تو
در کجایِ جهانِ او
و
من
در کجایِ جهانِ تو
و
آفتابِ بی گُنه
گرما بخشِ
کدامین سقفِ بی سرپناهی ها
هنوز
لابه لایِ لمسِ انگشتانم
حسِ بی دریغِ یک عشق
و
هم آغوشیِ یک لبخند
هنوز
آخرین نغمه ی آوازها
پیش از
عقدِ اجبارینِ طناب وُ گردن
هنوز .....
ایکاش
می شد تا بگویم
کدامین پرنده بر شانه ام
از اوجِ آسمانیِ پرواز
نشسته بود
و
سازِ نغمه ای
که
آبی می خواند عشق را
آه
ای
همیشه هایِ دروغینِ ایمان
نگاه کنید
من اینجا
دراستوایِ تنهایی
کنارِ قامتِ سروی تشنه
کنارِ هذیانِ زخمیِ یک تب
خسته
از هق هقِ یک آه
تا
باز کند
بر آسمانِ دلم
دربِ این زنگ آلود قفس را
آه
ای همیشه هایِ دروغین
در آسمانِ فردایم
مروارید وُ صدف
و
طلوعی از عشق در نگاهِ ماه
نه آن دیوِ رها گشته
از شیشه ها
که کاشت بذر تباهی
در خاکِ ما
04/06/2024
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنیود