logo





هرزه‌نگاری در گلستان سعدی

دوشنبه ۴ تير ۱۴۰۳ - ۲۴ ژوين ۲۰۲۴

س. سیفی



سعدی "در آداب صحبت" گلستان، ضمن حکایتی می‌نویسد: "ریشی (زخمی) درون جامه داشتم و شیخ از آن هر روز بپرسیدی که چون است و نپرسیدی کجاست. دانستم که از آن احتراز (پرهیز) می‌کند که ذکر همه عضوی روا نباشد". در این‌جا سعدی می‌پذیرد که طبق عرفی عمومی نام هر عضوی را نباید بر زبان آورد. اما در متن کتاب گلستان نیز همانند بسیاری از نوشته‌های سعدی آوردن نام عضوهای "ناگفتنی" انسان جایگاهی ویژه می‌یابد و او ضمن کنایه و استعاره یا ایهام نمونه‌هایی از نام همین عضوهای مردانه یا زنانه را به متن گلستان می‌کشاند.

تلاش‌های بسیاری به عمل آمده است تا بسیاری از سروده‌ها و نوشته‌های سعدی از دیدرس مردم عادی به دور بماند. بهانه‌جویی‌های فراوانی نیز در همین راه به عمل آورده‌اند. چون قصد دارند شخصیتی قدیس‌مآبانه و اخلاقی به سعدی ببخشند. با همین رویکرد ناصواب است که به حذف و سانسور سروده‌ها و نوشته‌های هزل‌آمیز سعدی روی می‌آورند. حتا گروهی راهکاری اخلاقی را به پیش می‌برند که گویا این دسته از نوشته‌ها را بر کلیات سعدی افزوده‌اند. با این همه جدای از "خبیثات و هزلیات" نمونه‌های فراوانی از هرزه‌گویی و هرزه‌نگاری در دیگر آثار سعدی نیز به چشم می‌آید. در این بین حتا در متن گلستان هم جایگاه ویژه‌ای به هرزه‌نگاری نویسنده اختصاص می‌یابد.

هرزه‌نگاری یا هرزه‌گویی نوعی آزادنویسی یا آزادگویی است که نویسنده ضمن آن از خودسانسوری می‌پرهیزد. همان گونه از خودسانسوری که دست کم آیین‌های برآمده از آسمانی موهوم، فرآیند اخلاقی آن را بر ذهن نویسنده تحمیل می‌نماید. در نتیجه او راهکارهایی از اخلاق عمومی را دوره می‌کند که مبادا از همراهی عوامانه با مردم جامعه جا بماند. سپس آن گونه می‌گوید و می‌نویسد که در نهایت همین مردم عوام بر چند و چون آن صحه بگذارند. این چنین است که بسیاری از نویسندگان به چنان ورطه‌ای از اخلاق عامه‌پسندانه گرفتار می‌شوند که رهایی از آن برای ایشان امری ناممکن خواهد بود.

سعدی از واژه‌های هرزه‌خایی و هرزه‌گویی در مجلس نخست از هزلیات خویش هم سود می‌برد. او حتا از خود با عنوان "پیرمرد هرزه‌گوی" نام می‌برد. چنان‌که می‌نویسد: "قومی که در این مجلس حاضرند و بر روی این پیرمرد هرزه‌گوی ناظر، لعینا! ایشان را از کیر و کون یکدیگر برخورداری ده".

در ادبیات معاصر ما هرزه‌گویی یا هرزه‌نویسی را برنهادهای مناسب برای نوشته‌های پورنو یافته‌اند. ولی سعدی هرگز به هرز و هرزه سخنی نگفته است. چون علیرغم آزادگویی، در وصف و بازتاب رفتارهای جنسی هرگز حرف و سخن نابه‌جایی بر زبان نمی‌آورد. استفاده از چنین اصطلاح جا افتاده‌ای از آن‌جا ناشی می‌گردد که آن را در زبان فارسی برنهادهای مناسب برای روایت‌های پورنو به حساب می‌آورند. روایت‌هایی که هرگز نمی‌توان آن‌ها را داستان‌هایی هرز و بی‌مورد به شمار آورد. بنابراین، ما از مفهوم هرزه‌نگاری تنها مصداقی از آزادنویسی را پیش روی خواننده و مخاطب می‌گذاریم.

با همین توضیح پیداست که هرزه‌نگاری در نگاه نافذ سعدی چیزی جز آزادگویی و آزادنویسی نمی‌تواند باشد. او آزاد‌نوسی یا همان هرزه‌نویسی را از همان دیباچه‌ی گلستان پیش روی خواننده‌اش می‌گذارد. آن‌جا که می‌نویسد: "مردیت بیازمای وانگه زن کن". بدون تردید موضوع مردی در نگاه سعدی به همان نرینگی مردان اطلاق می‌شود. زن کردن هم معنایی از ازدواج کردن با زنان را در بر می‌گیرد. به طور حتم در زمانه‌ی سعدی چنین تمثیلی بین مردمان عادی جامعه رواج داشته‌است. اما او آوردن آن را در متنی ادبی همچون گلستان نیز مناسب می‌بیند.

ولی در این میان، پرسشی برای خواننده باقی می‌ماند که به طبع نویسنده‌ی گلستان باید پاسخگوی آن باشد. پرسش این است که آدم چه‌گونه و از چه راه و روشی می‌تواند مردی‌اش را بیازماید؟ شکی نیست آنانی که امروزه اخلاقی نویسی را هدف نهاده‌اند، از آوردن چنین ضرب‌المثل عامیانه‌ای در نوشته‌ی خویش دوری می‌جویند. آن هم ضرب‌المثلی که در آن از آزمایش مردانگی یا همان نرینه‌ی مردان سخن به میان می‌آ‌ید تا به ظاهر از عملکرد درست و دقیق آن آگاهی کامل بیابند.

باب نخست گلستان "در سیرت پادشاهان" نام می‌گیرد. سعدی در همین باب، حکایتی را نقل می‌کند که حاکمی کنیزکی چینی را به پادشاهی هدیه کرد. هرچند پادشاه یاد شده تمایل داشت تا در جهانی از مستی با همین کنیزک بیامیزد، اما او امتناع ورزید. شاه نیز برای تنبیه کنیزک بر او خشم گرفت و او را به مرد سیاه پوستی سپرد.

سعدی در ادامه‌ی این داستان می‌نویسد: "سیه را در آن مدت نفس طالب بود و شهوت غالب. مِهرش بجنبید و مُهرش برداشت". مُهر برداشتن لابد به چیزی از نوع "فکّ پلمپ" امروزی می‌ماند که سعدی آن را کنایه‌ای برای تصرف کنیزک قرار داده‌است. سعدی به واقع می‌خواهد بگوید که مرد سیاه پوست از دوشیزگی یا پرده‌ی بکارت این کنیزک چینی چیزی باقی نگذاشت. عبارتی مجمل و کنایه‌آمیز که در زیبایی کنایه‌آمیز خود، چیزی کم نمی‌آورد. اما شکی نیست که منتقدان اخلاقیِ متن‌های ادبی هرگز چنین رویکردی را در نوشتن متن‌های ادبی نمی‌پذیرند و بر روایت درست و دقیق چنین داستان‌هایی هم گردن نمی‌گذارند.

ضمن حکایت‌های بابِ "در عشق و جوانی" گلستان است که بیش از باب‌های دیگر آن، هرزه‌نویسی در دیدرس خواننده قرار می‌گیرد. چون موضوع این باب هم با طرح حکای‌تهای جنسی سازگاری کامل دارد. سعدی در حکایتی از همین باب از رفتار معلمی نسبت به شاگردش سخن می‌گوید که این معلم "با حُسن بَشَره‌ی او معاملتی داشت".

در گویشی امروزی حسن بشره یا همان زیبایی شاگرد، کار دست معلم داده بود. جالب آن است که سعدی تقصیر چنین ماجرایی را هم به پای شاگرد می‌نویسد. چون مدعی است که شاگرد به دلیل حسن بشره یا همان زیباییِ پوست خویش، معلم را از راه به در برده بود. در این ماجرا، شاگرد از معلم می‌خواهد که در "آداب نفس" او هم تأملی بنماید که مبادا کاری غیر اخلاقی در این بین صورت پذیرد. اما معلم در پاسخ شاگردش یادآور می‌شود: "ای پسر! این را از دیگری پرس که آن نظر که مرا با تست، جز هنر نمی‌بینم".

داستان بالا از رونق و رواج بچه‌بازی حتا در مدارس عصر سعدی حکایت دارد. انتخاب مدرسه به عنوان محلی برای بچه‌بازیِ استاد، هرگز نمی‌تواند امری تصادفی باشد. همان مدرسه‌ای که در اتاق‌های آن نمونه‌هایی کامل از کفّ نفس و عرفان را به شاگردان خویش می‌آموختند. طنز اجتماعی سعدی در این روایت قصه‌ای پر غصه از رفتار ناصواب استادان آن زمان به دست می‌دهد. آنان همگی در مجلس درس به گونه‌ای متظاهرانه سخن می‌گفتند، اما در خفا و نهان به گونه‌ای دیگر عمل می‌کردند.

عبید هم در رساله‌ی ده فصل از بازتاب همجنس‌بازی معلمان با شاگردان، چیزی فرونمی‌گذارد. چنان‌که در نمونه‌ای از آن‌ها می‌گوید: "کاکا: غلامباره". گفتنی است که واژه‌ی کاکا در دوره‌ی عبید به معلمان خانگی اطلاق می‌گردید. فئودال‌های محلی، درباریان، شاهزادگان، اربابان، فقیهان و سرداران سپاه همگی نمونه‌هایی از این کاکاها را برای آموزش فرزندان خویش در منزل و خانه داشتند. طبقات مرفّهی جامعه هرچند در غلامبارگی چیزی کم نمی‌گذاشتند، ولی تاوان چنین ماجرایی به گونه‌ای طبیعی به نام پسران ایشان نیز نوشته می‌شد.

پیداست که چنین رفتاری هرگز در آن دوره تجاوز شمرده نمی‌شد. چنان‌که نمونه‌های پرشماری از این داستان‌ها به نوشته‌های سعدی و دیگر شاعران عصر مغول نیز سرریز می‌کند. همگانی شدن این ماجرا تا آن‌جا بالا گرفته بود که دیگر قُبح خود را از دست داد. انگار همگی به نحوی از انحا در گردش کار چنین پدیده‌ای نقش می‌آفریدند.

سعدی در همین باب از گلستان، ضمن رمزگشایی از گذشتهی عاشقانه‌اش، بی‌پیرایه و خیلی آزادانه می‌نویسد: "در عنفوان جوانی، چنان‌که افتد و دانی، با شاهدی سر و سرّی داشتم". سرآخر سعدی در این عشق پسرانه راه ناسازگاری را در پیش می‌گیرد. پسرک نیز به مسافرت روی می‌آورد. تا آن‌جا که سعدی از کرده‌ی خویش پشیمان می‌شود و آرزوی بازگشت او را در دل می‌پروراند.

گویا در زمانه‌ی سعدی، پرهیز از شاهدبازی نوعی بی‌عرضگی به حساب می‌آمد. چون سعدی نیز در این راه، از توصیف اسرار مگوی خویش، تا آن‌جا که لازم باشد چیزی فرونمی‌گذارد. ترکیب "سر و سرّی" را امروزه نیز در روایت‌هایی از این نوع به کار می‌گیرند. سر و سرّی از کاری خوش‌آیند حکایت دارد که لابد در جایی نباید برملا شود. عبارت "چنان‌که افتد و دانی" هم واقعیتی را پیش روی خواننده می‌گذارد که راوی همه را همکیش خویش می‌پندارد. ولی قُبح موضوع چنان بالاست که اجازه نمی‌دهد او از همه‌ی حوادث آن رمزگشایی به عمل آورد.

باز سعدی از حکایت دیگری در همین بابِ عشق و جوانی از قاضی همدان یاد میکند و در‌خصوص ویژگی‌های رفتار جنسی او می‌نویسد: "قاضی همدان را حکایت کنند که با نعلبند پسری سرخوش بود". شیخ شیراز در این حکایت برای توصیف رفتارهای پسربازانه‌ی قاضی همدان، از او با این عبارت یاد می‌کند: "قاضی همه شب شراب در سر و شباب در بر، از تنّعم نخفتی".

شیخ شیراز در روایت‌هایی از این دست، فقیه و قاضی را نیز به محکمه می‌کشاند. چون آنان نیز همگی در خلوت خویش نمونه‌هایی از همان بچه‌بازی را دنبال می‌کردند. تازه موضوع تنها با هنجارهایی از بچه‌بازی پایان نمی‌گرفت. نوشیدن شراب نیز به آن افزوده می‌شد تا بزم شبانه‌ی کاملی برای قاضی آماده گردد. اما همین قاضی در گردش کار روزانه‌اش بسیاری از شرابخواران و بچه‌بازان را به محاکمه می‌کشانید.

سعدی در طنز اجتماعی خویش ضمن پرده‌دری از رفتار قاضی همدان بخش‌هایی از ساختارِ حکومت آلوده به فسادِ عصر خود را هم پای میز محاکمه می‌نشاند. اما متهمان چنین دادگاهی همان‌هایی هستند که همیشه بر مستند قضاوت می‌نشستند و از ظلم خود نسبت به مردمان عادی آن دوره چیزی نمی‌کاستند.

شیخ شیراز باز ضمن حکایتی "در عشق و جوانی" از جوانکی سخن می‌گوید که او نحو زمخشری می‌خواند. ولی زیبایی پسرک تاب و توان از شاعر ربوده بود. چنان‌که در همین حکایت، عشقی پسرانه از سعدی و جوانک یاد شده پا می‌گیرد. شیخ شیراز نیز وصف حالِ جنسی خود را در این حکایت، این گونه با مخاطب در میان می‌گذارد:

طبع ترا تا هوس نحو کرد / صورت صبر از دل ما محو کرد
ای دل عشاق به دام تو صید / ما به تو مشغول و تو با عمرو زید

در این‌جا نیز مکان داستان به فضایی از مدرسه بازمی‌گردد. انگار سعدی بنا به تجربه‌ی زیستن در حجره‌های مدرسه، چنین صحنه‌هایی را به تماشا نشسته است. گفتنی است که بسیاری از داستان‌های هزلگونه‌ی سعدی و حتا عبید در حجره‌هایی از همین مدرسه و مسجد جانمایی می‌گردند.

سعدی ضمن حکایت دیگری هم در همین باب، از رفتار شخصی امرَد سخن می‌گوید. او ویژگی‌های رفتاری شخص امرد را ین گونه پیش روی مخاطب خویش می‌گذارد:

امرَد آنگه که خوب و شیرین است / تلخ گفتار و تندخوی بود
چون به ریش آمد و به سُبلت شد / مردم‌آمیز و مهرجوی بود

شیخ شیراز در واقع از بازتاب تجربه‌های شخصی و اجتماعی خود در این راه چیزی فرونمی‌گذارد. چون او خوبی و شیرینی امردان زمانه‌اش را با تلخ‌گفتاری و تندخویی ایشان برابر می‌بیند. این پدیده در زمانی اتفاق می‌افتد که هنوز شخص امرَد از ریش و سبیل هیچ بهره‌ای ندارد. اما بنا به تجربه‌ی شاعر، او از زمانی که ریش و سبیل درآورد، دوستی و مماشات با مردم را پیشه می‌کند. پیداست که در این حالت، آن شیرینی نوجوانی را دیگر نمی‌توان از او سراغ گرفت.

ناگفته نماند که چنین انتخابی، به سلیقه‌ی سعدی در گزینش معشوق پسرانه نیز بازمی‌گردد. موضوعی که در جای جای آثار سعدی می‌توان نمونه‌های پرشماری از داستان آن را خواند و به تماشا نشست.

با این حساب، گلستان را هم باید همانند دیگر آثار سعدی بخشی پایدار از منابع شاهدبازی یا پسربازی در ادبیات فارسی شمرد. بی‌دلیل نیست که در متن آن بابی ویژه به موضوع عشق و جوانی اختصاص می‌یابد. در واقع سعدی پدیده‌ی عشق و جوانی را مترادفی مناسب و تمام عیار برای هم می‌بیند که وابستگی آن دو به هم امری عادی می‌نماید. گفتنی است که چنین موضوعی در غزلیات و هزلیات او جلوه‌ی بیشتری می‌یابد.

سعدی هم‌چنین در حکایت دیگری از باب "در ضعف و پیری"، تمثیل روشنی را برای عمل جنسی زنان جوان یا مردان کهنسال برمی‌گزیند. چنان‌که می‌گوید:

زن کز برِ مرد بی‌رضا برخیزد / بس فتنه و جنگ در آن سرا برخیزد
پیری که ز جای خویش نتواند خاست / اِلّا به عصا، کی‌اش عصا برخیزد

او در همین عبارت‌های شعری، عصا را به دو معنا به کار می‌برد. عصای نخست همان عصایی است که آن را به دست افراد پیر می‌سپارند. اما عصای دوم تمثیلی روشن برای نرینه‌ی مرد قرار گرفته است که کار جنسی از او ساخته نیست. جدای از این، سعدی در همین حکایت توصیه‌ای جنسی را نیز با خواننده‌اش در میان می‌گذارد. چون به منظور ارایه‌ی این تجربه‌ی جنسی، خطاب به مردان می‌نویسد: "زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند، به که پیری".

جدای از این، در حکایتی با همین مضمون در همان باب، از پیری می‌پرسند که "چرا زن نکنی؟". او پاسخ می‌دهد که: "با پیر‌زنانم عیشی نباشد". در پاسخش می‌گویند که او زن جوانی را به همسری خویش برگزیند، چون مکنت و ثروت دارد. مرد پیر از نو جواب میدهد: "او را که جوان باشد با من که پیرم چه دوستی صورت بندد؟". سعدی دوباره در همین خصوص هم تمثیلی را با مخاطب در میان می‌گذارد. این تمثیل در بیت زیر این گونه بازتاب می‌یابد:

زور باید نه زر، که بانو را / گزری خوشتر که ده من گوشت

سعدی حکایت پایانی باب "در ضعف و پیری" گلستان را هم به شکل زیر با خواننده‌اش در میان می‌گذارد:
شنیده‌ام که در این روزها، کهن پیری / خیال بست به پیرانه‌سر که گیرد جفت
بخواست دخترکی خوبروی گوهرنام / چو دُرج گوهرش از چشم مردمان بنهفت
چنان‌که رسم عروسی بُوَد، تماشا بود / ولی به حمله‌ی اوّل عصای شیخ بخفت
کمان کشید و نزد بر هدف، که نتوان دوخت / مگر به خامه‌ی فولاد جامه‌ی هنگفت
به دوستان گله آغاز کرد و حُجّت ساخت / که خان و مال من این شوخ دیده پاک برُفت
میان شوهر و زن جنگ و فتنه خاست چنان / که سر به شحنه و قاضی کشید و سعدی گفت:
پس از خلافت و شُنعت گناه دختر نیست / ترا که دست بلرزد گُهر چه دانی سُفت؟

ناگفته نماند که سعدی از کاربرد واژه‌ی گهر در مصرع پایانی شعر، ایهامی را نیز به کار می‌گیرد. چون دخترک جوان نیز گهر نام داشت که داماد به دلیل ضعف و پیری خویش از سُفتن (سوراخ کردن) گوهر او بازماند. با همین رویکرد است که سعدی چنین بابی از گلستان را "در ضعف و پیری" نام می‌گذارد تا ضعف جنسی، مترادف و معادلی مناسب برای پیری مرد شمرده شود. او از پیری مترادف و معادلی چون ضعف را برمی‌گزیند و به طور طبیعی فرآیند جنسی آن را به همه‌ی پیرمردان تعمیم می‌دهد.

به نقل از کتاب "دنیاهای جدّ و هزل سعدی"


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد