می شناختمش، بازیگری با تجربه، فروتن. هرگز پیش نیامدهبود که از کارش بگوید، یا از خودش بگوید اما بهروی صحنه که میرفت دیگر آن هومن سابق نبود، شخصیتی بود که کارگردان از او انتظار داشت. گرچه کارگردانهایی که هومن با آنها کار -تآتر- انجام می داد در کار خود خبره بودند، با این حال میدانستند که هومن یک بازیگر کم تجربه نیست. هنرمندی خلاق است که کار سفارشی را بر نمی تابید، میخواهم بگویم بازیگری بود که در پوست شخصیت نمایش نامه فرو می رفت، آن شخصیت را از نو بازسازی میکرد. با او زندگی میکرد، با او بهروی صحنه زندگی می کرد. از این رو در کار خلاقانه کارگردان با وی وجه اشتراک داشت. هومن به تجربه در مییافت که کارگردان چه انتظاری از او دارد. پس او هم بازیگری خلاق بود.-دریغ که در غربت پاریس بگیر اروپا- گرچه در آلمان کار تآتری رونق بسیار دارد و به شکوفایی رسیده است- از تجارب او در حیطه بازیگری بروی صحنه چندان بهره نگرفتند.
هومن بازیگری یگانه بود. تنها بود آری تنها بود. هیچکدام از ما ارزش کار او را در نیافتیم. اما او تنها نیست، هستند همچون او بسیارانی که از تجارب آنها استفاده نشد. برای آن که هومن زیاده طلب نبود، دلش نمیخواست که باری به هر جهت این جا آن جا خودش را بنمایاند. تآتری بود اما اهل نمایش نبود. خودش بود. هر چی بود، هر کسی که بود به گوهر هنرمندی یگانه بود. گرچه قدر او ندانستند، تبعیدی بود در میان تبعیدیها. اما حالا که او رفته، رفتهاست در مییابیم که چه عزیزی را از دست دادهایم. در مییابیم یکی از میان ما رفته است، یکی که مثل ما بود. دیروز با ما بود، امروز دیگر در میان ما نیست، رفت. هومن به خاطره ها پیوست، نه من این مرگ را باور ندارم، مرگ هنرمند به هر حال غمانگیز است. از دست دادن یک دوست غمانگیز است. اما بگذار با تو بگویم که این مرگ نابهنگام پیامی تلخ با خود دارد ،قدر او را ندانستیم، ما جماعت تبعیدی قدر هنرمند خود را ندانستیم. هومن هیچ نگفت، هومن سخن نگفت، نه گله نه گلایهای، او در خاموشی اسرارآمیزی که اذهان ما قادر به فهم آن نیست جهان را وا گذاشت و از پیش ما رفت.
تسلیت به بنفشه مسعودی و یاران او.
محسن حسام