوجوانی هوادار چریکهای فدایی خلق میشود.
هنوز چند ماهی از سقوط رژیم شاهنشاهی نگذشته که حزبالله میکوشد قدرت اعمال کند. به صف تظاهرکنندگان یورش میبرد، با تیغ و زنجیر و چاقو میزند، زخمی میکند، میکشد، میرباید و بازداشت میکند. حزبالله حتا "دولت منتخب امام" را نیز به رسمیت نمیشناسد. قانون خود را دارد، سازماندهیشده سرکوب میکند. افراد حزبالله به اندکزمانی، در حمایت رهبر، بر تمامی ارکان حکومت دست مییابد. "حزبالله میرزمد تا خون بریزد." آنان در زندانها نیز شکنجه آغاز میکنند و میکشند آنانی را که دشمن میپندارند. به اندکزمانی زندانها از مخالفانی پُر شد که بیشتر آنان دانشآموز و دانشجو بودند. هزاران تن از همین افراد بیآنکه کاری کرده باشند، کشته شدند. دیوالک داستان انقلابی شدن، سیاسی شدن، مبارزه، بازداشت و چه بسا مرگ همین افراد است.
سالهای زندان
سومین فصل کتاب به "یادداشتهای بند هشت" زندان بندرعباس اختصاص دارد. راوی که هنوز مدرسه را به پایان نرسانده، در نخستین سال تحصیل در دبیرستان بازداشت میشود و به جرم "عضویت در هستههای مطالعاتی گروهک اقلیت" به هفت سال زندان محکوم میشود و سرانجام پس از گذراندن شش سال زندان، در اردیبهشت سال 1366، پیش از آنکه به دام قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67 گرفتار آید، به همراه برادر بزرگ خود که در تمامی این سالها همبند بودند، آزاد میشود.
سالهای زندان برای چنین انسانی که جوانی را در زندان گذرانده، تجربهایست دردناک که سراسر عمر ذهن را میآزارد. آزادی اما برایش شاید بزرگترین شانس باشد در زندگی. بازگویی خاطرات با آزادی از زندان پایان مییابد.
زبان روایت بسیار ساده و بیپیرایه است. از آغاز تا پایان، از ذهن یک نوجوانی روایت میشود که دوران بلوغ جوانی را در زندان پشتسر گذاشته است. از زبان همین نوجوان محله "دیوالک" را میشناسیم، با خانواده و دوستانش آشنا میشویم و سرانجام چگونگی گام به راه انقلاب نهادن و سیاسیشدن او را میبینیم. این زبان که بسیار صمیمی و شیرین به کار گرفته شده، بیآنکه گرفتار پیشداوری در روایت گردد و بخواهد از پیش حکمی صادر کند، این خاطرات را به داستان نزدیک میکند راوی همانطور که خود میگوید، از وقتی که در کودکی با کتاب آشنا شده، آن را همچون یاری صمیمی پیوستهایام با خود و همراه خویش داشته است. آنچه را او از این یار آموخته، میتوان در این کتاب بازیافت. نگاه بیغرضانه، بهدور از عقدههای سیاسی، باعث شده تا او زندان و زندانیان سیاسی و از جمله خودش را آنسان بنگرد که در واقع بودهاند. با همین نگاه است که میتوان نه تنها زندانیان سیاسی، حاشیهنشینان شهری پیش از انقلاب را نیز در شمار قربانیان اجتماع دید.
راوی در زندان دوستان سالهای کودکی را یکبهیک، آنان که اعدام نشدهاند، بازمییابد. مهم نیست به چه جریان سیاسی تعلق داشتهاند، مهم اما این است که حال به عنوان قربانیان رژیمی قرار دارند که هستی را، شادی را، آزادی را از آنان ربوده است. در بندهای این زندان همه قربانیاند؛ مجاهد و کمونیست و بهایی به آنسان در کنار آن قاچاقچی مینشینند که برای سیر کردن شکم خود و خانواده، خطر میکند، به دریا میزند تا از آن سوی مرزها کالا به داخل کشور قاچاق کند. راوی از خود قهرمان نمیسازد، رخدادها را با صداقت بازمیگوید. زندان بسیار چیزها، حتا نگاه به پدیدههای هستی را در او تغییر میدهد. و این شاهکار اوست که در زندان در باره خویش و آگاهی از جهان میگوید: «به مرحله نادانی مطلق رسیدهام.» او سنجش جهان را با سنجش خویش در جهان آغاز میکند و این ارزشمندترین نگاه به هستی انسان در تاریخ است.
آنچه در این روایت از زبان راوی و دیگر نوجوانان و جوانان شنیده میشود، در بسیار مواقع، طنز سیاه هستی ماست.
خاطراتی که داستان میشوند
خاطراتی در تاریخ ادبیات یافت میشوند که خود میتوانند رمانی باشند. این خاطرات چیزی از رمان کم ندارند. ساختار از آن وام میگیرند، شخصیتها در بطن اثر جان میگیرند تا گوشههایی از زندگی را بازگویند که سراسر در تب و تاب میگذرد.
دیوالک را شباهتی بیتا با "همسایهها"ی احمد محمود است. هر دو از جنوب میگویند؛ در بستری از تاریخ، از جوانانی که در فقر حاکم، در تب و تاب جنبش به سیاست روی میآورند. سالهای تلخ و شیرین نوجوانی آنان را به مسلخ سیاست میکشاند، به زندان گرفتار میآیند. در زندان عدهای توبه میکنند و پشیمان از رفتار و کردار خویش، آزاد میشوند. عدهای اما سر به راه آرمانهای خود، بودن در زندان را ترجیح میدهند و چه بسا بر دار آونگ میشوند. هر دو از جنبشی حکایت دارند که به خون مینشیند. میتوان خالد همسایهها را در سیمای راوی دیوالک نیز بازیافت. نویسنده خود نیز از خاطرات خویش به عنوان "داستان یک نسل" نام میبرد که "از آرمانهای نوجوانی تا زندان شهرک بندرعباس" ادامه مییابد.
در ادبیات جهان نیز "ماجراهای تام سایر" اثر مارک توین نمونهایست مشهور. مارک توین میگوید که بیشتر ماجراهای این رمان واقعی هستند. برای خود او و سه تن از همکلاسیهایش اتفاق افتاده است. "ماجراهای هالکبری فین" نیز ادامه همین داستان است که بیشتر به زندگی دوست تام سایر که هاکلبری نام دارد، میپردازد.
دیوالک را انتشارات باران در سوئد منتشر کرده است.