![]() |
|
بی تردید ستونهای اصلی در مقابل هر نوع تجاوز سیاسی در یک کشور، و تضمین کنندهی آزادی و دموکراسی، سطح فرهنگ، سازمان یافتگی و تجربه و شعور سیاسی و طبقاتی مردمان و بویژه کارگران و کلیهی زحمتکشان متشکل و آگاه آن کشور است. و روشنفکران انقلابی هم در حالیکه از این جمع جدا نیستند، دستهی پیشگام آن، با اندکی فاصله، همچون مشعلی، روشنگر راه جنبشاند!
در انقلاب ۵۷ هنگامی که جنبش در حال شکلگیری و تعمیق خود بود، ضد انقلاب با شعار «بحث بعد از مرگ شاه»، نخستین «حزبالهی»ها را برای انسداد و جلوگیری از تعمیق و روشن شدن اهداف و ریشههای انقلاب، به میدان آورد؛ و عملا عرصهی دانشگاهها و هر کجا که محل تجمع و بحث و گفتگوی دگراندیشان و روشنفکران با مردم بود، مورد یورش قرار گرفت. بموازات این یورش و شکل دادن چماقداران در پایین، در پشت پرده و از بالا برای آیندهی سیاسی و شکل و نوع و رهبر آن نقشه میکشیدند و بند و بست میکردند. و آیتالله «بیبیسی» اخبار آنرا در بوق میگذاشت و حتی چیزی را که شاید کسی در ایران نشنیده بود، مثل: «مردم عکس آیتالله را در ماه دیدهاند» به سمع مبارک ایرانیان سراسر جهان میرساند و آنان را به خلسه میبرد! و خلاصه همینجوری …؛ هم از پایین و در خیابانها دستههای «باند سیاه»ی را علیه انقلابیون و روشنفکران سکولار و لاییک و بویژه زنان بیحجاب و چپهای بی دین سازمان میدادند، و هم در پشت پرده و در «گوادلپ» و سپس در پاریس به توافقات پنهانی رسیدند و «آقا» را از پاریس با تمهیدات امنیتی و یاران مورد اعتماد طرفین، سوار هواپیما «و بر ما وارد کردند» (هادی خرسندی) و انقلاب ۵۷ البته با «کمکهای غیبی» و «هویزر»ها و سادگی و بیخبری و اعتمادی خطرناک از سوی اکثریت مردم و حتی انقلابیون اینگونه « کورتاژ» و «ملاخور» شد! متاسفانه در انقلاب جاری هم، با همهی صلابت و جانفشانیها، نشان داده شد که هنوز در کشور ما تشکلهای صنفی، سیاسی و طبقاتی که حافظ حقوق مردم اند، بخاطر سلطهی بیش از یک قرن دیکتاتوری شاه و شیخ، رسما وجودی مشهود ندارد و در حالیکه فعالین صنفی و سیاسی در زندانها به سر میبرند، تشکل آنها در حالت پراکنده و ابتدایی ست. ورنه جنبش «زن، زندگی، آزادی» به مدد اعتصابات و سرانجام اعتصابی عمومی و قیامی همگانی میتوانست رژیم را به زبالهدانی بریزد. در متن این جنبش و خسرانهایی که به جا گذاشت اما ضرورت و اهمیت تشکلهایی که قادر به مداخلهی تاثیر گذار در سرنوشت انقلاب و حافظ منافع مردم هستند، درک شده و در حال شکلگیری ست. بهمین جهت اگر توجه جدی به این ضرورت ونکاتی که در پایین میآید نشود، باز هم راه جایگزین کردن «آلترناتیو» از بالا و از بقل وجود دارد! و امروزه در ایران بحران اقتصادی، سیاسی و معیشتی چنان است که متخصصین و حتی آشپزباشیها هم از وقوع شورشها و قیامهایی در چشم انداز نزدیک سخن میگویند. در نوشتهی قبلی تحت عنوان «مهدی نصیری چه میگوید و چه میخواهد و مطلوب آمریکا و غرب چیست؟» از یک سناریویی احتمالی صحبت کرده بودم، که میتواند توجه برانگیز باشد؛ و آن همپوشانی رژیم مطلوب آمریکا و غرب برای ایران و مطالبات و موقعیت «جریان» مهدی نصیری ست. و این همپوشانی میتواند در هنگامهی بروز این «شورشها» و «قیامها» که وقوعشان دور هم نیست، به سناریویی بیانجامد که امریکا ناگزیر، دست از مماشات با جناح «بیت رهبری» بردارد، و در عمل هم جانب اصلاحطلبان به اصطلاح برانداز را بگیرد! و پرسیده بودم: در آنصورت چگونه میتوان این «بازی» جایگزینی و یار گیری را بهم زد و نقش ایفا کرد؟ باید تاکید کنم که : - اولا احتمالات و سناریوهای گوناگونی در چشم انداز وجود دارد که پیروزی و موفقیت آنها اساساش به میزان هشیاری و آمادگی رهبران میدانی و اقشار آگاه و فعالین داخل ربط دارد و این فعالین داخل و رهبران میدانی هستند که درنهایت بهترین راهکارها را تشخیص میدهند. و همچو منی بعنوان یک تبعیدی در خارج از کشور، حداکثر میتواند ایدههایی را که نه کشف و اختراع خود و نه شخص دیگری ست، اما از تجربه و در دل انقلابات گوناگون جوشیده و رویداده و نقش داشته، با ملاحظات امروزی اما از «کنار گود» مطرح و یا گوشزد کند: - همه میدانیم که «کورتاژ» در انقلابات یکی از اقدامات ضدانقلاب برای به بیراهه بردن و ممانعت از تعمیق انقلاب و یا کوتاه کردن دورهی انقلابی و انقلاب، و به حکومت رساندن عوامل خودی و یا؛ ضدانقلابی دیگر است. اینگونه تاکتیکها منطقا پس از تجربهی کودتاهای بسیار و دیدن وجود گرایشات ضدانقلابی در میان اپوزیسیون حاصل شده، چون در این نوع مداخله، دشمن گُم است و یا حضور کمرنگی دارد و حتی گاه بشکل اپوزیسیون حکومتی ظاهر میشود … و بدینگونه عملا میتوانند سیستم سرکوب و جرثومهی ستمگری طبقاتی را در پس ابهامها و ندانستهها و شایعات، در متن یک «شلوغ بازار»ی که به راه می اندازند، حتی الامکان دست نخورده باقی نگهدارند. - تاریخ نشان داده که کودتا و هم کورتاژ و مداخلات ویژه در پروسه ی انقلابات را عموما آمریکا و نیز کشورهای صنعتی که بیش از دیگران، هم به بازار فروش تولیدات صنعتی و هم به چپاول معادن و مواد اولیه علاقه دارند، انجام میدهند و آنها برای تسهیل در این کار، چندین دهه است که بطور منظم در حال تربیت و ساختن «کادر» برای «خدمت» در کشورهای جهان سوم و کشورهای صاحب منابع غنی نفتی و غیره هستند. و این «کادرها»ی بیشتر مسلمان، غالبا در قاموس «محقق» و «استاد» و «متخصص» هستند که به آنان وِجهِه و اتوریته علمی-تخصصی میبخشد و اینان بویژه در انقلابات، «اسکلت» اصلی کادر اداری و فنی رژیم آتی آن کشور را میسازند. البته چلبیها و کرزایها هم نمونههایی دیگر بودهاند که در راس هیئتی از این حضرات «قلفتی» نازل شدهاند! بخشی از این حضرات بسته به اینکه از کجا باشند؛ گاه با شال ومندیل و عبا و لباده و ریش و انگشتر عقیق هستند و در مدارس معظم اسلامی - که در تمامی مراکز کشورهای صنعتی بوفور وجود دارد، تحصیل مستحصلات و مستاصلات اسلامی میفرمایند و برخی هم فکلی کراواتی و یا قروقاطی هستند (مثل پدر و پسر فیلسوف و دباغی که احتمالا اینبار دو نفره در تدارک «انقلاب فرهنگی» دیگری هستند) که در دانشگاههای گوناگون میچرخند و دوره میبینند و تدریس هم گویا میکنند. - پس از انقلاب اسلامی در ایران، همهی موجودی این کادرهای آموزش دیده و ندیدهی ویژه برای ایران، «برای حفظ بیضهی اسلام» به وطن بازگشته و به کار گماشته شدند و عملا خزانهی ایشان خالی گردید. لذا در سال ۸۸، پس از جنبش سبز، که نشان داده شد؛ نارضایتی ابعادی عمیق دارد و انقلابی دیگر در راه است، یکباره کرور کرور از عوامل اصلاح طلب رژیم را که از جنبش سبز بودند، با توافق دستگاههای امنیتی داخلی و خارجی به غرب آوردند که برای تحولات پیش رو و عملکردی باز هم بهتر و پر برکتتر، به «تحصیل و آموزش» و «شور ومشورت» بپردازند، تا وقت لازم برای بازگشتشان فرا برسد و در همین دوره بخشی از عناصر رادیکال و چپهایی که با جنبش سبز همراهی کرده بودند و شناسایی کامل شده بودند به اشکال مختلف قربانی شدند. ارباب اصلاح طلبی که به غرب آمدند اما علی الحساب بودجههای میلیونی در اختیارشان قرار گرفت که ضمن دیدن «دوره»، «دورهمی» مقدمات کار را هم فراهم کنند. - با جنبش اصیل ژن، ژیان، آزادی، که پایههای ارتجاع دینی را نشانه گرفت، وقت آن میرسد که این لشکر آموزش دیده، پس از خدماتی که در ابر رسانههای خارج از کشور برای تحمیق عمومی و تبلیغ تاریخ شیخ و شاه، طی اقامتشان انجام داده اند، چونان «مادّه پرورده»، برای حفظ جرثومهی «نظام شیخ و شاهی»*۲ و یا ایفای نقش در شکلی دیگر از ارتجاعی ترین مناسبات سرمایه داری در وقت لازم به وطن برگردند. - پنهان نگاهداشتن واقعیتها و سانسور حیات جنبش مهسا در مدیا و انتشار یکجانبهی اخبار کشتار اسرای آن؛ بمنظور ایجاد دلسردی و جلوگیری از برآمد جنبش های عظیم است، اما جنبش انقلابی و تحولی که در ایران با کشتن ژینا آغاز شد، ادامه دارد و روز به روز ژرفا مییابد و آگاهتر میشود. و به نظر میرسد با این تجربه و تامل؛ اینبار «سر میزند زجایی و خورشید میشود». بحث من اما نه تنها بر سر زمان این اعتلا نیست، بلکه بر سر چگونگی و حتی تئوری پردازی دربارهی نوع این انقلاب هم نیست. * ۳ مسئلهی اصلی این است که، وظایف عاجلی که بویژه در دورهی اعتلای انقلابی و شورشهای اجتماعی، همهی نیروهای انقلابی با هر ایده و نظری دارند چیست، و در انقلابی که به سمت تعیین تکلیف با حاکمیت میرود، و برای شکست کامل دشمن و جلوگیری از هر نوع بازگشت و موفقیت بند و بستهای پشت پرده و از بالا، چه باید و میتوان کرد؟ - میدانیم که در یک تحول دفعی انقلابی و یا بهر شکل در پروسهی یک انقلاب، دو نیروی انقلاب و ضد انقلاب، همزمان در مقابل هم صف آرایی میکنند و سر انجام یکی از آنها باید دیگری را شکست دهد، این دو نیروی متخاصم یکی متکی به مزدوران در قوهی قهریهی ارتش و سایر ارگانهای نظامی و اداری و تبلیغاتی حکومت ضد انقلابی ست، که خود با «کمکهای غیبی» سرکوب و تغییرات را منظمن از بالا انجام میدهد و دیگری مردم و نیروهای انقلابی هستند که عموما ابتدا با دست خالی، مدتها در اعتراضات، سرکوب و زندانی و گاه در زیر شکنجه و یا با «تیرغیب» کور و کشته شده و سرانجام مجبور به ایجاد تشکیلات وتجهیزات و تصرف خیابانها و کارخانهها … از پایین میشوند. - سلاح اصلی و اساسی مردم اما در همه جا تشکل، تجهّز و اتحاد آنان است. متاسفانه در دیکتاتوریها تا پیش از دورانهای اعتلای انقلابی که جنبش تودهای غلیان میکند و فصل اعتراضات و اعتصابات فرا میرسد، امکان تشکل یابی از آنها سلب شده است، اما در دوران گشایش خیزشها و اعتلای انقلابی، انقلابیون میتوانند و باید هر چه سریعتر خودشان را سازمان دهند؛ چرا که هم امکان آن فراهم میشود و هم میدانند در این نقطه، هیچگونه خوش خیالی و درنگ و مصالحه با رژیم و اعوانش جایز نیست و سرنوشت این انقلاب به زور آنها؛ نوع مبارزه و سطح و گوناگونی تشکل، و تاکتیکهایشان ربط دارد. بنابراین، ضرورتا و بفوریت به سازماندهی خود پرداخته و دست به اعتراضات جمعی و اعتصابات میزنند و همچنین شماری از رزمندگان پیشگام خود را برای دفاع از تظاهرات و ادامهی اعتصابات آماده میسازند و سپس به اعتصاب عمومی و آرایش مناسب رزمی دست میزنند. دراین دوره ی انقلابی «روزها هرکدام به اندازهی سالها»، دگرگونی و تغییرات اساسی ایجاد میکنند. و «دو ماراتون» به «دو صد متر» تبدیل میشود! امید و شور انقلابی، ریشهاش از اعجاز این روزهای تاریخساز آب میخورد. و پیروزی از آن مردمی ست که با تجربهی خود از هر نوع توهمی نسبت به بالاییها گسسته باشند و بهنگام، در زیر کشیدن دستگاه ستم و فلج کردن اقدامات ضدانقلاب تزلزل بخرج ندهند و بفوریت متشکل و مجهز شوند. در اینجا لازم است بازهم بر یکی از اساسی ترین مسائل انقلاب تاکید کنم: در یک انقلاب: ضدانقلاب اساسا از بالا، و برای حفظ یک اقلیت چپاولگر عمل میکند و متکی به قوای مسلح و مزدوران و خبرچینهای خود و پخش شایعات و تبلیغات ایذایی برای ترساندن مردم است. و یک انقلاب واقعی اساسا خودش را از پایین و هشیارانه حول منافع اکثریت مردم سازمان میدهد و اصولا متکی به تدابیر سنجیده و واقع بینی و انواع تشکلهای سیاسی و صنفی کارگران و زحمتکشان مثل کمیتههای اعتصاب، شوراهای محلی و اتحادیهها و انواع تشکلهای خودگردان و «چشم وگوش»های گوناگون است که نقشی کلیدی دارند. اما نباید فراموش کرد که اپوزیسیون قلابی مثل همین اصلاح طلبان باصطلاح برانداز، میتوانند حتی بعنوان اپوزیسیون با اعتصاباتِ در راه توافق کنند، اما این برای آن است که سرنوشت اعتصابات را بدست گرفته و به پیروزی خودشان یا «کورتاژ انقلاب» گره زنند! درست شبیه به کاری که خمینی کرد! باید اعتصابگران وکلیهی نیروهای متشکل مردمی در سندیکاها و شوراهای تازه تاسیس انقلابی، با بیاعتمادی کامل به عناصر رژیم، و افراد ناشناخته، مراقب باشند که این اپوزیسیون ضدانقلابی اصلاح طلب، با ترفندهایی؛ مثلا با جلب قشر خاکستری و بند و بست با بخشی از اپوزیسیون فرصت طلب داخل و خارج، و تسخیر مدیای عمومی خصوصا تلویزیونها و رادیوها، انقلاب را وجه المصالحه منافع خود نکنند. هر نوع «لیست» شخصیتهای سیاسی یا علمی از پیش باید مردود شناخته شود. راه جلوگیری از این سوءاستفادهها، علنیت کامل و حضور رهبران میدانی در همه جا و اطلاع رسانی بی وقفهی همگانی ست و همزمان که مردم در محل کار و زندگی خود در شورا ها متشکل میشوند و دست به انتخابات میزنند، صاحب نظران و متخصصین هم دربارهی پیشنهادات افراد و گروهبندیهای گوناگون به نقد و نظر میپردازند و راه مینمایند. - توجه ویژه به «تکنولوژی فوق مدرن»، این عنصر بسیار مهم و استراتژیک، که اینک وارد معادلات سیاسی شده و قدرت حاکمه و پشتییانان ابر قدرتشان، بسی بیشتر از پیش به چنین ابزارهایی مجهز هستند، با همین تکنولوژی و سپس تسلیحات نظامی و سرکوب در مقابل انقلاب میایستند. این امکانات جدید و تاکتیکهای کلاسیک اما برغم اهمیت استراتژیک و نقشی که میتواند ایفا کند، تا زمانی موثر است و با «بگیر و ببند و بکش» مانع از سقوط رژیم میشود، که اپوزیسیون آنرا نشناسد و به خنثی کردن و مقابله با آن بر نخیزد و اکثریت مردم به خیابان ها نیامده و به اعتراض جدی بر نخاسته باشند و از خود عکس العمل در خور نشان ندهند. رژیم حاکم قطعا رفتنی ست اما جایگزین آن مسئلهی اساسی ماست. «اینها بروند، هر که بیاید خوب است» را در انقلاب ۵۷ تجربه کرده ایم! - یکی از سلاحهای مهم اپوزیسیون دستیابی به منابع اطلاعاتی مخفی و نقشههای دشمن و افشاء وسیع آن است. بهمین جهت «هکر»های باشرف و مردمی، باید به نقش اثر گذار خود آگاه شوند و با رعایت کامل جنبههای امنیتی، چنین خدمات ارزندهای را در اختیار انقلاب بگذارند. و بدانند که کمکهای آنان نقش بسیار مهمی در تسریع سرنگونی جرثومهی فساد حاکم و کاهش تلفات جانی وکشتار مردم دارد. در عین حال افشاگریهایی را که یک گروه هکری وابسته به مثلا مجاهدین یا اصلاح طلبان در اختیار دارند و قطعا در موقعیتهای حساس، اسناد و اخبار جهت دار و جعلی تولید و پخش میکنند، می بایست افشا کرده و اخبار واقعی را در اختیار جنبش بگذارند. - خوشبختانه در اعتلای انقلابی، افقی گشوده میشود که از یک طرف سد ترس و وحشتی که رژیم در مقابل مردم ساخته فرو میریزد و از سوی دیگر خود نیروهای سرکوب رژیم ریزش میکنند. در چنین هنگامهای که بعد از این، بیشتر در آن قرار میگیریم، نقش افراد با کفایت بویژه در سطح تکنولوژیک برای افشا و خنثی کردن شگردهای مدیاتیک مدرن برجسته میشود و همچنین رهبران میدانی اینجا و آنجا میتوانند نقش ویژهای در هدایت جنبش ایفا کنند و از خرابکاریها توطئههای عوامفریبانهی دشمن جلوگیری کنند؛ همچنین تاکتیکهای صحیح و بموقع اتخاذ کرده و در هرکجا که رژیم بمردم تعرض میکند، افشاگری وسیع نموده و او را گوشمالی مناسب دهند، آنگاه طی مدتی کوتاه اعتماد مردم به آنها جلب میشود و با هماهنگی «رهبران میدانی»، «رهبری سراسری» شکل میگیرد و این رهبری متنوع با همکاری «تکنیسین»های زبدهی «شبکه و انترنت»، میتوانند در قدم اول از هرج و مرج جلوگیری، اعتصابات موردی را هماهنگ و سپس اعتصابات سراسری را سازمان داده و در اینجا اپوزیسیون خارج از کشور، باید علاوه بر افشاگریها وتبلیغات سیاسی به نفع انقلاب، بطور ویژه و سازمان یافته، پشتیبانی مالی قابل توجهی را از «صندوقهای اعتصاب» و تامین مالی «خانوادهی زندانیان سیاسی» به عهده بگیرد. در چنین صورتی انقلابیون داخل بسیار سریعتر خواهند توانست جنبش همگانی را گسترش داده و اعتصابات عمومی را با قطعیت تمام تا سرنگونی رژیم به پیش برند. این آمادگی و تحرک تاثیر محسوسی در قشر خاکستری نیز خواهد داشت و نمیگذارد به سمت اصلاح طلبان باصطلاح برانداز کشیده شوند و ضدانقلابی قابل توجه شکل بگیرد. - انقلابیون، پس از سرنگونی رژیم، ضمن تاکید بر حفظ حضور بلند مدت مردم در خیابانها و زیر نظر داشتن تمامی نقل و انتقالات مشکوک، باید بصورت سازمانیافته نه تنها از محل کار و فعالیتهای اجتماعیشان، که کنترل عمومی شهرها را در دست گیرند و مراکز انبار اسلحه و اختفای نیروهای مسلح لباس شخصی و سرکوبگران را شناسایی نمایند. - در این هنگام، علاوه بر انجام این وظایف توسط رهبران میدانی، رهبران نظری با استفاده از شبکههای اطلاع رسانی، ضروری ست: هر چه بیشتر، از وضعیت نیروهای قهریهی دشمن و نقل و انتقالات آنها و نقش بالاییها و تمام عوامل دستگاهی ومشکوک را در زد و بندهای پشت پرده افشا و حس بیاعتمادی مطلق را از طریق توضیح نقش مخرب آنان در زد و بندهای پشت پرده، برملا و به انبوه تودهها خاطر نشان کرده و آنان را بر علیه این سیاست ضد مردمی ِ«پنهانکاری اطلاعات سیاسی عمومی» برانگیزانند و تبلیغات وتمهیدات آنها را خنثی کنند و در مقابلِ این «دیپلماسی سری و پشت پرده»ی ضد انقلاب، از «دیپلماسی علنی و آشکار و انقلابی» در انظار عمومی دفاع کنند. - یک مرکز خبررسانی پر قدرت سراسری و مستقیم زیر نظر هیئتی با صلاحیت، دائر کرده و مسائل و رویدادهای مهم سیاسی را منظما به اطلاع عموم برسانند. - به موازات این شبکه خبر رسانی و مسائل انقلاب، شبکه و یا شبکههایی را برای اطلاع رسانی منظم از تحرکات و اقدامات ضدانقلاب و همچنین دریافت آراء مردم؛ در مجامع گوناگون و شوراها و تشکل های مردمی سازمان دهند. - همزمان و به موازات این تحولات، سازماندهی مناظرههای منظم سیاسی بر سر «چه باید کرد»ها و «پروبلماتیک»ها، فیمابین کلیهی گروههای سیاسی بدون استثنا؛ از منارشی تا آنارشی را عملی ساخته و سیستمی در تلفنهای هوشمند همراه راه اندازی شود، که تمامی مردم بتوانند نسبت به آراء این نظریه پردازان در مسائل مبرم اظهار نظر کنند و نتایج آن در جایی علنی ثبت و ضبط شود و مرجع تصمیم گیریها قرار گیرد. - برغم اعتقاد اصولی یک انقلاب واقعی که؛ «همه در اظهار نظر و حق و حقوق سیاسی برابرند»، ضروری ست؛ برای زمانی معین، خط «حزب الهی-فاشیستی» حاکم، که طی چهل وچند سال گذشته با خونریزی شریرانه بر میهن حاکم بوده، از مشارکت در بحث نیز محروم شود. - اینها همه به موازات انتخابات مستقیم و معمول داشتن اداره ی شورایی، ایجاد کمیتههای کارخانه، کمیتههای محلات در همهی مراکز کار و تولید و سازماندهی صورت میگیرد و در هیچ صورتی این تشکل ها نباید منحل و یا برچیده شوند زیرا حکومت دمکراتیک آتی ایران اساسا از پایین و با خودگردانی میتواند دموکراتیک باشد و نه به شیوههای تاکنونی! در عین حال وجود دائمی این نهادها، امکان نقد و نظر مداوم را فراهم میکند و مانعی عملی و جمعی برای پیشبرد تصمیمات ضدانقلابی از بالا خواهد شد و حتی اگر در دوره ای انقلاب نتواند ضدانقلاب را کامل شکست دهد، این اهرمها بعنوان بستری برای جنگ طبقاتی و مطالبات سیاسی صنفی همگانی، میبایست پابرجا بماند. *۴ - ایجاد امکانات و تریبونهای متعدد برای تبلیغ و ترویج فرهنگ سیاسی مترقی خودی و ضرورت استفاده از تجارب مدرنیته بویژه برای متخصصین و روشنفکران خارج از کشور. در عین حال بدلیل کثرت آحاد نیروهای خارج از کشور، شاید لازم باشد که در آغاز، خارج از کشوریها را هم برای مدتی از مسئولیتهای مهم معاف گردانند و یا لااقل برای جلوگیری از سپردن نقش ویژه و سکان امور به دست آنان، محدودیت هایی پیش بینی شود. *۵ عباس هاشمی فوریه- مارس ۲۰۲۴ …………………… ۱- نظام شیخ و شاهی مبتنی ست بر این اصل که «ایران کشوری اسلامی ست». در قانون اساسی رژیم پهلوی هم، ایران رسما کشوری اسلامی معرفی میشود و یکی از القاب اعلیحضرتش هم «اسلام پناه» بود. ۲-متصور است که اینبار «شاهالهی»های صفر کیلومتر خارج از کشوری را که در این یکی دوسال جنبش ژینا ماهیت خودشان را نشان داده، همراه برادران اصلاح طلب کنند، تا ایشان، به استفاده صد در صد از همان لمپن های حزب الهی و بدنام مجبور نباشند. بویژه که به نظر میرسد این جنبش، جنبشی ست رادیکال و بالطبع با گرایشاتی چپ و خواهان تغییراتی اساسی و زیربنایی در ایران. لذا از نگاه آنان؛ کشتار و سرکوب آن باید حتی جدی تر از ۵۷ باشد! (دو قبضه) ۳- کلیشهای وجود دارد که مدام بصورت «ورد» در دهان طوطیانی که همچنان در دوران کمینترن و یا انقلاب ۵۷ سیر میکنند، میچرخد و آن این است: «انقلاب سوسیالیستی ست یا دموکراتیک؟» ارزیابی های کلی هر گروه یا شخصی به جای خود. حتی اگر اپوزیسیون چپ ایران چنان احاطهای بر اوضاع اجتماعی؛ اقتصادی و سیاسی و میزان آگاهی طبقاتی، و تحزب میداشت و تجربه و روانشناسی مشخص مردم ایران را هم میشناخت، باز هم ارادهی او نیست که از پیش تعیین میکند «انقلاب سوسیالیستی یا دموکراتیک است؟» شکل و قواره و سرانجام انقلاب را هم، تناسب قوای طبقاتی و سطح تحزب و تجربه و آگاهی آحاد آن ملت، و هم روند انقلابی که آغاز میشود و ادامه مییابد تعیین میکند. این اولا، ثانیا سوسیالیستهای انقلابی بعنوان روشنگران راه انقلاب اجتماعی، در هر حال وظیفهی اساسیشان ترویج ضرورت انقلاب سوسیالیستی بعنوان تنها شکل مناسبات انسانی برای نجات انسانها از بردگی و تبعیض بر پایه ی تئوری و همچنین نقد مداوم کلیهی اشکال گوناگون ستم طبقاتی بر پایه تجربه است: سوسیالیستها «نخود هر آش» نیستند. و ترویج سوسیالیسم و ضرورت انقلاب سوسیالیستی هم الزاما بمعنی فعلیت انقلاب سوسیالیستی نیست. انقلاب یک پروسه است و در آن جنگی طبقاتی جریان دارد. سوسیالیستها آگاهی طبقاتی و تجارب را در نقد انقلابات تا کنونی و ضرورت یک انقلاب اجتماعی عمیق و رهایی بخش ترویج میکنند، نه همپالگی با ارتجاع «افکار عمومی» و «میانگین»ی و «همه با هم»ی را. و حفظ استقلال صف خویش، نافی همراهی و مشارکتهای موردی و مشخص با دیگر گروههای مبارز و انقلابی و دموکرات نیست. نسبت این نوع مشارکتها هم به وزن و ریشهی چپ در جنبش کارگری و مردمی ربط دارد. ۴ - اساس؛ تشکلهای محلی، حرفه ای صنفی، اداری و غیرو است که در پایین باید بطور پایدار همیشه وجود داشته باشد و رابطه ای ارگانیک بین نمایندگان مستقیم آنها ، از یکسو با پایین و سپس با نمایندگان در بالا برقرار باشد و مدام قابل تعویض . این اما نه تنها با مداخله ی صاحب نظران و ایفای نقش آنها در تعمیق دموکراسی منافاتی ندارد که مکمل آن است و امری ضروری ست ،اما چیزی در سنت و مناسبات اداری و فرهنگی ما وجود دارد و آن «حق ویژه»قائل شدن برای کسانی ست که «نخبه» و یا «متخصص» شمرده میشوند . نخبگانی که متعلق به انقلاب و مردم هستند اما خواهان حق ویژه نخواهند بود و این حق که مغایر با اصل «برابری حقوق آحاد مردم» است ، باید هشیارانه و رسما (همچنانکه «حق سفره» برای نمایندگان و مسئولین) ، حذف شود، ورنه باز دوره ای نوبت سروری نخبه ها و «نخبه سالاری» میرسد و این دیگر آخر بازی خواهد بود : ملایی که متخصص آفتابه و طهارت و نجاست و عن یکات بود، فعلا چهل و پنج سال است که بر گرده ی مردم سوار است ، وای به روزی که «دانشمندان همه چیزدان» با « حکومت اعلیحضرت روشنفکر» که مطلوب افلاطون و خمینی و ترجمه ی اسلامی اش « ولایت فقیه» میشود، بر ما سوار شوند ! احترام و ارج و عزت برای تفاوت ها و ارزش ها ، آری ، «حق ویژه» خیر ! نخبگان که افق دیدی وسیع تر دارند ، بخشن میتوانند عنایت کرده ، دست به دست هم دهند تا در مقابل هجوم افزارهای مدرن بردگی که خود ایشان را هم عنقریب به بردگی میکشاند ، راه بیابند و روش فرار بشریت را از دست این سیستم حاکم که یک تکنولوژی فوق العاده را به «بد افزار»علیه بشریت بدل کرده ، بدرستی شناسایی و آموزش داده و راه دموکراتیزه کردن و در اختیار همگان قرار گرفتن آنرا به مردم دنیا نشان دهند . فقط یک انقلاب و آنهم فقط در میهن ما نیست ؛ هیچ انقلابی نمیتواند منفرد و بدون فهم این ضرورت و دگرگونی اساسی و جهانی ، به حیات انقلابی خود ادامه دهد . *۵ جمعیت ایرانیان خارج از کشور ، چیزی بالغ بر هشت میلیون است . این جمعیت اکثرا در آمریکا و کانادا اقامت دارند و شمار قابل اعتنایی از آنان دارای گرایشات فاشیستی و شبه فاشیستی هستند . این جمعیت علاوه بر نقش کمی خودشان ، بالقوه میتوانند حامل « کمک های غیبی» و مطالبات آمریکا و غرب هم با خود باشند و تاثیری کیفی در سرنوشت انقلاب و انتخابات بگذارند ! نظرات خوانندگان:
نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|