logo





دکتر سیاووش پارسانژاد (داریوش)، در تاریخ ۲۹ ماه مارس ۲۰۲۴ از میان ما رفت. او انسانی دوست‌داشتنی، جسور، صادق، دلنشین و پُرکار بود.

دوشنبه ۲۷ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۵ آپريل ۲۰۲۴

باقر مرتضوی



سياوش پارسانژاد در يك خانوادۀ طبقۀ متوسط شهری در تیر ماه سال ۱۳۱۶ به دنيا آمد. شاگرد درس‌خوانى بود، وقتى خبر تأسيس حزب نیروی سوم خلیل ملکی را شنید، از آن‌جا که هم حزبی سوسياليست و هم ملى بود، طرفدار آن گردید. بعد از آن گرايش به حزب توده پيدا کرد و عضو سازمان جوانان اين حزب شد. بعد از اخذ ديپلم در سال ١٣٣٥ براى ادامۀ تحصيل به شهر مونیخ در آلمان رفت و در دانشكدۀ پزشكى ثبت نام کرد. در آن‌جا با ايرانيانى چون مهدى خانبابا تهرانى، كورش لاشايى، بيژن قديمى، همايون خرازى و فرامرز صادقى آشنا شده و به اتفاق انجمن دانشجويان ايرانى مقيم مونيخ را تأسیس کردند، و از طرف انجمن نشريۀ پیوند را که ابتدا آموزشی و سپس سياسى شد، منتشر ساختند.

سیاووش در سال ۱۳۳۹ (آوریل ۱۹۶۰) در اولين نشست دانشجويان ایرانی از کشورهای مختلف اروپا در هامبورگ شرکت کرد. و در كنگره‌هاى فدراسيون آلمان، از جمله هانوور، دوسلدرف و هم‌چنين در كنگرۀ دانشجويان ايرانى در لندن نمايندگى دانشجویان شهر مونيخ را بر عهده داشت.
در همین ایام در حزب توده نیز فعال می‌شود و در پخش و توزيع نشریۀ "مردم" فعالانه شركت مى‌كند، و از این طریق بود که با رهبران حزب، از جمله عبدالصمد كامبخش، ايرج اسكندرى و نورالدين كيانورى در رابطه قرار گرفت. اما بعد از تشكيل سازمان انقلابى حزب تودۀ ايران به سال ١٣٤٣ از حزب توده جدا شده و به اين سازمان پیوست.

سیاووش قبل از تشكيل كنفرانس اول در تيرانا همراه با گروهى از جمله ايرج كشكولى، طلوع و بيژن قديمى براى دوره‌اى آموزشى به چين رفت. و پس از كنفرانس دوم در سال ١٣٤٤ همراه گروهى به كوبا رفته و با اسم مستعار الکساندر آموزش نظامی می‌بیند. و در سال ۱۳۴۶، بعد از جلسۀ كادرها در بلژيك دوباره به چين می‌رود.

در بهار سال ۱۳۴۷ سیاووش همراه گروهی برای شرکت در مبارزۀ مسلحانه پیشمرگان ایرانی به کردستان عراق رفت و در حلبچه مستقر شد. او در جلسۀ "بكره‌جو" در تابستان ١٣٤٧ به عضویت در هيئت اجرائيۀ سازمان انتخاب شد. و بالاخره پس از مدتى اقامت در كردستان، در اواخر دی‌ماه ۱۳۴۸ به ایران رفت .

درست ۱۰ سال پیش در بهار سال ۱۳۹۳ زمانی که کتابی در مورد سیروس نهاوندی را در دست تهیه داشتم با سیاووش تماس گرفتم و از او خواستم که گفتگویی در این باره با او بکنم. درخواست مرا پذیرفت و برای اولین بار او را در رستوران مرکز خرید "کارشتات" شهر دوسلدورف، آلمان ملاقات کردم. محل قرار ملاقات را او انتخاب کرده بود. برای من سوال بود که چرا در رستوران بزرگترین فروشگاه شهر؟ شاید تصور می‌کرد با افکاری که من زمانی دربارۀ او داشتم، ملاقات در یک محل خلوت مناسب نیست. بالاخره من زمانی عضو سازمان انقلابی بودم و او از این سازمان بریده بود. نتیجۀ این گفتگو در کتاب "حلقۀ گم‌شده، سیروس نهاوندی" به چاپ رسیده است.

خیلی زود هر دو به این نتیجه رسیدیم که گفتگوها و دیدارها ادامه پیدا کند. هر زمان که با سیاووش ملاقات داشتم و یا با او تلفنی صحبت می‌کردم، یک موضوع را همیشه یادآوری می‌کرد. او می‌گفت "در سال ۱۳۴۸ سازمان مرا برای تحقیق دربارۀ ساختار اقتصادی و سیاسی جامعه روانۀ ایران کرد. من هم این کار را با دقت و صداقت تمام انجام دادم و در نوشته‌هایی که برای سازمان فرستادم از رفرم‌ها و اصلاحات ارضی شاه نوشتم و گفتم که "این رفرم‌ها ساختار جامعه را تغییر داده و به نظر من ایران دیگر یک جامعۀ نیمه فئودال، نیمه مستعمره نیست". البته این نظرش را هم در کتاب خود گوشه‌ای از تاریخ جنبش چپ ایران در قالب یک سرگذشت، و هم در گفتگوهایش با من در کتاب حلقۀ گمشده آورده است. این جمعبندی را گروه دکتر بیژن قدیمی و دوستانش نیز به سازمان گزارش کرده بودند. سازمان انقلابی این نظریه را قبول نمی‌کرد و تأکید داشت که جامعۀ ایران کماکان "نیمه مستعمره و نیمه فئودال" است. از اینکه او را برای این کار به ایران فرستاده بودند و اکنون به نظراتش اهمیتی داده نمی‌شد آزرده بود. سیاووش می‌گفت که به کوروش لاشایی نامه نوشتم ولی نه از لاشایی و نه از طرف سازمان جوابی دریافت نکردم. بعدها پرویز نیکخواه در مصاحبۀ تلویزیونی خود به این موضوع اشاره کرده است و پرویز واعظ زاده نیز در توده شماره ۲۴، نشریۀ سازمان انقلابی به این موضوع عمق بخشیده.

و اما دیدارهای ما به رغم میل هر دوی‌مان به علت شیوع ویروس کرونا قطع شد. و درست بعد از دوران اپیدمی کرونا بود که بیماری سیاووش نیز شدت گرفت و امکان ملاقات حضوری کم و کمتر شد. به پیشنهاد او قرار بر این شد که به صورت نوشتاری با او مصاحبه کنم. از آن‌جا که کامپیوترش حروف فارسی نداشت، سئوال‌هایم را برای او به آلمانی می‌نوشتم. سه تا چهار بار به صورت آزمایشی این کار را کردیم. دستان لرزان او از یک طرف و اعصاب ناراحتش در مورد یادآوری دوران گذشته، ادامه کار را مشکل کرد. به درخواست خانوادۀ سیاووش و برای رعایت حال او این گفتگوها قطع شد و من نتوانستم به خواست سیاووش عزیز و آرزوی قلبی او عمل کنم. اکنون که او دیگر در میان‌مان نیست می‌خواهم با یک جمله دینی را به او ادا کنم و به نیابت از او بگویم. "من هنوز به عقاید سوسیال دمکراتیک خود پایبندم"

دستگیری سیاووش

سیاووش در نوروز ۱۳۴۹ مصادف با شب عاشورا دستگیر شد. و در۲۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ در مصاحبۀ رادیو تلویزیونی شرکت کرد، عمدتاً در تأیید رژیم و رفرم‌هایش و نه بر ضد سازمانش. نتیجه این‌که مورد طعن و لعن و طرد رفقایش قرار گرفت. اغلب به طور یک‌جانبه به این انسان‌ها برخورد شده و تمامی گذشته و زندگی انقلابی و خدماتشان به فراموشی سپرده می‌شود. فراموش می‌شود که آن‌ها در حقیقت قربانی رژیم‌اند.

سیاووش دکتر و جراح برجسته‌ای بود، از موقعیت و امکانات خوبی برخوردار بود و محبوبیت زیادی در میان دوستان و اطرافیانش داشت. او برای آموزش سیاسی و تعلیمات نظامی به چین و کوبا رفت و بعد داوطلبانه برای ادامۀ مبارزه همراه گروهی به کردستان می‌رود و مثل یک پیشمرگۀ ساده زندگی می‌کند. او حتا خطر جان را پذیرفت و باز داوطلبانه و به تنهایی برای خدمت به اهالی آن‌جا به حلبچه در مرز ایران که پر از جاسوسان ایرانی بود، رفت. به عنوان یک پزشک با روحیۀ خدمت به خلق به مداوای بیماران و جراحی مجروحان جنگی پرداخت. چنان با جان و دل مسئولانه خدمت می‌کرد و از این موقعیت خود خشنود و سرافراز بود که به رغم خطراتی که هر روز او را تهدید می‌کرد، حاضر به ترک آن‌جا نبود. اهالی و پیشمرگه‌ها نیز با قدردانی و با جان و دل از او محافظت می‌کردند…

یاد و نامش گرامی باد
باقر مرتضوی، ۱۵ آوریل ۲۰۲۴



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد