شناخت دوران معاصر و توضیح اوضاع، همواره یک فرد همچون فاعل شناسا (یا بقول فرنگیها، یک سوژه) را پیشفرض دارد.
در چارچوب دادههای تاریخ فرهنگی ایرانزمین، آن فرد را میتوان "رند" نامید. نام و عنوانی که البته دگردیسیهای معنایی را در روند شدن مفهومی خود تجربه کرده است.
در هر حالت معنای مثبت آن انسان رند را بیش از هر متفکری مدیون شاعرانگی حافظ هستیم که نوعی "پیشاهنگ هوشیار" انبوه توده مردم را بنمایش میگذارد.
لقب رند، البته بجز استثناهایی و پیش از سرایش حافظ، بار منفی بهمراه داشته و به شخص حیله گر و دغلباز اطلاق میشده است.
سرایش حافظ اما آن تحول معنایی را تثبیت و وی را بصورت شخصیت تیز هوش و آگاهی بخش مطرح کرده است. یک تجلیل و اینهمانی با این شخصیت مطرح را حافظ خود بقرار زیر خاطر نشان ساخته که،"ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم/ پوشیده چه گوئیم همینیم که هستیم/ زان باده که در روز ازل قسمت ما شد/ پیدا ست که تا شام ابد سرخوش ومستیم...".
بنابراین در روند متحول شعر کلاسیک، رند از شخص مغضوب به فرد محبوب بدل گشته و نشانگر رفتار مطلوب انسانی شده است که داعیه ای نداشته و تناقض و فاصله ای بین حرف و عملش نیست. وانگهی برای مواجهه با رند از سنایی رهنمود زیر را نیز داریم. او که در سرآغاز شعر کلاسیک ما جایگاه داشته، سروده: " تا خدمت رندان نگزینی به دل و جان / شایستۀ سکان سماوات نگردی".
حال با تکیه بر چنین تاریخچه ای از رند میتوانیم او را به شناخت دورۀ معاصر و توضیح اوضاع با خود همراه سازیم. او که میتواند برای هر قضیه ای سازی کوک و از اختلاف نظر میان عُلمای عُظما گزارش کند.
البته امروزه کارکرد آن "عُلمای عُظما" به "اتاقهای فکر" سپرده شده است. بطوری که هر جریان سیاسی قدرت پرست برای خود یک اتاق فکر دست و پا کرده است تا منافع جرگه ای خود پی گرفته و نفوذ خود را به جامعه حُقنه کند. چرا که روشهای مدیریتی تازهای به بازار آمده اند.
با این حال گزارش بالا فقط یک جنبه از قضیۀ اوضاع امروزی و فعلیت دار است. جنبه دیگر از رونق افتادن جلال و جبروت روحانیون دینفروش در جامعه ایرانی است. بی رونقی که بیش از هر چیزی نتیجه و محصول عملکرد حکومتی است که خود را نماینده خدا و موظف به حُقنۀ خلافت اسلامی با رنگ و لعاب شیعه به مردم ایران میخواند. بنابراین هر گونه نقدی بدین شکل از کشورداری وارد شود در نتیجۀ اعمال حکم فقیه شیعه مسلک بوجود آمده است. روحانی انحصار طلب که از زور و بازوی اوباش بسیج شده بهره برده و قدرت خود را تداوم بخشیده، به موضوع بیزاری اکثریت جامعه بدل شده است.
این اتفاق در اروپا چیزی حدود پنج قرن پیش روی داد. چنان که امر تدریجی بیزاری از بی لیاقتی کلیسایی توسعه یافت. نهادی که از درآمد و مالیات مردم خود را فربه میساخت و آمرزش و اقامتگاه در بهشت به مومنان میفروخت. لیکن وقتی مردم مطیع چشم بر زندگی فرعونی ارباب کلیسا انداختند به حیله و دغلکاری پی بردند که نخست غافلگیر کننده بود ولی سپس ایجاد حس بیزاری بههمراه داشت. اینگونه تاثیر ایمان کاهش مییافت و عقل و خرد رندانه مردم را بفکر چاره جویی میانداخت.
