logo





خیال در فامینور (۲)

دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲ ژوييه ۲۰۲۴

بهمن پارسا

new/bahman-parsa05.jpg
نشسته ام من ، به زیر ِ باران
و می کشد سَر
 ز هر طرف برابَرم  زمستان.
زِ ترس ِ گنُگی که خونَِ  رگ ها
رِسَد  به انجماد و یخ زند جان، 
اجاره داده ام دِلَم  را به عشق،
ولی  نه  آسان.
به سانِ  خطّی که در توازی به خطِ‌ دیگر
نمی بَرَد  ره به سوی پایان
زِ گّرگ ِ‌پیری نمی گریزم
نبوده هرگز  در این گذر هراسان.
چو رود ِ  جاری پر از تلاطم
بیا و بُگذَر 
گَهی  به نرمی ، گَهی خروشان!
پس از گذشتن نکن نگاهی که در قفایت
کسی  نمانده به زیر ِ‌باران
ویا میانِ یخ ِ‌ زمستان،
همین ز ِ‌بودن، مرا کفایت.
----------------------------------------------------
شنبه ۱۳ ژوییه ی۲۰۲۴


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد