واقعیت انتخابات در کشوری که بر پایه هزار نابرابری و تبعیض استوار است، همان گزینش بین بد و بدتر است. مدت هاست که امر گزینش میان خوب و بد از عرصه سیاستهای انتخاباتی رخت بربسته است. این حکم بطور نسبی در رابطه با کشورهای دمکراتیک غربی نیز صادق است. مردم آمریکا برای نجات از دست ترامپ بسوی بایدن رفتند، بیآنکه او بتواند مشکلی را درمان کند. مردم فرانسه در سه سال پیش ناگزیر از انتخاب میان بد و بدتر، بین نامزد راست افراطی و راست پوپولیست شدند، و با وجود آنکه برخی این انتخاب را گزینش بین طاعون و وبا نامیدند، ولی بیش از ۷۰ درصد آنها و برخی با دلی چرکین در آن شرکت نمودند. انتخابات اگر دربردارنده امکان گزینش حتا بطور جزیی و میان بد و بدتر باشد، از جوهر خود یعنی انتخاب کردن و برگزیدن دور نیافتاده است. برعکس، اگر تنها امکان انتخاب بین بدتر وبدتر در میان باشد، در این صورت، از جوهر گزینشی خود جدا شده، و جنبه نمایشی پیدا خواهد کرد. | |
این نوشته به انتخابات اخیر می پردازد، ولی نویسنده سرآن ندارد تا بطور مستقیم پیرامون شرکت در انتخابات یا تحریم آن استدلال کند، بلکه در پی آن است تا با یک رشته کژبینی ها و خطاهای سیاسی در این رابطه کلنجار برود، از جمله رویکرد «همه یا هیچ» در سیاست و بویژه مطلق کردن ذهنیت مردم در تحلیل سیاسی.
چند روزی به انتخابات ریاست جمهوری دور چهاردهم نمانده، و کارزار انتخاباتی در سطح رسانههای حکومتی بصورتی سرد و بی رونق ادامه دارد. رسانههای اپوزیسیون و خارج از کشوری مستقل از گرایش سیاسی شان با حرارت فراوان خبر از بی مهری مردم نسبت به این کارزار و کلاً انتخابات میدهند. کمابیش همگی آنها مردم را دعوت به اجتناب از شرکت در رأی گیری می کنند. نمونه گیری های افکار عمومی نیز از بیتفاوتی بخش زیادی از مردم به انتخابات اخیر حکایت می کنند.
نویسنده تا همین یکی دو هفته پیش بر این گمان بود که مردم ایران مانند دوره هایی که نماینده اصلاح طلبان در انتخابات حضور داشت، و از غربال شورای نگهبان گذشته بود، به پای صندوق رأی خواهند رفت، و سد راه روی کارآمدن نماینده جزمی مذهبان خواهند گشت. ولی برآمد گفتگوهایی که با دوستان و خویشاوندان داشتم چنین است که این بار اوضاع مانند دوره های پیش نیست و بسیاری از کسانی که در گذشته با رأی دادن به نامزد اصلاح طلبان سد راه پیروز شدن نامزد اصول گرایان می گشتند، اکنون از رفتن پای صندوق رأی کراهت دارند. خشم و نفرت ناشی از سرکوب بی رحمانه، کشتن و معلول ساختن زنان، دختران و جوانان و نوجوانان بوسیله نیروهای انتظامی در دوره جنبش مهسا یکی از عوامل اصلی این ماجرا یعنی گرم نشدن تنور انتخابات است.
ولی کاش انگیزه کنار کشیدن بخش مهمی ازمردم از روند انتخابات و تمایل به فاصله گرفتن از صندوق رای همین خشم و رنجش از حکومت بود؛ توفانی درونی که خیلی ساده آنها را بسوی این نتیجهگیری سوق میدهد : حکومتی که از همه جهت رودرروی مردم قرارگرفته، آنها را سرکوب می کند، و نمیخواهد سیاست خود را تغییر دهد، اصلاح پذیر نیست، پس شرکت در انتخاباتی که اثری در بهبود شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه ندارد، بیهوده است. بازار گفتگو و جر و بحث بین مردم پیرامون شرکت یا تحریم انتخابات گرم است، افزون بر استدلال های پیشین پیرامون فایده ها یا زیان های شرکت در انتخابات، با برخوردهای نظری ـ سیاسی تازه یی روبرو شدم. برخوردهایی که زاویه های جدیدی را در این گیرودار استدلالی می گشودند.
خشم و بیزاری مردم از حکومتیان، شاخص اصلی داوری درباره انتخابات
در گذشته، بخشی از جریان های سیاسی که در هر شرایطی کوس تحریم انتخابات در ایران را به صدا در می آوردند، به ناخرسندی مردم از اوضاع اشاره می کردند، ولی آن را به شاخص اصلی تصمیم گیری یا داوری درباره انتخابات تبدیل نمی کردند. حتا چنانچه روشن نبود که مردم چه موضعی در رابطه با تحریم یا شرکت در پیش خواهند گرفت، آنها آمادگی ذهنی مردم را در تحلیل سیاسی وارد نمی کردند، و حتا گاه این استدلال نمود مییافت که چون مردم ناآگاه اند در انتخابات شرکت می کنند، پس آمادگی ذهنی مردم نمیتواند ملاک یا معیاری در این زمینه بحساب آید.
امروزه یعنی زمانه پس از جنبش مهسا، شاهد این هستیم که فضای ذهنی بخش مهمی از مردم در جهت بیزاری از حکومت و عملکردهای آن دگرگون شده است. اگر در گذشته بخشی از نیروهای اپوزیسیون سخن از بازی یا کمدی انتخابات بمیان می آوردند، امروز بخش زیادی از مردم از واژههای نمایش، دلقک بازی و سیرک برای توصیف جریان انتخابات بهره می گیرند. این واقعیت انکارناپذیر پیوسته توسط رسانههای فارسی زبان غربی برجسته شده، و از آن نتیجه گرفته میشود؛ چون مردم از حکومت و سیاست های آن سرخورده و خشمگین اند، و تمایلی به شرکت در انتخابات ندارند، پس شرکت در این کارزار بیهوده است، نه تنها اثری در بهبود وضعیت اجتماعی و سیاسی ندارد، بلکه با بی مهری مردم روبرو خواهد گشت.
این امر که معیار اصلی داوری درباره یک حرکت سیاسی مانند انتخابات ریاست جمهوری، آمادگی ذهنی (تمایل یا بی میلی آنها) باشد، با قواعد سیاست بعنوان حرفه اداره قدرت یا دسترسی به آن نمی خواند. ذهنیت مردم در یک ماجرای سیاسی گاه ممکن است پرت و بدور از واقع بینی سیاسی باشد. چند نمونه از ذهنیت مردم را که به گزینش نابخردانه و بدور از واقعبینی انجامید، در اینجا ذکر میکنم : بخش مهمی از مردم آمریکا در انتخابات ۷ سال پیش به ترامپ رأی دادند، حال آنکه او پاسدار واقعی منافع آنها نبود. یعنی آنکه ذهنیت مردم به حرکتی نابخردانه انجامید. بهمین ترتیب، مردم آلمان در سال ۱۹۳۳ به هیتلر رأی داده، و زمینه دسترسی او را به قدرت فاشیستی آماده کردند. اکثریت مردم فرانسه بسال ۱۸۵۰ به ناپلئون سوم رأی دادند، و زمینه را برای دسترسی او به قدرت بی منازع در جهت سرکوب مخالفان و نداهای آزادیخواهانه فراهم ساختند.
کمابیش همه نظرپردازان سیاسی با آنچه من در رابطه با سه نمونه بالا ذکر کردم، حاکی از اینکه توده مردم در گزینش خود در آن موارد دچار اشتیاه و برخوردی نابخردانه شدند، همراه اند. پس این برخوردی خطاست که ذهنیت توده مردم را معیار اصلی داوری درباره یک حرکت سیاسی بشمار آورد. این برخورد خطا ریشه در نگرشی مطلق گرا به مردم دارد، و ذهنیت آنها را بری از خطا و لغزش تلقی می کند. حال آنکه افزون بر نمونههای بالا، میتوان موارد متعددی را از تاریخ سیاسی برکشید که تأیید کننده آن است که ذهنیت مردم گاه دچار خطا گشته و گرفتار نابخردی می شود.
پس درستی یا نادرستی نوع برخورد با شرکت در انتخابات را نمیتوان از ذهنیت مردم بیرون کشید. درست است که توجه به ذهنیت مردم، آمادگی یا ناآمادگی آنها پیرامون این یا آن موضوع برای پیشبرد یک سیاست لازم است. ولی نباید نوع ذهنیت مردم را بدلیل آنکه مردم میتوانند خطا بکنند، به معیار اصلی داوری سیاسی تبدیل کرد.
امروزه با توجه به نقش مهم رسانههای جمعی در شکل بخشیدن به ذهنیت مردم، و اینکه توانگران مالی و سیاسی صاحب این رسانهها میتوانند ذهنیت مردم به این سو یا آن سو بکشانند، یا آن را تغییربدهند، درایت سیاسی حکم میکند تا آنچه را درباره ذهنیت مردم گفته شد، با دقت بیشتری در تحلیل سیاسی خود دخالت دهیم، و شرکت در انتخابات یا تحریم آن را تنها با این دلیل توجیه نسازیم که مردم از حکومت و انتخابات آن روی برتافته اند.
سیاست و دوبنی اصلاح یا انقلاب
مردم ایران را از مدتی پیش «دقیقه نودی» ارزیابی می کنند، بدین معناکه تصمیم های مهم خود را در آخرین لحظه و بطوری پیشبینی نشده می گیرند، و ای بسا بی مهری این روزهای مردم به انتخابات در چند روز دیگر عوض شود. من با چنین ارزیابی های روانشناسانه از روحیه مردم میانه خوبی ندارم. ولی اگر درباره روحیه و عادتهای مردم از داوری پرهیز می کنم، درباره نیروهای سیاسی میتوانم بگویم که روحیه «همه یا هیچ» در بسیاری از آنها جاافتاده است.
یکی از جلوههای برخورد سیاسی بر این مبنا در مبارزه سیاسی با حکومت و ماجرای اصلاح طلبی بروز می کند. میگویند چون کارزار اصلاح طلبی نتوانست سیاست های رژیم را در برخورد به مردم و در رابطه با اوضاع اقتصادی و اجتماعی بهبود بخشد، پس باید روی امر اصلاح رژیم و کلاً اصلاح طلبی خط باطل کشید. نمونه دیگر از این برخورد را مبارزان سیاسی دوران شاه در عملکرد سیاسی خود به نمایش نهادند. آنها میگفتند رژیم شاه دیکتاتوری است، پس باید بساط آن را برچید، و راه انقلاب در پیش گرفت، مستقل از اینکه نتیجه برانداختن دیکتاتوری بوسیله انقلاب چه خواهد بود، و بی توجه به اینکه راههای دیگری برای پیشبرد مبارزه سیاسی منهای عملکرد خشن و انقلابی وجود دارد، یا نه !
با این حساب، گفتن اینکه بخش مهمی از مبارزان سیاسی ایران زمین یا در پی تغییر انقلابی اند، یا از پرداختن به تغییرات جزیی و بزبانی اصلاحات پرهیز می کنند، پایه واقعی و مابازای سیاسی دارد. همین رویکرد «همه یا هیچ» را در رابطه با خود اصلاحات و اصلاح طلبی نیز مشاهده می کنیم. مینویسند و میگویند «اصلاح طلبان نتوانستند رژیم را درجهت خدمت به مردم اصلاح کنند»،«اصلاح طلبی توانایی تغییر حکومت را ندارد». اگر کارزار اصلاح طلبی نمیتواند رژیم را تغییر دهد، پس باید دور آن را خط کشید، و سیاست دیگری در پیش گرفت. چه سیاستی؟
خوشبختانه این رویکرد «همه یا هیچ» در میان همه مبارزان سیاسی ایران رایج نیست، و برخی از آنها با پرهیز از مطلق گرایی، سیاست و مبارزه سیاسی را به این دو راهی (یا تغییر حکومت یا هیچ) محدود نمی سازند.
سیاست را در بعد مبارزه سیاسی نمیتوان در این دوبنی خلاصه کرد. مبارزه سیاسی هم میتواند شکل انقلاب با هدف تغییر اساسی حکومت را بگیرد، هم میتواند بصورت تغییر جزیی حکومت، یعنی اصلاحات نمود یابد، و نیز میتواند در چارچوب حکومت موجود درپی تغییرات جزیی باشد. نه تنها تاریخ مبارزات سیاسی مردمان در کشورهای دیگر نمونههای فراوانی از این نوع مبارزه سیاسی دارد، در ایران نیز میتوان به مواردی از این دست مبارزه که نه صورت انقلابی دارد، نه شکل اصلاح رژیم، اشاره کرد. مبارزه کارگران و کارمندان فرانسه برای دفاع از امتیازهای بازنشستگی خود، مدت چند ماه وضعیت کشور را گرفتار حالتی نیمه فلج ساخته بود، بیآنکه هدف اصلاح رژیم یا تغییر انقلابی آن در دستور کار باشد. مبارزه در جهت اینکه گشت ارشاد دست از عملکرد ایذایی خود در رابطه با زنان بی حجاب بردارد، و از آزار، دستگیری و زدن آنها خودداری کند، مبارزه یی است مفید، مثبت و لازم در جهت بهبود شرایط زندگی زنان در عرصه عمومی. این نوع مبارزه نه ربطی به اصلاح طلبی دارد، و نه به انقلاب.
ولی شوربختانه باید گفت، همین مبارزه جزیی و گاه پرهزینه که همواره و هرروزه در زندگی زنان جریان دارد، موضوع عبرت آن مبارزان سیاسی که پیرو رویکرد «همه یا هیچ» اند، قرار نمی گیرد. امضای قرارداد برجام نمونه دیگری از عملکرد سیاسی است که نه اصلاح رژیم را پی می جست، و نه انقلاب را. ولی این قرارداد تأثیر مثبتی در آرام کردن فضای سیاسی در روابط بینالمللی ایران داشت.
برخی از همان پیروان رویکرد «همه یا هیچ» خواهند گفت، این نوع مبارزه سیاسی سبب به کژراهه بردن توان سیاسی مردم خواهد گشت، و توهم آنها را دامن خواهد زد. برفرض که مردم از گام نهادن در پیروی از جریانی سیاسی که آنها را به کارزار در جهت تغییرات جزیی سوق می دهد، خودداری کنند، آیا نیرویی وجود دارد که افزون بر نشان دادن راه تغییر رژیم ، بتواند آن را عملی سازد؟ البته برخی نداهای سیاسی همواره راه براندازی حکومت را ترویج کرده اند، مستقل از اینکه بوسیله دخالت خارجی و با رهبری سازمان سیا و همدستان آنها صورت گیرد، یا توسط یک نیروی سیاسی ایرانی سازمان یافته و منسجم که توانایی بسیج کردن مردم را داشته باشد. افسوس، واقعیت نشانگر آن است که این نیروی سیاسی تنها در خیال و آرزو هستی دارد.
در جریان پیشرفت جنبش «زن، زندگی، آزادی» مردمی که با سرسختی و کین توزی نیروهای حکومتی روبرو شدند، کلاً حکومت و رهبری آن را در آماج یورش خود قرار دادند، و خواستههای انقلابی را بمیان آوردند. در این راستا و به موازات رویکردهای مردم، بخشی از نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور گرد هم آمدند، تا کمبود اساسی یک جنبش انقلابی یعنی نبود رهبری را برطرف سازند. گذشته از آنکه این حرکت برپایه کمبود مهمتری مبنی بر نداشتن راهنامه یا راهبرد مبارزه سیاسی استوار بود، در عرض چند هفته گرفتار پراکندگی و چند صدایی شد.
پس کجا است آن نیرویی که بتواند کارزار براندازی و اصلاح یکباره رژیم را به پیش ببرد؟ آیا نیرویی وجود دارد که بتواند سیاستی انقلابی را به پیروزی رساند؟ وقتی پاسخ به این پرسش ها منفی است، آنکه اهل ادامه کنشگری سیاسی است، حرکتی را درپیش خواهد گرفت که عملی و شدنی باشد.
خشنودی از ناکارآمدی اصلاح طلبان
گفتم روی دیگر برخورد «همه یا هیچ»، چشمداشت از اصلاحات و جریان اصلاح طلبی است. جلوه یی از همین برخورد را در خوشحالی از ناکارآمد شدن سیاستهای اصلاح طلبی می بینیم. برفرض که اصلاح طلبان نتوانستند خواستههای خود را عملی سازند، و سیاست اصلاح رژیم با شکست روبرو شد، آیا امکان هرگونه اصلاح و بهبود جزیی اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران برباد رفته است؟ این پرسش بدین خاطر و در شرایطی مطرح میشود که امکانات و وسایل لازم برای تغییر اساسی وضعیت سیاسی چه نام انقلاب بگیرد، چه نام اصلاح رژیم، وجود ندارد. برای تأمل روی این پرسش، نباید این حقیقت را به فراموشی سپرد که اکثریت قوی مردم و روشنفکران ایران راهکارهای سیاسی را که به خشونت و خونریزی بیانجامد، نادرست دانسته و از آنها دوری می گزینند.
آخرین نکته که میتواند حکم نتیجهگیری نیز داشته باشد، در رابطه است با نام انتخابات، یعنی سازوکاری که برپایه گزینش مردم شکل می گیرد. در انتخابات ریاست جمهوری دوره پیش، چون همه نامزدهای اصلاح طلبان حذف شدند، و هیچ نیرویی منهای حکومتیان از غربال شورای نگهبان نگذشت. پس گزینشی جر انتخاب بین بدتر و بدتر وجود نداشت. بی حساب نبود که هم اصلاح طلبان، هم بیشتر مردم از آن روی برتافتند.
واقعیت انتخابات در کشوری که بر پایه هزار نابرابری و تبعیض استوار است، همان گزینش بین بد و بدتر است. مدت هاست که امر گزینش میان خوب و بد از عرصه سیاستهای انتخاباتی رخت بربسته است. این حکم بطور نسبی در رابطه با کشورهای دمکراتیک غربی نیز صادق است. مردم آمریکا برای نجات از دست ترامپ بسوی بایدن رفتند، بیآنکه او بتواند مشکلی را درمان کند. مردم فرانسه در سه سال پیش ناگزیر از انتخاب میان بد و بدتر، بین نامزد راست افراطی و راست پوپولیست شدند، و با وجود آنکه برخی این انتخاب را گزینش بین طاعون و وبا نامیدند، ولی بیش از ۷۰ درصد آنها و برخی با دلی چرکین در آن شرکت نمودند. انتخابات اگر دربردارنده امکان گزینش حتا بطور جزیی و میان بد و بدتر باشد، از جوهر خود یعنی انتخاب کردن و برگزیدن دور نیافتاده است. برعکس، اگر تنها امکان انتخاب بین بدتر وبدتر در میان باشد، در این صورت، از جوهر گزینشی خود جدا شده، و جنبه نمایشی پیدا خواهد کرد.
۵ تیرماه ۱۴۰۳
مهدی رجبی
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد