زن بودن
ولی پنهانی نبودن
زن بودن
نه برای پنهان ماندن
نه برای پنهانکاری
آنچنان که گفته اند و می گویند و می دانید
زن سردابه ها
با ریسمانی از گیسو نبودن
برای آوردن آب
و بعد بالای دار رفتن
سرخ شمعی بر می گیرم
رنگ روشن بودن
و با شعله ای خلالش میکنم
تا رسیدن به اکسیر طلا بودن
بودن
نه نبودن
حالا میتوان فتیله این چراغ را با خیال راحت کشید بالا
و ساعت را انداخت به کار
زن تیک تاک
زن زمان
زن بودنی زا
زن سراسیمه دویدن
دوان دوان دویدن تا غزه تا رام الا
سراغ یک یک کودکان، بیماران، آوارگان، را گرفتن
آنها بهای بیداری زمین را می پردازند
به رفح گریختگان
به رفح رانده شدگان
به رفح می گریزیم
با گیس های بلند بافته
ناقوس از خواب پراندن ِخفتگان
غلغله ی زندگان
بارش روزنامه های مردگان
ما را در بیت الاقصای رستاخیز پباده کرده اند
کاروانی که می گذرد
می گذرد از دریا
زنان شیلی به مدد آمده اند
زنان قابلمه ها
طبالی ها
بیداری ها
فردا باید گیس دفترم را کوتاه کنم
این حاشیه ها را کفش بفرستم
برای پای بی خانمانها
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد