جمهوری اسلامی تلاش میورزد تا طرح تفکیک جنسیتی همچنان در اتوبوسهای شهری تهران برقرار بماند. ولی زنان و مردان مسافر ضمن سرپیچی از خواست شرکت واحد، عدم پایبندی خود را به چنین طرحی به پیش میبرند. آنان همگی به سلیقهی شخصی خویش عمل میکنند اما جز حکومت کسی را مخالف رفتار خود نمیبینند. به تازگی در قسمت آقایان اتوبوسهای شهری تراکتی را با این مضمون چسباندهاند: برای رعایت حقوق شهروندی، بانوان وارد نشوند. اما در قسمت بانوان تراکتی با این عنوان دیده میشود: برای رعایت حقوق شهروندی، آقایان وارد نشوند. با این حساب شهرداری تهران ضمن پیروی از خواست جمهوری اسلامی، تعریف جدیدتری از حقوق شهروندی به دست میدهد. این نوع از حقوق شهروندی نه تنها به پذیرش پوشش اختیاری زنان گردن نمیگذارد، بلکه موضوع تفکیک جنیستی آدمها را نیز در سامانهای بیسامان از حقوق شهروندی خود میگنجاند. بدیهی است که در نوشتن این نوع از حقوق شهروندی، شهروندان تهرانی هیچ نقشی نداشتهاند. آنوقت حکومت خواست نامردمی خود را به این شهروندان دیکته میکند.
در متروی تهران موضوع کمی فرق میکند. در اینجا کف ایستگاهها نوشتهاند: ویژهی بانوان. همین عبارت ویژهی بانوان را در ورودی واگنهای پایانی نیز چسباندهاند. در همین واگنهای ویژهی بانوان است که زنهای منکراتی حضوری فعال دارند تا از دعوا و آشوبآفرینی چیزی فرونگذارند. مسافران زن هم ترجیح میدهند که در واگن آقایان پناه میگیرند. جدای از این، بسیاری از همسران با هم مترو سوار میشوند. مگر میشود زنان را از شوهرشان جدا کرد؟ اگر همدیگر را گم کردند ماجرا چه میشود؟ موضوعی که برای حکومت فهم آن چندان آسان نیست.
در متروی تهران اتفاقهای دیگری هم افتاده است. چون در هر گوشهای از آن که بگویی تابلویی نصب کردهاند که: ورود سگ ممنوع. اما مسافر رندی کنار همین تابلوها نوشته بود: ورود آخوند و پاسدار ممنوع. گفتنی است هرچند مسلمانان به نجس بودن سگ اعتقاد کامل دارند، ولی شهروندان ایرانی در جایی از زندگی اجتماعی خود نجس بودن آن را به حساب نمیآورند.
اسمهای جدیدتری از ایستگاهها نیز در متروی تهران به چشم میخورد. گاهی نیز اسمهای پیشین را به نامهای جدید تغییر میدهند. در این بین ایستگاهی را هم به نام آیتالله کاشانی نامگذاری کردهاند. پیش از این تنها بزرگراههای شهری تهران در انحصار نامهایی از آیتاللهها ایرانی و عراقی درآمده بود، اما اینک نامهایی از آیتاللهها دارد به ایستگاههای مترو نیز نفوذ میکند. جدای از آیتالله کاشانی نام "علامه جعفری" نیز به ایستگاهی از مترو راه یافتهاست. چند ماهی میشود که نام ایستگاه ارم سبز را از لیستهای ایستگاهها حذف نمودهاند و بر جای آن نام علامه جعفری قرار گرفته است.
معلوم نیست چه کسی برای نخستین بار عنوان "علامه" را تعارف او کرد. او همانند عبدالکریم سروش از بام و شام یکی از فرستندههای تلویزیون جمهوری اسلامی را در اختیار داشت. سارتر را سارتور تلفظ میکرد همچنان که از راسل نیز به شکل راسول یاد میکرد. اما تکرار این نامها در تلویزیون جمهوری اسلامی یعنی علامهی مسلم و کامل. علامه جعفری گاهی خودش نیز از حرفهایش تعجب میکرد. او برای نمایش این تعجب گاهی نیز همانند محمد خاتمی خیز برمیداشت و با دو دست عمامهاش را کمکی جابهجا میکرد. به تازگی اتوبانی را هم به اسم علامه جعفری نام گذاشتهاند. انگار تازه دارند او را کشف میکنند. در نامگذاری معابر و میدانهای تهران کمیسیونی متشکل از افراد شهرداری و شورای شهرِ خودمانی آن نقش میآفرینند و در این نامگذاریها شهروندان چند میلیونی تهران هیچ نقشی به عهده ندارند. در همین نامگذاریها است که نام و تاریخ به تمامی به نفع جمهوری اسلامی مصادره میشود. آیا آیندگان چنین نامهایی را تحمل خواهند کرد؟
در شهر تهران چیزی حدود بیست و هشت هزار کوچه و سی و دو هزار بنبست جانمایی شدهاند. چنین موضوعی از رشد بیرویهی معابر شهری حکایت دارد. چنانکه در گسترهی امروزی شهر تهران سی و دو هزار بنبست ریز و درشت حضور دارند. تازه بسیاری از این کوچهها نیز از بنبستهای آن چیزی کم نمیآورند. نامهای پیشین را از سینهی دیوار بسیاری از همین معابر حذف نمودهاند تا نامشان یادمانی برای نوزده هزار شهید تهرانی قرار گیرد. این کار یعنی نوعی تاریخسازی حکومتی و هویتسازی دولتی. چون همراه با حذف نام، گذشتهای را از معبر میگیرند تا تاریخی ساختگی و جعلی برایش بنویسند. ولی خانوادههای شهید به اعتبار همین نامها و نامگذاریها از صندلیهای تحصیل در دانشگاه سهم میبرند. میزهای ادارات دولتی را هم از پیش برای همین گروه از خانوادههای شهید رزرو نمودهاند. علیرغم آنکه سی و پنج سال است که از جنگ ایران و عراق میگذرد ولی همچنان چنین ماجرایی دوام آوردهاست. ناگفته نماند که بر سر نامگذاری معابر، جنگی پنهان بین این گروه از خانوادهها جریان دارد.
حدود شصت بزرگراه و سیصد و پنجاه خیابان بزرگ و اصلی نیز در نقشهی تهران جانمایی شدهاند. آیتاللهها و سرداران شهید سپاه بیشترین سهم را در نامگذاری این خیابانها و بزرگراهها میبرند. انگار دو طرف به مسابقهای پایان ناپذیر با هم ادامه میدهند. در این راه هرچند آیتاللهها در جبهههای جنگ شهید نشدهاند، ولی حق حیات بیشتری برای حضور خود در فضاهای عمومی شهر قایل هستند.
شورای شهر پیشین در پایان دورهی نمایندگیاش تصمیم گرفت تا بیست و دو خیابان فرعی شهر با نام برخی از هنرمندان شناخته شود. اما در دورهی فعلیِ این شورا، تابلوی بسیاری از نامها را از سینهی دیوار پایین کشیدند. انگار اسلامِ حکومتی احساس خطر میکرد. ولی اینبار این اصولگرایان شورای شهر بودند که تمامی این خطرها را خنثی نمودند!
تا کنون در این راه، اصولگرایان نظام از خنثی کردن خطرهای "دشمن" چیزی فرونگذاشتهاند. در مقابل سینما سپیده و سینما بهمن موزاییکهایی را در کف پیادهرو نصب کرده بودند با این عنوان: هوا را از من بگیر، خندهات را هرگز. عبارتی از شعر پابلو نرودا که لابد با سلیقهی شهردار بسیجی شهر تهران سازگاری نداشت. مدیران اصولگرای شهر تهران خیلی زود متن آن را آسفالت کردند تا موزاییک کف پیادهرو محو گردد. در واقع موضوع خندیدن عاشق و معشوق نیز ذهن ایشان را آزار میداد. شاید هم میخواهند با هنجارهای ناشیانهای از این دست بیگانهستیزی خود را برای هوادارانشان به نمایش بگذارند. با این همه، نمونههایی از همین موزاییکهای عاشقانه، کمی دورتر از پیادهروی سینما بهمن همچنان از دیدرس ماموران حکومتی مخفی مانده است.
ابتدای کوچهی ما به فاصلهی دهها متر نام توماج را بر سینهی دیوار نوشتند. در پایان کوچه هم تصویری را از او با رنگهای گوناگون ترسیم کردند. ولی گماشتههای حکومتی تمامی آنها را از سینهی دیوار محو نمودند و به جای آن شمایلی کج و کوله از سردار سلیمانی سر بر آورد. شکی نیست که توماج نماد مردمی متحد است که این مردم با رنگها و سیلقههای خودشان رو در روی حکومت سر برآوردهاند. همچنان که سردار سلیمانی نیز نمادی منفور برای نامردمیهای گماشتگان جمهوری اسلامی قرار میگیرد. در تهران نمادها هم دارند با هم میجنگند تا آنکه بالنده است همچنان ببالد و بماند.
شهرداری تهران ضمن بیلبوردها و بنرهای تبلیغی خود در خیابانهای اصلی و بزرگراههای شهری همان سیاست انزواجویانهی حکومت را تبلیغ میکند. انزوا و جدایی از مردم که در نهایت به انزوا و جدایی حکومت از جهان امروزی میانجامد. در همین بیلبوردها و بنرها است که مدیران شهری تهران از تبلیغ برای حزبالله لبنان و حماس چیزی فرونمیگذارند. در این ماجرا پرچم فلسطین و پرچم حزبالله بیش از نشانههای دیگر گروههای نیابتی نقش میآفرینند. چون توهمگرایی و قشریگری متحجرانهی این گروهها شوق جمهوری اسلامی را برمیانگیزد. نیروهای شهرداری حتا شعارهای اعتراضی مردم را از سینهی دیوارهای شهر پاک میکنند و به جایشان نقشی از پرچم فلسطین یا حزبالله را به تصویر میکشند. چنین راهکاری لابد همدلی تنگنظرانه و قشریمآبانهی این گروهها را تضمین خواهد کرد. بسیجیها و ماموران شهرداری گاهی نیز شعارهای اعتراضی مردم را پاک میکنند و بر روی آن مینویسند: یا صاحبالزمان. مردم این بار هم پاسخ خود را در کنار آن بر جای میگذارند: ما صاحبالزمانیم.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد