دانشنامه آزاد فارسی شعبده بازی را چنین معنی می کند« شُعبده بازی(یا: چشم بندی) فن سرگرم کردن مردم با ترفندهائی که در ظاهر قوانین طبیعت را نقض می کند. اصول شعبده بازی بر تردستی، ابزارهای مکانیکی و روان شناسی مخاطب قرار دارد. شعبده باز با استفاده از وسایل مخصوصی که در اختیار دارد و به کارگیری سرعت و مهارت خود، به اعمالی دست می زند که ظاهراً غیر ممکن و خارق العاده است».
جمهوری اسلامی خمینی (ولایت فقیه و بعدش ولایت مطلقه فقیه) از بدو ورودش در میدان سیاست تضاد خویش با یک حکومت مردم سالار و جمهوری دمکراتیک را آشکارا بیان کرد. خمینی با کنار هم چیدن افراد دست چین در شورای انقلاب و رفراندوم تعیین نوع حکومت، و مخالفت با تشکیل مجلس موئسسان آنرا قانونی جلوه داد. ولی گویی آن شعبده را کسی جدی نگرفت. بی خود نبود که کسی از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و فدائیان خلق و حتی یک اندیشمند چپ نیز نتوانست (علیرغم رأی بالا در انتخابات) وارد مجلس «خبرگان» شود. خمینی خود بانی و معمار و آتش بیار معرکه دهه شصت و آن فاجعه انسانی سال ۶۷ بوده است. او معمار و بانی ولایت مطلقه فقیه و حکومت یکه سالار دینی بود. آیا انتخابات در چنین نظامی بیش از یک شعبده بازی سیاسی است؟
بگذریم! از آن همه ماجراهای رنگارنگ گذشتیم و گذاشتیم تا مشتی بیگانه و «دیو» و «دد» بر گرده ما سوار شوند و به نام «ما» و رأی ما حکومت کنند. ما در کجای تاریخ ایستاده ایم؟ و ما را چه شده است؟ جوهر جوانمردی و عیاری و بی باکی ایرانی در کجا لانه کرده است؟ ایرانی را هرگز شایسته و بایسته چنین حکومت بی کفایت و فاسد و «عربده کش» نیست و نخواهد بود!!!
و اینک شاهد یک شعبده بازی دیگری هستیم. در اینجا پیش از پرداختن به اصل موضوع به چند تردستی اشاره می کنم.
تردستی اول: به دستور خامنه ای شورای نگهبان در بازی اول احمدی نژاد و کاندیداهای دردسر ساز را حذف و از ورود آنها به این بازی هیجان انگیز جلوگیری کرد!
تردستی دوم: با درس گیری از بازی رئیس جمهور «شش کلاسه» افراد دارای «مدارک آکادمیک» را وارد بازی کردند. و برای نشان جدی بودن بازی تعداد شعبده بازها را از دو نفر (رسم معقول) به شش نفر افزایش دادند!
تردستی سوم: وارد کردن یک عنصر چندین بار رد صلاحیت شده به ماجرا ( داستان اجازه ورود پزشکیان بعد از یکدست کردن انتخابات در زمان رئیسی و آن همه داد و فریاد و حذف سران «اصلاح طلب» به ویژه خاتمی و روحانی داستان پر معنایی دارد که اینجا وارد آن نمی شوم).
این بازی به هر شکلی که ادامه یابد سرانجام منتخب خامنه ای از صندوق های رأی کشی بیرون خواهد آمد و وزیران کابینه نیز با موافقت «شخص رهبری» خواهند بود.
اینک با این پیش در آمد کوتاه به دو نمونه از صحنه گردان این شعبده بازی اشاره می کنم:
۱- ابراهیم نبوی - چرا به پزشکیان رای میدهم؟- تکه های زیر عین نوشته آقای نبوی در زیتون است(۱).
«چرا رای میدهم؟ پس از جنبش زن زندگی آزادی، تصور من بر این بود که رای دادن دیگر بیمعنی است، اما امروز معتقدم که رای دادن درست ترین عمل برای رسیدن به یک آینده خوب برای ایران است. برای این ادعای خود چند دلیل دارم» و اما دلایل ایشان (برای خواندن بیشتر به اصل مقاله در زیتون نگاه کنید):
اول- « اینکه اگر بپذیریم که اصلاح طلبی بخاطر اینکه نتوانسته حکومت را تغییر بدهد، به همین دلیل باید آن را کنار نهاد، به طریق اولی براندازی به دلایل مختلف، از جمله سرنوشت جنبش زن، زندگی و آزادی، عملکرد اپوزیسیون خارج از کشور در یک سال و نیم گذشته، ناتوانی جنبش اعتراضات خیابانی در تغییر حکومت، براندازی نیز به بن بست رسیده است».
آقای نبوی شما خود را به «کوچه علی چپ» می زنید یا اینکه مردم را احمق فرض می کنید. کیست که نداند اصلاح طلبی در بیست و هفت سال گذشته از بازی سر «لحاف ملا نصرالدین» به زیر انداز رژیم تبدیل شده است( کی و کجا اصلاح طلبان خواستار تغییر حکومت بوده اند؟). زیر اندازی که دیگر به درد خوش خوابی رهبر نخورد و به ناچار به کناری پرت شده اند. هر چند آقای خاتمی هنوز هم تلاش می کند تا به نوعی به زیر لحاف برده شود. جنبش بر اندازی (اصطلاح درست آن تغییر یا سرنگونی نظام سیاسی ناکارآمد به یک نظام سیاسی مردم سالار و دمکراتیک است) جنبش دانشجویی و یا جنبش های ویژه فصلی مانند مبارزه با حجاب اجباری و یا اعتصابات پراکنده کارگری و... نیست که با وصول خواسته و یا سرکوبی سخت خاموش و بی اعتبار شود. براندازی می تواند در شکل یک کودتا هم صورت گیرد ولی تغییر رژیم گذر از پارادایم موجود به پارادایم مطلوب است. تغییری که در بتن و درون افراد یک جامعه شکل می گیرد و سرانجام نظام فرسوده و فاسد را به زیر می کشد (این جنبش خود را سرگرم پیروزی و شکست مقطعی نکرده و راهش را در پیچ و خم تاریخ ادامه می دهد. هر چند هر پیروزی و یا شکست آنرا آبدیده تر می کند). از این رو افت و خیزهای مقطعی و ضربات دشمن آنرا از پای در نمی آورد. آقای نبوی عزیز جنبش براندازی نه تنها به بن بست نرسیده است بلکه به روشنی دسیسهها و عوامل نفوذی رژیم (از پاسداران حرفه ای گرفته تا افراد و رسانه های مزدوری که به فکر نان از تنور داغ بودند) در خارج از کشور را افشا و کنار گذاشته است. به نظر من این یک گذر انقلابی از آشفته بازار اپوزیسیون خارج از کشور و آلترناتیو تراشی بی پایه و اساس بوده است. نبرد برای به زیر کشیدن رهبری که هم منبر (تزویر) دارد و هم بر سرمایه بزرگ ملت (زر) نشسته است و مخوف ترین نیروی سرکوب (زور) را در اختیار دارد کار ساده ای نیست و با رنگ و روغن آزادی و دمکراسی عوض نمی شود.
به نظر من دلایل دیگر ایشان چیزی جز «ماست مالی دلیل اولش (شتاب برای حفظ رژیم) نیست (خود بخوانید)!!!
آری! آقای نبوی، زیاد خودتان را خسته و دل گیر نکرده و اگر کاری برای مردم نمی کنید حداقل نمک پاش زخمهای آنها نباشید!! شما که سفرهای داخلی و خارجی تان برقرار است (و به تازگی از یک سفر طولانی به دیار یار برگشتید) و درد دل تنگی و دوری از خانواده را ندارید لااقل ذره ای احترام برای مردم در زنجیر استبداد و فساد ایران بگذارید!!
۲- نهضت آزادی ایران
چندی پیش آقای عبدالعلی بازرگان در گفتاری تحت عنوان «خیمه شب بازی انتخابات» از حمایت خاتمی از انتخابات پیش رو انتقاد کرده و چنین گفته اند: «همین دو روزه دیدم که آقای خاتمی .....که این همه تجربه از انتخابات گذشته دارند باز گویا هنوز امیدوار هستند که در این نظام میشه امیدوار به یک تغییر اساسی بود - من جرب المجرب حلت به الندامة -آنکس که کار تجربه شده را باز بخواهد تجربه کند پشیمان خواهد شد. ....خانه از پای بست ویران است خواجه در نقش ایوان است. مشکل ما خیلی اساسی تر از این حرف هاست. ... داستان روحانی و دیگران که روشن است..... مادام که ولی مطلقه فقیه است... وقتی همه راه ها به «قم» ولایت فقیه ختم می شود کاری نمی شود کرد». بر گرفته از گفتار هفتگی آقای بازرگان در یوتیوب.
نهفت کلام آقای بازرگان در بی ارزش بودن انتخابات و بی ثمر بودن چانه زنی در نظام ولایت فقیه است. اما در کمال تعجب بیانیه ای از نهضت آزادی ایران در حمایت از انتخابات و شخص پزشکیان نظرم را جلب کرد. آیا نهضت آزادی حتی به حرفهای عضو با سابقه اش نیز توجه ندارد!!به قسمتهایی از آن بیانیه توجه کنید:
«به نظر میرسد برای خروج از چرخه خشونت و پرهیز از افزایش آسیبهای ملی، باید از چنین فرصت انتخاباتی در راستای راهبرد اصلاحات جامعه محور البته بصورت مسالمتجویانه و خشونتپرهیز بهره گرفت، راهبردی که بتوان درسایه وفاق ملی و با مشارکت حداکثر نیروهای اجتماعی پیموده و به یک توافق جمعی میان آحاد ایرانیان برای گذار به دموکراسی و حاکمیت ملت رسید. برای تغییر و اصلاح شرایط کنونی، راهی کمهزینهتر و مطمئنتر از برگزاری انتخابات آزاد و سالم وجود ندارد. .... نهضت آزادی ایران وظیفه ملی و دینی خود میداند تا از این فرصت هرچند محدود، در جهت استقرار یک دولت کارامد و قابل قبول و تحصیل هرچه بیشتر خیرعمومی در راستای منافع ملی و منافع ملت بهره جوید... نهضت آزادی ایران ضمن تحلیل شرایط حاکم بر کشور و بررسی کاندیداهای حاضر در صحنه، به این نتیجه رسید که دکتر مسعود پزشکیان، کاندیدايی قابل قبول و مناسب بوده و شهرت ایشان در سلامت و پاکدستی و اعتقادشان به مبارزه با فساد و تبعیض، حائز اهمیت است....»(۲)
آیا این بیانیه یک سازمان سیاسی با سابقه است یا انشاء بچه دبیرستانی برای نمره گیری است!! چرا نهضت آزادی ایران از راست قامتی در برابر استبداد و ظلم نظام پهلوی به چنین خمیدگی و جمود فکری در نظام ولایت فقیه گرفتار شد. نه تنها نام «نهضت آزادی ایران» دیگر مفهومی ندارد بلکه در عمل نیز فرسنگها از مردم فاصله گرفته اند. شما که ادعای درک درست از اسلام و دیانت دارید، چرا و چگونه بیش از چهار دهه در زیر بار ستم زندگی می کنید؟ و هر بار نیز با یک تاکتیک آبرومندانه از زیر بار مسئولیت فرار می کنید؟ مگر بیان امام حسین «زیر بار ستم نمی کنم زندگی نبود؟» دیگر وقت انشاء نویسی و تظلم خواهی گذشته است. ایکاش از زنان و جوانان میهن می آموختید که چگونه مبارزه کنید. داستان سلامت و پاکدستی افراد نیست، ما با نظامی سروکار داریم که فساد سر تا پایش را گرفته است و برای بقای خویش دست به هر کاری می زند. دیگر حرمت و حیثیتی برای انسان نمانده و ارزشی برای زن وجود ندارد. نمی دانم شما از کدام انتخابات حرف می زنید. آیا « وظیفه ملی و دینی» شما در حفظ نظام خلاصه می شود. خمینی هم می گفت «حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر(عج) باشد اهمیتش بیشتر است». شما با کجای ولایت فقیه مخالف هستید؟ خمینی هرگز به بازرگان (شخصیتی که عمری با ایمان و صداقت زیست) اعتماد نکرد و وارثان او نیز نه تنها ارزشی برای شما قائل نیستند بلکه شما را خرفتر از خودتان به حساب می آورند و آنوقت شما اعتبار و حیثیت خویش و سازمان را برای بقای چنین نظامی به معامله می گذارید! دلم برای بازرگان بزرگ بسیار به درد آمده است و این نکات را نیز از روی درد و دغدغه نوشتم نه برای تصفیه حساب شخصی!
«بر درِ میخانه رفتن کارِ یکرنگان بود خودفروشان را به کویِ میفروشان راه نیست»- حافظ
در پایان نوشته را با یادی از میرزاده عشقی- شاعر و مبارز بزرگ مشروطه تمام می کنم.
«بعد ازین بر وطن و بوم و برش باید رید / به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
به حقیقت در عدل، ار در این بام و در است / به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید»
و با عاریه از بیت بالا به یقین می توان گفت:
«رهبر ملت ایران، اگر این فاسق و بی وطن است / به چنین ملت و گور پدرش باید رید»
به امید سلامت نفس و رهایی از استبداد دینی
دکتر رضا راهدار
تکزاس – آمریکا
تیر ۱۴۰۳
________________________