logo





سیر وسلوک نذری خوران*

سه شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۳۰ ژوييه ۲۰۲۴

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
پردۀ اول تعزیه

برای ناظر دلسوز که یک روزی مثل صادق خان در غربت فرنگ جانش به لب میرسد و پاک پکر شده میزند دخل خود را در میآورد و با استنشاق گاز به دیار نیستی میشتابد، هیچ چیز دلخراشتر و مایوس سازتر از نظارۀ آدم درمانده ای نیست که نمیداند درماندگی چیست.

چرا که در این صورت آدم درمانده به هر طرف که بگریزد، بیشتر در هزارتوی سردرگمی گرفتار میشود تا سر آخر در منجلابی که در پیدایشش سهیم بوده، غرق گردد. یا، بقول رندان همقطار صادق خان، رحیق رحمت را سر بکشد و الوداع گوید.

پردۀ دوم تعزیه

حال میپرسی؟ چی شد که یاد آدمای درمانده افتادی و صادق خان را شاهد گرفتی. آنهم صادق خانی که روزگاری در نامه ای به شهید نورایی خود را به ماهی تشبیه کرده بود. موجود زنده ای که، از دست اوضاع مملکت و جماعت همعصران، توی ماهیتابه در حال سرخ شدن بوده است.

جانم برایت بگوید که همین دیروز فیلمی از ایرانیان مقیم کانادا دیدم که بلا نسبت الاغ در صف نذری گرفتن از سر و کول هم بالا میرفتند.

بواقع اگر از ترس پلیس بلاد فرنگیه نمیبود همدیگر را زیر پا هم له و لگدکوب میکردند. چون به اصطلاح دلشان هوس غذای نذری کرده است.

صادق خان، اگر میبود، بدون رو در بایستی میگفت ای کارد بخوره تو شکم ندید و بدیدتان. ای نذری کوفتتان بشه!

گویی برای جماعت بی اعتنا گذر تاریخ و تجربه‌هایش کشک است. مثل باد هوا است میاد و میره و تاثیری نداره. با غیظ می‌گویی، انگاری چهار دهه از فساد و ویرانی خلافت اسلامی نگذشته است. شرکت سهامی کسانی که بنام خدا و چهارده معصوم مدام نمایش واقعۀ کربلا را به توده مردم فروخته و به بساط فریبکاری خود رونق بخشیده اند.

پردۀ سوم تعزیه

اوضاع طوری شد که گویی به یکباره طلسم بدبیاری شکسته و ورق تاریخی برگشته باشد. به هر حالت امید به پیروزی و ردیف شدن خال‌های پاسور فقط در کسب و کار قماربازان نبایستی خلاصه و محدود بماند. ما که عمری به خاموشی شکست خوردگان مُحق تن داده­ایم، در فال گرفتن خود به طلوعی جدید و غلبه بر تاریک اندیشی ولی حق داریم که امید داشته باشیم. این که برغم تمامی موانع، سرانجام، راه مطلوب عدالت طلبی هموار شود و دلسوزان اجتماعی به سر منزل مقصود رسند. آنجا میبایستی آرمانشهر گُل و بلبلی سرانجام جامه عمل بپوشد و از حرص و آز خبری نباشد. فتیشیسم قدرت از رونق افتاده باشد.

حالا، از منظر آرزومندی یادشده، به خیالپردازی بال و پر ببخشیم. ببینیم که هُمای سعادت چگونه بر دوش امیدواران خواهد نشست.

بعد از این که نسخه روایت "کاروان اسلام" صادق خان فیلم شد و مردم آگاه ،گروه- گروه، به تماشای اثر به سینماهای کشور رفتند و با اشتیاق خود رکورد فروش بلیط ورودیه را شکستند، تهیه کنندگان طمعکار به صرافت افتادند. این که روایت جدیدی از آن اثر موفق را بازتولید کنند.

کاری که پس از هر سود بالا و نیز ناشی از فروش زیاد گیشه ها توسط اربابان هالیوودی انجام گرفته است. مثل سریال "رامبو"ها که به نسخه چهار و پنج کشیده شد. یا فیلم "ترمیناتور" بودکه اینگونه شد؟

در هر حال مُهم نیست که آن داستانهای عوام پسند چقدر تکرار شده اند. مهم این است که تهیه کنندگان سینمای وطنی تصمیم گرفتند فیلم دومی را از "کاروان اسلام" بسازند.

بر این منوال بین سناریو نویسان تبلیغ شد که صرف دارد روایت جدیدی را عرضه کنند. فیلمنامه­‌‌ای که ماهیت "رهنمودهای اسلامی برای سرزمینهای فرنگی" را نشان دهد و مثل نسخه نخست اسباب تفریح را مهیا سازد. آنگونه که آقا صادق در "بعثة اسلامیه در بلاد فرنجیه"قصدش را داشته و تلاش کرده مقداری خنده بر لبان مخاطبان بی تعصب خود بنشاند. آقا صادقی که زمانی برای خود اسم مستعار هادی صداقت را جعل کرده بود.

همه چیز دوران مطلوب و یادشده البته به آن برگشتن ورق تاریخ مربوط میشد که دیگر سانسور مذهبی دهان منتقدان را نمیدوخت. جخ ترس و وحشتی وجود نداشت که نویسندگان را به خود سانسوری بکشاند. والا سناریو نویسان به فینال راه یافته عمرأ جرأت نمیکردند چنان شجاعتی را به خرج دهند. یعنی در این باره پی در پی آن روایتهای ابتکاری و حیرتزای را بر کاغذ آوردند. برای این که بعنوان سناریوی برگزیده در انتظار بردن جایزۀ نقدی شوند.

البته مراسم انتخاب نهایی هنوز اجرا نشده و برنده رقابتها و مقام نخست معلوم نیست. فقط آنچه از یکی از آن سه فیلمنامه به فینال رسیده به بیرون درز کرده، بواقع عجیب بنظر میرسد.

یکی از دوستان که به تهیه کنندگان فیلم معمولا مشاوره میدهد، در جمعی تعریف کرده که از میان سه روایت برگزیده یکی نظرش را بخصوص جلب کرده است.

صحت و سُقم قضیه پای او باشد. حکایت کرده که این روایت مورد نظرش با متن هدایت چند تفاوت عمده داشته است. اینجا دیگر فقط چهارتا مرد نکره مسلمان و یک خبرنگار به فرنگ سفر کرده وجود نداشته که میخواستندبا تبلیغات خود میخ اسلام را در سرزمین کفار بکوبند.

گرچه هدایت در نوشته سه مرحله ای خود سرانجام کار را اینگونه روایت کرده بود که مومنان غیور در پایان کار آسیمیله میشوند و از هویت اصلی خود دست میکشند. چرا که با تغییر نام و رفتار، ردپاهای قبلی را پاک کرده و به شکل فرنگیان در آمده اند. چون دیدار گزارشگر با ایشان در میکده و هنگام نوشانوشی و رقص با بانوان فرنگی اتفاق افتاده است.

در روایت یادشده اگر مردانی هم به صف شده اند، دیگر برای رفتن به سفر خارج نبوده است. چون قصدشان وارد شدن به داخل بوده است. ایشان آنجا بایستی ردیف میشدند که ترتیب یک مومنه را بدهند . موجودی فلکزده که نذر داشته برای یکساعت خود را در اختیار عزاداران هیئتی قرار دهد و خواسته های برادران را مثل یک کنیز مطیع برآورده کند.

از این رو در روایت کاندید شده دیگر مسافرت مسلمانان به سرزمینی دلربا و طی مسیری برای کاروانیان مذکر در نظر نبوده است. بویژه که اینبار یک زن هم به جمع مردانه افزوده شده و در نمایشنامه نقش محوری را بعهده گرفته است. گرچه به ضرر حضور اجتماعی خود نقش بازی کرده است.

در قبل، یعنی در هزارههای مردسالاری، آرزو و فانتزیهای جنس مذکر همواره مردان نکره را به سودای پرچم کوبی و فتح، چپاول غنایم جنگی و چنگ انداختن بر ناموس کفار به بلاد فرنگ میکشانده است.

اما اینبار، در فیلم"کاروان اسلام" شماره دو، ماجراجویی برای ارضای خاطر در همان محدوده آشنای دارالسلام صورت میگرفته است. فضای فیلم کمدی جدید که بیشتر نشانگر ولع ذهنیات و حرص بازیگران حشری و شهوتزده بوده، در صندوقخانه و پسله محلی بر قرار شده که در کنارش عزاداری ماه محرم انجام میگرفته است.

آنجا، صحنۀ نمایش به فضایی تنگ و تاریک محدود میشده که برخوردهای کامجویانه دو جنس مخالف انجام شده است. یعنی اتاقکی با تخت چوبی و تشکی چرک رویش. از آن فضاهایی که پنجاه سال پیش در نجیبخانه های تهران و استانبول به فراوانی وجود داشته است و بوی رایج در آن که از ترکیب ادرار و مدفوع بر میخاسته، مشام را میآزرده است.

در هر حال اینجا، یعنی در نمایشنامه کاندید فیلم شماره دو، با مومنه ای فلکزده روبرو هستیم. او که در حالت‌های مختلف دمرو و طاقباز بر تخت افتاده است. وی که صورت خود را برای دفع معصیت پوشانده، در دوربین زوم می‌شود. چنان که راوی روایت نمایشنامه ای مدام به ذهنیاتش نقب می‌زند و خام اندیشی و ساده لوحی وی را گوشزد می‌کند. ما با آدم درمانده ای روبرو می‌شویم که نمی‌داند درماندگی چیست و با یکسر موهومات عمر خود را سپری کرده است.

چنان که فکر کرده اگر خود را در طبق اخلاص قرار دهد و باعث خوشحالی برداران گردد، نذرش ادا خواهد شد.

آن حاجیه خانم، که بچه های قد و نیم قد خواهرش او را "خالی – خالی" صدا میزنند که اشاره ضمنی به نازایی وی دارد، نذر داشته که پس از مرگ شوهر اولش دوباره همسر دیگری بیابد. شاید بتواند زیر سایه زوج جدید از احساس امنیت بیشتری برخوردار باشد. از این رو، در آن مدت بیوه بودن و زن مرد مرده حساب شدن، نذر کرده که پس از وصلت بعدی خود را در خدمت مدافعین حرم قرار دهد و در راه رضای خدا صدقه بدهد. گرچه در آن میانه شوهر دومش هم به دیار باقی شتافته و بدون آقا بالاسر گشته است.

او درمانده است و بی خبر از درماندگی؛ درست شبیه زنان آلامُدی است که پس از چهار دهه و اندی سال تجربۀ خلافت خلیفه و نیز با هفت قلم آرایش و با چند عمل جراحی زیبایی در صورت، سینه و باسن هنوز هم که هنوز است در مراسم عزاداری ابا عبدالله جولان میدهند و از خود عکس سلفی میگیرند. اما چیزی از درماندگی خود نمیدانند.

در حالی که چند خیابان آنطرفتر جایی که از بازار و مسجد کمتر خبری هست، بخش قابل ملاحظه ای از زنان جامعه برای احراز آزادی و حق اجتماعی خود به اعتراض برخاسته اند. اعتراضی که از همان اولین ماههای تثبیت رژیم ولایت فقیه و با اولین روز زن یا هشت مارس نطفه اش بسته شد.

-----------

*- این مطلب را همانطور که رسم دارم قبل از انتشار علنی برای اظهار نظر خدمت یکی دو تا از دوستان ارجمندم فرستاده ام. در این رابطه از ایشان فهمیدم که از کاروان اسلام فیلم مستند ویدیویی وجود دارد که میشود در یوتیوب آن را دید. قبل از نوشتن این یادداشت از وجود چنین اثری خبر نداشتم. بنابراین دریافتم که در توجه مجدد به هدایت یک تقسیم کار نامریی در فضای ما وجود دارد که هر کسی سهمی بعهده گرفته است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد