در چند ساله اخير كيوان صميمي را اكثر فعالان حوزه سياسي و مدني شناختهاند. فردي كه بيمزد و منت و كمتوقعتر از همه، همه توان مادي و معنوياش را در بستر خدمت به مردم و آرمانهايش قرار داده بود. براي او «مردم»، ديگر نه مفهوم كلي و مبهم «خلق» قهرمان دهه ۵۰ و ۶۰، بلكه دانشجويان، معلمان، كارگران، روشنفكران، اقوام، جوانان محروم از تحصيل، فعالان سياسي و حزبي و... بود. نگاه پر وسعت و صميمي او همه را در بر ميگرفت. اين را ميشد از طيف وسيع ارتباطات و دوستانش (از افراد سنتي و راست در كانون زندانيان سياسي قبل از انقلاب تا چپهاي ماركسيست رانده شده از نظرگاه قدرت) هم فهميد.
اما پس از زنداني شدن كيوان، اخبار او، نسبت به ديگر زندانيان، كمتر منعكس ميشود. اما همين اخبار جسته و گريخته نيز حكايتگر تداوم صميميت و پايداري او بر دوستياش با مردم و آرمانهاي انساني اوست:
او را تحت فشار گذاشتهاند كه به خطاهايش اعتراف كند، نميكند؛
گفتهاند آزادت ميكنيم اما ديگر نبايد فعاليت كني، نميپذيرد؛
گفتهاند لااقل از اين همه فعاليتها كم كند، قبول نميكند؛
ميگويند كمكت ميكنيم به خارج از كشور بروي، رد ميكند؛
دنبال پروندهسازي هاي حاشيهاي (مالي و ...) برايش برميآيند، راه به جايي نميبرند و به كساني كه براي حاشيهسازي براي او بازداشت ميكنند ميگويند به جاي اينكه ما او را بازجويي و هدايت كنيم او ما را براي كنار گذاشتن سياستهامان نصيحت ميكند و با عصبانيت ميگويند او سر ما كلاه گذاشته و مجوز مجله و حزب گرفته است و...؛
و بالاخره برايش قرار وثيقه صادر ميكنند (هر چند بعد همين را هم به خاطر اختلافات داخلي خودشان منتفي ميكنند)، اما باز كيوان به خانوادهاش ميگويد سند نگذاريد. اگر ميخواهند آزاد كنند، با قرار كفالت بايد آزاد كنند (و البته اين بار خانوادهاش از او نميپذيرند! و سند تهيه ميكنند هرچند با در بسته قدرت مواجه ميشوند).
به قول بزرگان دين «در تلاطم و كشاكش روزگار است كه عيار انسانها روشن ميشود». و اينك در ايران ما تلاطم و آزمايشگاه روزگار، كنج زندان و تنهايي انفرادي، و فشارها و سختيهاي بازجويي از يك سو و ورود به قصر قدرت و پشت ميز رفتن و آسايش و رفاه و رانتها و امكانات و روابط اقتضايي قدرت است كه عيارسنج آدميان شده و ميزان پايبندي آنان به آرمانها و وعدهها و گفتهها و رفتارهاي اين سوي زندان و آن سوي قدرت و درگاه رياستشان را روشن ميكند.
كيوان در اين آوردگاه و امتحان خدايي بشر، ميزان صميميتاش را با آرمانهايش و استحكاماش را در دوستي با مردماش يعني دانشجويان، معلمان، زنان، كارگران و... طيفهاي مختلف و رنگارنگ فعالان سياسي و مدني با هر عقيده و مرام نشان داد. او با خودش و با ما و همه دوستان دور و نزديكاش صميمي بود. مذهب او دوستي با همه خلايق خدا و ملت و وطناش بود. آزادياش را آرزو و دعا ميكنيم.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد