logo





سرگذشت و ماجرای ترور دگراندیشان معترض به اوضاع

دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲ ژوييه ۲۰۲۴

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
مقدمه:

برای آن که عنوان نوشتۀ حاضر را شرح دهیم، اشاراتی را بایستی یادآور شویم. یادآوری که برپایه بازخوانی گوشه‌هایی از سه نامه صادق هدایت به شهیدنورایی است؛ که مجموعه هشتاد و دو نامه ای آن در سال ۱۳۷۹ و به کوشش زنده یاد ناصر پاکدامن در پاریس انتشار یافته.

نامه اول(۱۵ ماه مارس ۱۹۴۶ یا ۲۴ اسفند هزار و سیصد و بیست و چهار)

"... از اوضاع اینجا خواسته باشید هیچ چیز قابل توجهی نیست و همان جریان سابق ادامه دارد فقط چند روز پیش اتفاق عجیبی افتاد که شاید در روزنامه های تهران خوانده باشید و آن هم کشتن کسروی در قلب دادگستری بود که به طرز عجیبی صورت گرفت و پیداست که گروه زیادی در این کار دست به یکی بوده اند( شهرت داشت که انجمن مسلمین پنجاه هزار تومان برای این کار تخصیص داده بوده). به طور خلاصه از این قرار است که کسروی با معاون خود، حدادپور، در مقابل مستنطق مشغول دفاع از خود بوده که دو نفر نظامی وارد میشوند و گلوله ای به گردن او میزنند. گویا معاون کسروی، برای دفاع، دو تیر یکی را به دست و دیگری را به پای هر یک از قاتلین میزند (جریان درست معلوم نیست چون در روزنامه ها آنچه راجع به قاتلها نوشته اند که آزادانه خارج میشوند و فریاد الله اکبر میکشند و درشگه میگیرند و به مریضخانه میروند بیار گنگ و مشکوک به نظر میرسد). چیزی که حقیقت دارد مستنطق کسروی ظاهرأ غش میکند و قاتلین بعد از آن که کسروی و معاونش را با گلوله میکشند گویا فرصت زیادی داشته اند و با کمال فراغت بال مقدار زیادی زخم کارد به آنها میزنند( از ترس این که مبادا پیغمبر دوباره زنده بشود) و بعد هم با نهایت وقاحت از جلو عده زیادی میگذرند و کُراوغلی میخوانند و بعد به طور بسیار مشکوکی گرفتار میشوند. این هم ماستمالی خواهد شد. یکی از لحاظ قضایی و دیگر به علت آن که مقتول را میشناختید اشاره کردم ولی آنهم همانقدر عجیب است که باقیش، فقط یک geste symbolique(ژست / حرکت نمادین) در این جریان وجود دارد و نشان میدهد که در مملکت شاهنشاهی هیچکس از جان خودش در امان نیست؛ حتی در مخ دادگستری!..." .



نامه دوم (۲ دسامبر ۱۹۴۶ یا دوشنبه ۱۱ آذر هزار و سیصد و بیست و پنج)

" سه شنبه قبل به توسط مفتاح غلط گیری افسانۀ آفرینش و نسخه بعثه را فرستادم. لابد تا حالا رسیده است.(...) دنبالۀ مقالات دو روز است که در روزنامه چاپ میشود. طبری خیلی اظهار شادی کرد و بچه ها بسیار ممنون هستند. خودم همۀ آنرا خواندم و میخواهم بگویم از قسمت اول بهتر بود فقط آقای فردید با این جریان مخالف است و امروز در کافه میگفت که فلان پرفسور که کتاب روانشناسی او در فرانسه کلاسیک است چنین حرفهایی نمیزند. جلو بچه ها دهنش گائیده شد. موجود ضعیف و کله شقی است. (...) وضع اینجا به همان قی آلودی سابق باقی است.(...) هوای تهران خشک و سرد شده، به همین جهت زکام و سرماخوردگی زیاد است. قیمت اجناس روز به روز گرانتر میشود(...) مسلمان بازی به طور عجیبی تقویت میشود و گندستان جریان عادی خود را طی میکند."

نامه سوم ( ۸ ماه می ۴۶ یا۱۸ اردیبهشت ۱۳۲۵)

"... همه چیز این مملکت مال آدمهای بخصوصی است. کیف،لذت، گردش و همه چیز. نصیب ما این میان، گند و کثافت و مسیولیت شد. مسئولیتش دیگر خیلی مضحک است!! آنهای دیگر مسئولیت اتومبیل سواری و قمار و هرزگی را دارند.(...) گمان نمیکنم که هیچ جای دنیا وضعیّت میهن ششهزار ساله را داشته باشد. تراخم، سل، مالاریا، کثافت، شکنجه های قرون وسطایی، نفاق حکمفرما است."

برداشتی از اوضاع و گزارش یک قتل

نیاز به شرح و تفصیل بسیار ندارد که نامه های "دو" و "سه" ای که در بالا نقل قول شده، بصورت فشرده، برداشت هدایت از اوضاع جامعه و حکومت و نیز واکنش به آنها را در زمانه بعد از جنگهای بین الملل اول و دوم قرن بیستم نشان میدهد. البته شرح کامل برداشتها و واکنشهای هدایت به موضوع را باید در کلیت آثارش (داستانها، نامه ها، پژوهشها و مقالات) خواند.

در هر صورت این برداشتها و واکنشها به شکل فشرده در میان نامه ها به شهید نورایی چندین و چند بار تکرار میشوند؛ که از جمله حادترین وانمودش را در نامه بیست و سومی بتاریخ ۲ یا ۳ آوریل ۱۹۴۷ میشود خواند.

وقتی مینویسد:" گمان نمیکنم در هیچ جای دنیا خلایی به این کثافت و مسخرگی وجود داشته باشد. اما چه میشود کرد در اینجا ترکمانمان زده‌اند و راه گریز مسدود است... از اوضاع اینجا خواسته باشید چیز تازه ای نشنیده‌ام. زندگی به همان حماقت سابق ادامه دارد. نه امیدی است و نه آرزویی و نه آینده و گذشته‌ای. چهار ستون بدن را به کثیفترین طرزی می‌چرانیم و شبها به وسیلۀ دود و دم و الکل به خاکش می‌سپریم و با نهایت تعجب می‌بینیم که باز فردا سر از قبر بیرون آورده‌ایم. مسخره بازی ادامه دارد."

باری. در کنار این واکنشهای از سر ناخشنودی هدایت به اوضاع ایران که در او کلاف پیچیده ای از مهر و کین توامان به هموطنان را بازتولید کرده، اما بنظر نگارنده واکنشش به قتل کسروی در نامه اول از منظر امروزی بسی مُهمتر است.

چرا که با کُشتن کسروی، کسب قدرت سیاسی توسط "بنیادگرایان" اسلامی در ایران کلید خورده است. بنابراین در تاملات هدایت بر ترور کسروی یک راس دیگری از چالش مثلث فاعلان اجتماعی هم بصورت ناپیدا ولی بعد آشکاری در کار است که با حضور خمینی و نواب صفوی پُر میگردد. خمینی که اثر "کشف الاسرار" را مینگارد و نواب صفوی که جزوه "خلافت اسلامی" را منتشر میسازد. آنجا جریانی در درون حوزۀ علمیه به وسوسۀ کسب قدرت بلاواسطه تحریک میگردد.

البته مفهوم بنیادگرایی را اساتید آکادمیهای فرنگیان در مورد حکومت و خلافت اسلامی بر ایران رایج ساخته اند. اما از منظر یک جامعه شناسی "خودمانی"، آن‌چه در ایران پس از انقلاب ۵۷ قدرت را در دست گرفت سه گوشه و مثلثی از اُملان، اُوزگلان و اوباش بود. اولی، یعنی نیروی "اُملیت"، از ائتلاف روحانیت شیعه قدرت پرست و روسای بازار و تجار بانفوذ بوجود آمده‌‌است. دومی از هموطنان روستایی تشکیل شده که در حاشیه شهرها عاطل و باطل مانده بود. سرانجام، سومی را لات‌ها و جاهل‌های محله پیکره بخشیدند که کار گروه‌های فشار و سرکوب دگراندیشان را اجرا کرده است.

در هر حالت هدایت آنطوری که پاکدامن یادآور شده در شروع نامه نگاری با شهید نورایی ۴۳ سال دارد و بعنوان نویسنده سرشناس و مورد احترام اهل قلم مستقل زمانه خود است. یعنی در آن گزارش از قتل کسروی ما با شهادت آدم عادی روبرو نیستیم که شرحی بدست میدهد بلکه با دادخواهی شخصیت پخته فرهنگی سروکار داریم. او که نگاه ظریف و نکته بین خود را قبلا اثبات کرده‌است. در واقع حتا خودکشی او واکنشی بر برآمد جریان فدائیان اسلام است که رزم آرا (نخست وزیر) را نیز ترور کرد. رزم آرا که در ضمن شوهر خواهر هدایت بوده است.

بواقع اگر عوامل جریان متعصب و ستیزه جوی نواب صفوی از تاثیر نوشته ها و نقد هدایت باخبر میبودند، از منظر عمق رویکرد انتقادی، او زودتر از کسروی در معرض ترور بایستی قرار میگرفت. کسروی که دوبار مورد تهاجم آدمکشان نواب صفوی قرار میگیرد و بار دوم جان میدهد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد