logo





پدیده دیرپای «دشمن» در تار و پود نظام مقدس

يکشنبه ۳ تير ۱۴۰۳ - ۲۳ ژوين ۲۰۲۴

اسد سیف

new/asad-seif06.jpg
جمهوری اسلامی رکورددار اعدام در جهان است. حکومت اعدام‌شدگان را "دشمن نظام" و همچون موجوداتی غیرانسانی معرفی می‌کند. چرا جمهوری اسلامی نیازمند دشمن است تا سپس به کشتن او اقدام کند؟

هر رژیم مستبد و توتالیتر و هر نگاه توطئه‌گرانه‌ای، به دشمن نیاز دارد. دشمن در داخل و خارج، دور و نزدیک، در کمین است. پس برای ادامه هستی باید با آن جنگید و در نابودی آن کوشید. دشمن که حضور داشته باشد، زندگی پیش نمی‌رود و انسان در کارها موفق نمی‌گردد.

در جمهوری اسلامی دشمن در شمار واژگانی‌ست که فراوان شنیده می‌شود. از سخنرانی‌های خمینی در دیروز تا سخنان خامنه‌ای در امروز، همه‌جا صحبت از دشمن است. عمر این رژیم، هیچ‌گاه بدون دشمن طی نشده است. پنداری دشمن همزاد آن بوده و هم‌چنان همراه او خواهد ماند.

دشمن در تمامی این سال‌ها به جمهوری اسلامی امکان داده است تا بتواند از موقعیت دشواری که بدان گرفتار آمده، خود را برهاند. در واقع بنیانگذاران رژیم استقرار جامعه‌ای آرمانی را به مردم نوید داده بودند که برای رسیدن به آن، توانستند توده مردم را به خیابان‌ها، برای مقابله با رژیم شاه، بکشانند. رسیدن به آن آرزوها و ایده‌آل‌ها ممکن نبود و نشد، پس خلق را با پدیده دشمن فریفتند و دستیابی به آن وعده‌های آرمانی را به زمانی واگذاشتند که مخالفان، یعنی دشمنان را از راه بردارند. دشمن‌تراشی حاصل چنین موقعیتی بود. در تبلیغات رژیم، دشمن اگر نبود، راه سعادت و رسیدن به آن باز بود و می‌شد از فلاکت موجود رها شد.

دشمن اما در تمامی عرصه‌ها فعال بود؛ داخلی و خارجی. دشمن خارجی از همان آغاز امپریالیسم آمریکا بود و غرب جهان‌خوار. آنان بودند که از شاه حمایت می‌کردند. در عرصه داخلی عامل اصلی وضع نابه‌سامان کشور اما شخص شاه بود. شاه نیز البته دشمنان خود را داشت. دشمنان شاه خرابکاران بودند؛ ارتجاع سرخ و سیاه.

شاه رفت و جمهوری اسلامی جایگزین آن شد. وضع کشور اما بهتر نشد. این‌بار گروه‌های ضدانقلاب جای شاه را گرفتند و دشمن شدند. دشمنان جمهوری اسلامی در ادارات، مدارس، دانشگاه‌ها، کارخانه‌ها و خلاصه، همه‌جا بودند. پس انقلاب فرهنگی آغاز شد تا دشمنان را در این نهادها نابود کند.

برای نابودی دشمنان داخلی، پروژه "دشمن خارجی" طرح شد و جنگ راه انداخت. در جنگ هزاران نفر کشته و زخمی و معلول شدند. صدها شهر و آبادی ویران شدند. جنگ پایان یافت، دشمن اما ماند.

در نابسامانی‌های بی‌پایان، دشمنان جدیدی لازم آمد تا در کنار دشمنان خارجی در راه رسیدن جمهوری اسلامی به مدنیه فاضله اخلال‌گری کنند. دشمن داخلی در این ایام مجاهد بود، کمونیست بود و یا اپوزیسیون خارج از کشور. دشمنان داخلی بازداشت، زندان و شکنجه، و سرانجام هزاران نفر از آنان کشته شدند. ماشین ترور رژیم در خارج از کشور نیز به کار افتاد تا دشمنان را از میان بردارد. سرکوب دشمنان داخلی اما پایانی برای پدیده دشمن نبود.

با مرگ خمینی، دشمن‌تراش اصلی، وارثان او این‌بار دشمن را در کسانی کشف کردند که به نظرات او وفادار نبودند. پنداری مخالفان لنین در زمان استالین و یا مخالفان مائو پس از مرگ او، این‌بار در ایران در کنار مخالفان خمینی نشسته باشند.

در محیط و موقعیت حاکم همه می‌بایست نقش انقلابیگری خویش را به شکلی بازی می‌کردند. هر آن‌کس که می‌خواست خودش باشد، اگرمخالف رژیم هم نبود، نمی‌توانست در آرامش زندگی کنند. او نیز در نهایت، مخالف محسوب می‌شد و مخالفان همکار دشمنان داخلی و خارجی بودند.

در چنین موقعیتی رژیم به هر وسیله‌ای کوشیده و می‌کوشد تا آدم ها را در برابر هم قرار دهد؛ موافقان در برابر مخالفان، دوستان در برابر دشمنان، خوب‌ها در برابر بدها، خودی‌ها در برابر غیرخودی‌ها، خیرخواهان در برابر شرخواهان، نیروهای شیطانی در برابر نیروهای اهورایی که حکومتیان باشند. و این البته تصوری‌ست پنهان در تمامی افکار و تئوری‌هایی که در تاریخ به ایدئولوژی تبدیل شده بودند. پنداری سنگ بنای توتالیتاریسم هستند.

در این روند دوست و دشمن نمی‌توانستند در کنار هم قرار گیرند. می‌بایست یکی از میان برداشته شود تا آن دیگر توان ادامه هستی داشته باشد. کشتن نیز از همین نگاه آغاز می‌شود. نازی‌ها نیز چنین آغاز کردند. استالین و پولپوت هم چنین کردند.

جهان که به دوست و دشمن تقسیم شود، اتهام‌زدن‌ها آغاز می‌شود. پنداری انسان‌ها باید به یکی از این دو جبهه بپیوندند. راه دیگری انگار وجود ندارد و نمی‌شود در برابر این دو جناح بی‌طرف باشی. بی‌طرف بی‌شرف می‌شود و دوستِ دشمن من، دشمن با من. در چنین نگاهی به جهان، انسان بدون دشمن نمی‌تواند وجود داشته باشد.

دولت توتالیتر از مردم می‌طلبد که هستی اکنون و آینده خویش را به شکل کامل در اختیار دولت قرار دهند. چنین دولتی خود را حقیقت مطلق می‌پندارد. انسان‌ها در این حقیقت، اگر شانس داشته باشند و زنده بمانند، از انسانیت تهی می‌شوند. در چنین رژیمی جزم‌اندیشی رواج می‌یابد و مفهوم دشمن در فرهنگ ما که برآمده از فرهنگ دیرپای سنت است، و گوهری یکسان با آن دارد، در بُعدی تاریخی خود را نشان می‌دهد تا تاریخی دیگر بسازد.
این نیز آشکار است که پوپولیسم بدون دشمن جان نمی‌گیرد. دشمن موجب می‌شود تا احساسات توده‌ها در خشمی انتقام‌جویانه ببالد و برای از بین بردن نماد بدی‌ها که دشمن باشد، به پا خیزد. بدون دشمن نمی‌توان احساسات توده را تحریک کرده، برانگیخت.

دشمن "هم‌وطن" هم اگر باشد، گاه دگراندیش است و مخالف، گاه سنی است که در برابر شیعه قرار می‌گیرد. گاه صوفی و بهایی‌ست که اسلام را به خطر می‌اندازد. گاه ترک و عرب و کرد و بلوچ است که به زبانی دیگر سخن می‌گوید. گاه پوششی دیگر بر تن دارد، خود را می‌آراید و احکام "حجاب" را رعایت نمی‌کند.

جمهوری اسلامی دشمن می‌تراشد و مرگ آنان را می‌طلبد. دشمن‌تراشی اما به جمهوری اسلامی محدود نمی‌شود. بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی نیز با همان فرهنگ دشمن می‌جویند و مرگ او را از هم اکنون شعار می‌دهند، بی‌آن‌که گره از این فرهنگ سالیان بگشایند.

با دشمن چه باید کرد. با این نگاه چه می‌توان کرد. نه آخوندکشی، نه مجاهدکشی، نه چپ‌کشی و نه حتا حذف سلطنت‌طلبان، نشانی از آزادی و دمکراسی، انسان‌دوستی، و حقوق بشر، در خود ندارد. زمین را نمی‌توان از دشمن پاک کرد. دوران پاک بودن زمین سال‌هاست که به سر آمده و خاک را دیگر تقدسی نیست.

همان‌طور که نمی‌توان با جنگ به صلح دست‌ یافت، نمی‌توان با خشونت نیز عدالت برقرار نمود. اگرچه خشونت ذات انسان است ولی این ذاتِ حیوانی تنها با فرهنگ انسانی طی سالیانی دراز رواداری آموخته و بافرهنگ شده است. می‌توان و باید این فرهنگ را غنا بخشید و در این راستا حرکت آغاز کرد.

در سال‌های اخیر به شیوه‌هایی نوین در گوشه‌هایی از غرب نیز "دشمنان آزادی" را می‌کشد. در پسِ پرده این "دشمن‌بازی"، به همان شیوه جمهوری اسلامی، هدف‌هایی دیگر نهفته است. اینجا کارتل‌های تولید اسلحه دست به کارند تا دشمن بیافرینند و جنگ به راه اندازند و اسلحه بفروشند. چنین نگاه دشمن‌سازی، می‌کوشد تروریسم جهانی را دولتی کرده، به بوی سود، جنگ‌افروزی کند. بی هیچ اما و اگری، در پشت هر جنگ و دشمن‌تراشی، اندیشه‌ای نهفته است. دشمن‌آفرین‌ها را اگر نشناسیم و به پدیده "دشمن‌بازی" آشنا نباشیم، در بند آن اندیشه‌ای گرفتار می‌آییم که در تحریک احساسات و تحقیر "دشمن" ، فرمان قتل او را صادر می‌کند.

جمهوری اسلامی از انسان‌ها دشمن می‌سازد تا با تهی کردن وجود آنان از انسانیت، آنان را بکشد. به بیانی دیگر این انسان‌ها کشته می‌شوند چون انسان نیستند، دشمن هستند. آیا می‌توان چون جمهوری اسلامی رفتار نکرد و از این فرهنگ فاصله گرفت؟




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد